انقباض
/~enqebAz/
مترادف انقباض: فشردگی، گرفتگی، دل گرفتگی، دلگیری
متضاد انقباض: انبساط
برابر پارسی: فشردگی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- انقباض طبع ؛ یبوست طبع و عدم اطلاق آن. ( ناظم الاطباء ).
|| گرفته خاطر شدن. ( یادداشت مؤلف ). دل گرفتگی. گرفتگی خاطر. ( فرهنگ فارسی معین ) : هرآنچه اقتراح افتد از مال و عدت و لشکر دریغ نیست راه بیگانگی و انقباض مسدود باید داشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 61 ). استادم مرا سوی او ( طاهر ) پیغامی نیکو داد، برفتم و بگزاردم و او بر آن سخت تازه و شادمانه شد و پس از آن میان هر دو ملاطفات و مکاتبات پیوسته گشت بهم نشستند و شراب خوردند که استادم در چنین ابواب یگانه روزگار بود با انقباض تمام که داشت. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 148 ) .
- انقباض خاطر ؛ دلگیری. دل گرفتگی. اندوه. ( فرهنگ فارسی معین ).
- حالت انقباض ؛ افسردگی و غمگینی و عدم انبساط. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اصطلاح تصوف ) مقابل انبساط. ( از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به انبساط شود.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) گرفته شدن در هم کشیده شدن بهم کشیدن ترنجیده شدن . ۲ - گرفته خاطر شدن دل گرفته شدن . ۳ - ( اسم ) گرفتگی در هم کشیدگی . ۴ - دل گرفتگی گرفتگی خاطر . ۵ - مقابل انبساط است . ۶ - جمع شدن و فشردگی الیاف عضلانی و دیگر انساج ترنجیدگی و در هم فشردگی اعضا. جمع : انقباضات . یا انقباض خاطر . دلگیری دلگرفتگی اندوه .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (فیزیک ) کاهش ابعاد جسم بدون تغییر در خاصیت آن، معمولاً در اثر کاهش دما.
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] انقباض یعنی گرفته شدن و از آن در بابهایی مانند امر به معروف و نهی از منکر، اطعمه و اشربه و قضاء سخن رفته است.
مراد از واژه انقباض به لحاظ تعلّق آن به چیزی، متفاوت است. انقباض چهره، ترش رویی و اخم کردن؛ انقباض دست، کنایه از دور بودن از قدرت و حکومت؛ و انقباض گوشت، گرفتگی و جمع شدن آن است.
میته یا مذکی بودن گوشت
گوشتی که مذکّی و میته بودن آن معلوم نیست، در اینکه به استناد اصل عدم تذکیه، به میته بودن آن حکم می شود یا با نهادن روی آتش آزمایش می گردد که اگر منقبض شود مذکّی وگرنه، میته است اختلاف می باشد. قول دوم به مشهور نسبت داده شده است.
رجوع به فقیه
مؤمنان هنگام نزاع و اختلاف با یکدیگر در زمان مبسوط الید نبودن امام علیه السّلام، باید به فقیه جامع الشرایط رجوع کنند.
کراهت ترش رو بودن قاضی
...
مراد از واژه انقباض به لحاظ تعلّق آن به چیزی، متفاوت است. انقباض چهره، ترش رویی و اخم کردن؛ انقباض دست، کنایه از دور بودن از قدرت و حکومت؛ و انقباض گوشت، گرفتگی و جمع شدن آن است.
میته یا مذکی بودن گوشت
گوشتی که مذکّی و میته بودن آن معلوم نیست، در اینکه به استناد اصل عدم تذکیه، به میته بودن آن حکم می شود یا با نهادن روی آتش آزمایش می گردد که اگر منقبض شود مذکّی وگرنه، میته است اختلاف می باشد. قول دوم به مشهور نسبت داده شده است.
رجوع به فقیه
مؤمنان هنگام نزاع و اختلاف با یکدیگر در زمان مبسوط الید نبودن امام علیه السّلام، باید به فقیه جامع الشرایط رجوع کنند.
