ام

/~em/

مترادف ام: مادر، مام، والده، اصل، مایه

متضاد ام: اب، پدر

معنی انگلیسی:
mother, source, parent

لغت نامه دهخدا

( آم ) آم. ( ع اِ ) ج ِ اَمة. کنیزکان. پرستاران.
- آم و عام ؛ زن و ستور.

آم. [ آم م ] ( ع ص ) قصدکننده. ( مهذب الاسماء ). قاصد.

آم.( اِخ ) نام شهری و نوعی جامه که بدانجا منسوب است.
ام. [ اَ / ََم ْ ] ( ضمیر ) ََم. ضمیر متکلم است و مرکب استعمال کنند، همچون جامه ام و خامه ام ؛ یعنی جامه من و خامه من. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( هفت قلزم ). ضمیر شخصی متصل اضافی. در کلمه های مختوم به هاء غیرملفوظ همزه میماند و «ام » نویسند و گویند مانند جامه ام و در کلمه های دیگر میم ماقبل مفتوح تلفظ کنند: کتابم. و چون به اسم مختوم به الف ملحق شود الف را به یاء ماقبل مفتوح بدل می کنند مانند خدایم :
برخاستم از جای و سفر پیش گرفتم
نز خانم یاد آمد و نز گلشن و منظر.
ناصرخسرو.
و رجوع به «م » شود. || ضمیر شخصی فاعلی اول شخص مفرد ( متکلم وحده ) متصل ، مانند گفتم ، گفته بودم ، گفته ام ، میگفتم ، روم و گویم.( فرهنگ فارسی معین ). در فعلهای مختوم به «ها» همزه ٔمفتوح میماند و در غیر آن تنها میم ماقبل مفتوح تلفظمیشود. و رجوع به «م » شود. || ضمیر شخصی مفعولی که به فعل و اسم ملحق گردد. ( از فرهنگ فارسی معین ) ( هفت قلزم ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). ضمیر مفعولی : زدم یعنی زد مرا. گاه نیز معنی «خود را» دهد :
برگزیدم بخانه تنهایی
وز همه کس درم ببستم چست.
شهید.
جز از ایزد توام خداوندی
کنم از دل بتو بر افدستا.
دقیقی.
زینم همه سنگ است و از آنم همه خاک
زانم همه دود است و ازینم همه تف.
منجیک.
هیچ نایم همی ز خانه برون
گوییم در نشاختند به لک.
آغاجی.
اندازد ابروانت همه ساله تیر غوش
وانگاه گویدم که خروشان مشو خموش.
خسروی.
من و آشنا اندر آن جام باده
از آن پس که افتادم این آشنایی.
زینبی.
تولای مردان آن مرز و بوم
برانگیختم خاطر از شام و روم.
سعدی.
صدبار می لعل تو جانم به لب آورد
ای دوست بکامم برسان یک دم از آن می.
سلمان ساوجی.
سحرم دولت بیدار ببالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد.
حافظ.
و رجوع به «م » شود.

ام. [اَ / ََم ْ ] ( فعل ) ََم. مخفف هستم. بمعنی هستم. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( هفت قلزم ) ( شرفنامه منیری ). فعل است بمعنی استم ، هستم : منم ، انسانم ، بنده ای از بندگان توام. در قدیم پس از اسماء مختوم به با همزه آن را تلفظ میکردند اما امروز تلفظ نکنند : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آم ) کنیزکان پرستاران قصد کننده نام شهر ری و نوعی جامه که بدانجا منسوب است
عزیز عرب، مادر، اصل هرچیز، امات و امهات جمع
( اسم ) گیشدر
رودیست در ایالت تومسک از ناحیه سیبری

فرهنگ معین

(اُ مّ ) [ ع . ] (اِ. ) مادر.

فرهنگ عمید

۱. مادر.
۲. [مجاز] اصل هر چیز.
* ام لیلی: شراب سیاه رنگ.
* ام حباب: دنیا.
* ام زنبق: [قدیمی، مجاز] خمر، شراب.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أُمُّ: مادر-اصل-مرکز
معنی أَمْ -أََمِ: یا اینکه
معنی عَمَّ: ازچه - درباره ی چه
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
تکرار در قرآن: ۱۳۳(بار)

[ویکی فقه] ام (ابهام زدایی). واژه ام ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • ام (کعبه)، به ضم الف، از اسامی کعبه• ام (مادر)، به ضم الف، در زبان عربی به معنای مادر
...

