اندار

لغت نامه دهخدا

اندار. [ اِ ] ( اِ ) سرگذشت و افسانه. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). افسانه. ( فرهنگ میر عضدالدوله انجو از غیاث اللغات ). سرگذشت و افسانه و داستان و قصه و حکایت. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) :
تلخ می آید ترا گفتار من
خواب می آرد ترا اندار من .
؟

اندار. [ اِ ] ( ع مص ) برآوردن. اخراج. برآوردن از مال خود؛ اندر عنه من ماله کذا؛ برآورد آنقدر از مال خود. || افگندن. از شمار افگندن : اندر من الحساب کذا؛ این قدر از شمار افگند. ( از منتهی الارب ) ( ازناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بیفکندن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بشمشیر افگندن : ضرب یده بالسیف فاندرها؛ دست او را بشمشیر زد و پس افکند. ( ازمنتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

بر آوردن ٠ بیفکندن یا به شمشیر افگندن

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] کم کردن وزن تقریبی ظرف کالا در معامله را اِندار می گویند و از آن در باب تجارت سخن رفته است.
در کالایی که هنگام خرید و فروش معمولا آن را با ظرفش وزن می‏کنند و می‏فروشند، کم کردن وزن تقریبی ظرف از مجموع وزن کالا و ظرف را «اندار» گویند.

محل بحث از اندار
اندار در جایی مطرح است که وزن مجموع ظرف و مظروف (نه وزن هریک به تنهایی) معلوم، و مقصود، معامله مظروف به تنهایی باشد. در این صورت بنابر قول به کفایت علم به وزن مجموع آن دو و شرط نبودن علم به وزن مظروف به‏تنهایی، اگر همه مظروف یکباره به بهایی معیّن فروخته شود، نیازی به اندار نخواهد بود، زیرا ثمن و مثمن معلومند؛ لیکن اگر به گونه قیمت گذاری فروخته شود، به این صورت که فروشنده بگوید: این روغن، هر سیری از آن را به صد تومان به تو فروختم. در اینجا برای تعیین مقدار پولی که فروشنده از خریدار طلب دارد، نیاز به اندار است.

حکم اندار
بنابر قول مشهور ـ که بر آن ادّعای اجماع نیز شده ـ اندار برای تعیین مقدار ثمن جایز است.

اقوال در قیود و حدود اندار
...

پیشنهاد کاربران

بپرس