کراهت ترش رو بودن قاضی
...
wikifeqh: انقباض
دانشنامه آزاد فارسی
انقباض (اقتصاد)
رجوع شود به:ضد تورم
رجوع شود به:ضد تورم
wikijoo: انقباض
مترادف ها
اختصار، ادغام، انقباض، هم کشیدن، ترنجیدن
شهامت، شجاعت، انقباض، تصمیم، دل و جرات
کشش، انقباض
انقباض، تنگی، تنگ شدگی، قبض مزاج
انقباض، چروک، چروک خوردگی، اب رفتگی
انقباض، تو کشیدن، استرداد، استغفار
انقباض، پیچش، پیچ خوردگی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
ترنجش هم جایگزین خوبی میتونه براش باشه
اینطور نیست؟
اینطور نیست؟
هنگامی که با {shrink/انقباض} سر و کار داریم، پیشوند های زیر به یاد می آیند:
1 - دَر/اندر
2 - فرو
3 - گُ/وی ( پاد کنندگی )
آن کارواژه ای که باید در کنار پیشوند های 1 و2 بیایند، می توانند {رَفتن/شُدَن} باشند، که بی گمان کارواژه های دیگر نیز هستند، ولی اکنون چیزی به یاد من نمی آید، اگر شما دوست دارید می توانید کارواژه های دیگر را نیز بکار برید.
... [مشاهده متن کامل]
پیشوندِ سوم باید در کنار واژگانی که خود به چَمِ {گسترش} هستند، بیاید.
بِدرود!
1 - دَر/اندر
2 - فرو
3 - گُ/وی ( پاد کنندگی )
آن کارواژه ای که باید در کنار پیشوند های 1 و2 بیایند، می توانند {رَفتن/شُدَن} باشند، که بی گمان کارواژه های دیگر نیز هستند، ولی اکنون چیزی به یاد من نمی آید، اگر شما دوست دارید می توانید کارواژه های دیگر را نیز بکار برید.
... [مشاهده متن کامل]
پیشوندِ سوم باید در کنار واژگانی که خود به چَمِ {گسترش} هستند، بیاید.
بِدرود!
انقباض ؛ منقبض شدن، کوچک شدن، مرتبط با کلمه بُغْض و قابض ، قبوض، قبضه، و. . .
زِبَق؛ در یک تعریف خلاصه، یعنی ابزاری برای قبض کردن. عضوی از اعضای بدن یا ابزاری که به همدیگر زیب می شوند جهت چیزی را از چیزی جدا کردن یا کَندن. مثل دو لبه قیچی. در زبان تات های خراسان شمالی به فک صورت انسان زِبَق گفته می شود. و در فرهنگ و زبان عربی از این کلمه در زمانی که حاکم، فردی را از جامعه جدا می کند یا اون فرد را از جامعه قبض می کند و به حبس می اندازد استفاده می کنند.
... [مشاهده متن کامل]
کلمه ی زبق از زاویه قانون حروف معکوس مرتبط با کلمه قبض می باشد. مثل قبض روح، قبض برق، اصطلاح یک قبضه شمشیر نیز مُؤَیِّد این توضیح می باشد.
زِبَق و قبض در دو جهت عکس همدیگر مفهوم دارد. دو مفهوم گرفتن و دادن، یا به دست آوردن و از دست دادن.
قانون حروف معکوس در کلمات؛ قَدَح حَدقه، متافیزیک اتم فیزیک، کلاف فلکه، کلاغ قُلَّک، فَلس سِلف صَلّاف، کاسه ساک، شییٔ عیش، فرض ظرف. . . .
از زاویه قانون لاتین حروف در پاتیل کلمات نیز کلمه ی بُغض و قیض و غضب، قصْب، قصّاب، قابض، بزاق نیز مرتبط با مفهوم زبق و قبض می باشد.