[ویکی فقه] ام (کعبه). اُم از اسامی کعبه است.
به چند دلیل مکه به این اسم نامیده شده است.
۱. چون اعظم بلاد است.
۲. قبله گاه ملت ها است.
۳. وسط کره زمین است.

دانشنامه عمومی

ام (بلژیک). شهر ام ( به فرانسوی: Hamme ) در شهرستان داندرموند در استان فلاندری شرقی در منطقه فلاندری در کشور بلژیک واقع شده است.
عکس ام (بلژیک)عکس ام (بلژیک)عکس ام (بلژیک)عکس ام (بلژیک)

ام (سیریلیک). اِم ( М, м ) یکی از حروف در الفبای سیریلیک است. این حرف از حرف مو ( Μ, μ ) در الفبای یونانی گرفته شده است.
ام در زبان های زیر استفاده می شود:
عکس ام (سیریلیک)

ام (هندوئیسم). اُم ( ॐ ) ( در دیواناگری: ओं oṃ، औं auṃ، ओ३म् om ) ، یک مانترا و واژه عرفانی سانسکریت مربوط به دین هندوئیسم ( و کشور هند ) است که در آیین های درمه دیگری همچون بوداگرایی، ساناتانی و جینیسم نیز مقدس شناخته می شود. هجای آن را با نام اُمکارا ( ओंकार oṃkāra ) یا آومکارا ( औंकार auṃkāra ) نیز می شناسند که به معنی هجای اُم است و در سانسکریت آنرا پراناوا ( praṇava ) می خوانند که به صدای جهان معروف است.
اُم را به صورت ओ३म् با تلفظ ō̄m نیز می نویسند که در تلفظ، ३ را به اندازه سه هجا می کشند. اُم در ابتدای بیشتر متون مذهبی هندوئیسم وجود دارد و معمولاً خواندن وداها با اُم شروع شده و با آن نیز پایان می یابد و در ابتدای داعاها یا مانتراها نیز آن را به زبان می آورند.
برخی معتقدند که ام برگرفته از صدای ناشی از انفجار مهیب در ابتدای خلقت هستی و سرآغاز زندگی دنیوی است، و به این ترتیب به خالق جهان نظام مند و قدرت لایتناهی اشاره میکند و به نوعی فراخواندن قدرت لایزال الهی حاکم بر این جهان است.
از آنجا که خلقت صور از ادهیاتمابها ( adhyatma - bhava ) نشأت می گیرد، سرچشمهٔ سخن نیز از او است. تمام اصوات معنا دار و بی معنا از همان منبع تولید می شوند. بنابر بیان کتب مذهبی، کلمه خدا است. ( شابدا براهما Shabda Braahma ) .
سنت جان ( Saint John ) هم در انجیل می گوید: «در آغاز کلمه بود، کلمه با خدا بود، و کلمه خدا بود. »
وداها ( Vedas ) می گویند، آن کلمه در انجیل غیر از “ اُوم “ Om نبود Om اُوم از سه حرف A+U+M ترکیب می شود. اُوم صدایی است که مانند خداوند در همه عالم ساری است و به ظاهر در پس هر صورتی پنهان است. ( A ) اولین حرف الفبایی است، که اولین و مهمترین حرف مصوت است. این اهمیت از آنجا است که این صوت برای ادای هر صوتی ضروری است.
کودک یا شخص گنگ یا حیوان با تولید ارتعاشات صوتی در گلو و حلق فقط توانایی تولید صوت ( A ) را دارد. با حرکات مختلف زبان صدای حروف دیگر به صدای ( A ) که عریان است، لباس صوتی می پوشانند. هیچ صوتی نیست که در پایانش بدون صوت ( A ) ادا شدنی باشد، یا این که به مصوت دیگری ختم شود. ( A ) اولین مصوت است، و مصوتهای e, i, o, u بعد از آن قرار دارند. و به این دلیل ( U ) دلالت بر تغییر صوت اول دارد. صدای خیشومی ( M ) به هر صورتی که باشد، کم یا بیش با توجه به تلفظ خیشومی شخص، یا از طریق دوباره به صدا درآمدن آن در فضای بیرون، همراه شخص است؛ لذا ( Om ) زمینه ساز همهٔ اصوات ادا شده و ادا نشده است.
عکس ام (هندوئیسم)عکس ام (هندوئیسم)عکس ام (هندوئیسم)عکس ام (هندوئیسم)عکس ام (هندوئیسم)عکس ام (هندوئیسم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