بزاق؛ قبض غذا، جذب غذا
بزوغ؛ نیش زدن نور در ابتدای طلوع آفتاب، نیش زدن دندان شیری کودک، مرتبط با کلمه ی بزغاله به مفهوم منقبض و کوچک در حال رشد.
قابض؛ به معنای قبض کننده، منقبض کننده، گیرنده، و تنگ کننده یا درهم کشنده مفهوم دارد.
در پزشکی، قابض به خاصیتی از دارو گفته می شود که رفع اسهال و ایجاد یبوست می کند.
البته ریشه اصلی زبق و قبض، دو حرف ( ز ب ) می باشد. که با این دو حرف در زوایای مختلف از همین چشمه مفهوم جاری می شود. کلمه ی زیب یعنی دو چیز به هم رسیدن و زیبایی خلق شدن.
مثل اصطلاح ضبط و ثبت صدا یا اصطلاح سَبَد با ترجمه رایج امروزی به مفهوم زنبیل.
هر چند سبد و زنبیل با دو حرف ریشه ای مشترک ( ز ب ) هم در دو شکل مختلف از یک ریشه و یک مفهوم مشترک در دل خود دارند.
یا خود کلمه زبان که خود عاملی برای زیب کردن حروف یا ازباسم یا اسپاسم و ساخت کلمات زیبا و زیبنده می باشد.
زباله؛ چیزهای بدردنخوری که باید به همدیگر زیب شوند برای ایجاد یا ماندگاری زیبایی.
کلمه سبقت و سابق نیز از زاویه قانون تغییر شکل حروف مرتبط با همین مفاهیم می باشد.
کلمه سابق یعنی عمر و زمانی که از ما گرفته شده و سبقت عکس مفهوم سابق به مفهوم پیش افتادن و کسب فرصت و جبران عقب ماندگی.
زِبَق؛ در یک تعریف خلاصه، یعنی ابزاری برای قبض کردن. عضوی از اعضای بدن یا ابزاری که به همدیگر زیب می شوند جهت چیزی را از چیزی جدا کردن یا کَندن. مثل دو لبه قیچی. در زبان تات های خراسان شمالی به فک صورت انسان زِبَق گفته می شود. و در فرهنگ و زبان عربی از این کلمه در زمانی که حاکم، فردی را از جامعه جدا می کند یا اون فرد را از جامعه قبض می کند و به حبس می اندازد استفاده می کنند.
... [مشاهده متن کامل]
کلمه ی زبق از زاویه قانون حروف معکوس مرتبط با کلمه قبض می باشد. مثل قبض روح، قبض برق، اصطلاح یک قبضه شمشیر نیز مُؤَیِّد این توضیح می باشد.
زِبَق و قبض در دو جهت عکس همدیگر مفهوم دارد. دو مفهوم گرفتن و دادن، یا به دست آوردن و از دست دادن.
قانون حروف معکوس در کلمات؛ قَدَح حَدقه، متافیزیک اتم فیزیک، کلاف فلکه، کلاغ قُلَّک، فَلس سِلف صَلّاف، کاسه ساک، شییٔ عیش، فرض ظرف. . . .
از زاویه قانون لاتین حروف در پاتیل کلمات نیز کلمه ی بُغض و قیض و غضب، قصْب، قصّاب، قابض، بزاق نیز مرتبط با مفهوم زبق و قبض می باشد.
بزاق؛ قبض غذا، جذب غذا
بزوغ؛ نیش زدن نور در ابتدای طلوع آفتاب، نیش زدن دندان شیری کودک، مرتبط با کلمه ی بزغاله به مفهوم منقبض و کوچک در حال رشد.
قابض؛ به معنای قبض کننده، منقبض کننده، گیرنده، و تنگ کننده یا درهم کشنده مفهوم دارد.
در پزشکی، قابض به خاصیتی از دارو گفته می شود که رفع اسهال و ایجاد یبوست می کند.
البته ریشه اصلی زبق و قبض، دو حرف ( ز ب ) می باشد. که با این دو حرف در زوایای مختلف از همین چشمه مفهوم جاری می شود. کلمه ی زیب یعنی دو چیز به هم رسیدن و زیبایی خلق شدن.
مثل اصطلاح ضبط و ثبت صدا یا اصطلاح سَبَد با ترجمه رایج امروزی به مفهوم زنبیل.
هر چند سبد و زنبیل با دو حرف ریشه ای مشترک ( ز ب ) هم در دو شکل مختلف از یک ریشه و یک مفهوم مشترک در دل خود دارند.
یا خود کلمه زبان که خود عاملی برای زیب کردن حروف یا ازباسم یا اسپاسم و ساخت کلمات زیبا و زیبنده می باشد.
زباله؛ چیزهای بدردنخوری که باید به همدیگر زیب شوند برای ایجاد یا ماندگاری زیبایی.
کلمه سبقت و سابق نیز از زاویه قانون تغییر شکل حروف مرتبط با همین مفاهیم می باشد.
کلمه سابق یعنی عمر و زمانی که از ما گرفته شده و سبقت عکس مفهوم سابق به مفهوم پیش افتادن و کسب فرصت و جبران عقب ماندگی.
🇮🇷 همتای پارسی: تنگیدگی 🇮🇷
*در ریاضی:
انقباض: کوچک کردن
انبساط: بزرگ کردن
انقباض: کوچک کردن
انبساط: بزرگ کردن
تنجش - تنجیدن
همگرایی
هَمکشیدگی
نمونه:
شَوَند رخدادهای واپسگرایانه در جهان سرمایه داری که بیرون رفتن انگلیس از �اتحادیه ی سرمایه داری اروپا� و برکشیده شدن کسی چون دونالد ترامپ به جایگاه ریاست جمهوری �یانکی� ها، دو نمود چشمگیر از آن را به نمایش نهاد از یکسو و در پیش گرفتن ناگزیر سیاست های اقتصادی همکشیدگی ( انقباضی ) در بیش تر این کشورها از سوی دیگر، همه ی زمینه های بایسته برای برانگیختگی کشورهای بزرگ امپریالیستی برای راه اندازی جنگ های بزرگ تر و دامنه دارتر از گذشته را دربردارد.
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2017/04/blog - post_36. html
نمونه:
شَوَند رخدادهای واپسگرایانه در جهان سرمایه داری که بیرون رفتن انگلیس از �اتحادیه ی سرمایه داری اروپا� و برکشیده شدن کسی چون دونالد ترامپ به جایگاه ریاست جمهوری �یانکی� ها، دو نمود چشمگیر از آن را به نمایش نهاد از یکسو و در پیش گرفتن ناگزیر سیاست های اقتصادی همکشیدگی ( انقباضی ) در بیش تر این کشورها از سوی دیگر، همه ی زمینه های بایسته برای برانگیختگی کشورهای بزرگ امپریالیستی برای راه اندازی جنگ های بزرگ تر و دامنه دارتر از گذشته را دربردارد.
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2017/04/blog - post_36. html
در فیزیک:
انقباض = فشردگی # انبساط = گشودگی
منقبض = فشرده # منبسط = گشوده
در پزشکی:
گرفتگی، انقباض، اسپاسم = تنجش
انقباض = فشردگی # انبساط = گشودگی
منقبض = فشرده # منبسط = گشوده
در پزشکی:
گرفتگی، انقباض، اسپاسم = تنجش
انقباض=فشردگی و کوچکی و گرفتگی
متضاد =انبساط=باز شده و کشیده شده
متضاد =انبساط=باز شده و کشیده شده
تنجیدن.
تنگیدن.
تنگیدن.
برابرپارسی انقباض: تنجیدگی و انبساط: واتنجیدگی
فشردگی
متضادش:انبساط
متضادش:انبساط
تنگیدگی ( tegidegi )
برگرفته از فعل تنگیدن با کسره ت، به معنی منقبض شدن، که در گویش جهرم کاربرد دارد.
برگرفته از فعل تنگیدن با کسره ت، به معنی منقبض شدن، که در گویش جهرم کاربرد دارد.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)