اِم (M)
فیلم سیاه وسفید به کارگردانی فریتس لانگ، تولید ۱۹۳۱ آلمان. این فیلم تقریباً براساس ماجرای واقعی جست وجو و دستگیری قاتل کودکان در شهر دوسلدورفآلمان است، که در آن تبهکاران نیز با نیروهای نظم و قانون همکاری کردند تا قاتل را به چنگ آورند. فریتس لانگ در نخستین فیلم ناطقش همانندی های کنایه آمیز جنایت سازمان یافته و نیروی پلیس را نشان می دهد و همچنین ویژگی های روان شناختی قاتلی قهری را تحلیل می کند. پیتر لورهدر نقش قاتل، بازی فراموش نشدنی کرده است.

ام (آیین هندو). اُم(آیین هندو) (Om)
لفظ مقدسی در آیین هندو که دعاها با آن آغاز می شوند و در ابتدا و انتهای کتاب ها می آید. مرکب از سه هجاست به نشانۀ تری مورتی هندو یا مثلث خدایان.

پیشنهاد کاربران

پیامِ شماره 4 :
بررسیِ واژگانِ " اَهرآفتن:ahrāftan، اَهرام - : - ahrām، اَهرَفتن:ahraftan، اَهرَم - : - ahram و. . . " در زبانِ پارسیِ میانه :
چنانکه در پیامِ شماره 1 گزینه 1 گفته شد، " - اَفتن/ - اَمیدن " یا " - آفتن/ - آمیدن" بخشِ جدایی پذیرِ واژگانِ انجامیده به آنها می باشند، و آنچه می ماند " اَهر : ahr " است. ولی پرسش اینجاست که " اَهر" چیست؟
...
[مشاهده متن کامل]

" اَهر:ahr" در اینجا برآمده از کُنونه واژه ( Praesens ) یِ " ara ، ərə ، ar " از ریشه یِ اوستایی " اَر :ar " به چمِ
1 - " بالا رفتن، بلند شدن" ( ناسببی )
2 - " بالا بردن، بلند کردن" ( سببی )
و برابر با " raise / rise " می باشد. در اینجا دگرگونیِ آوایی " اَر:ar" به " اَهر:ahr" رُخ داده است. در زبانِ پارسیِ میانه نمونه ای از یک چنین دگرگونیِ آوایی را می توان در پیشوندِ " پَر : par/ پَهر :pahr" نیز دید. در زبانِ اوستایی نیز چنانچه بی درنگ پس از آوایِ " ر:r" یکی از دو آوای " ک" یا " پ" بنشیند، آوای " ر:r" به " هر:hr" دگرگون می شود. . با این همه، در زبانِ پارسیِ میانه این دگرگونیِ آوایی آن کرانمندی ای را که در زبانِ اوستایی دیده می شود، ندارد.
نیاز به یادآوری است که ریشه یِ اوستاییِ " اَر:ar" در زبانِ سانسکریت به ریختهای " ṛ، īr، ar " نیز در دسترس است.
از سویِ دیگر، برای اینکه بدانیم واژه یِ " اَهر:ahr" به خودیِ خود بُن کُنونی می باشد، نیاز است که واژه یِ " اَهرآکیه:ahrākih = اَهر. آک . یه " را در زبانِ پارسیِ میانه درنظر بگیریم.
در زبانِ پارسیِ میانه، پیش از پسوندِ " - آک/ - آگ " یا پسوندگانِ " - آکیه/ - آگیه " ، " بُن کُنونی ( Praesens ) " می نشیند:
نمونه ها:
( رواگیه = رو. آگ. یه ) از فعل " رفتن/رو - "
( جُمباگیه = جمب. آگ. یه ) از فعل " جُمبیدن/جمب - " ( در پارسیِ نو : جُنبیدن/جنب - )
( داناکیه/داناگیه = دان. آگ. یه ) از فعل " دانستن/دان - "
و واژگانِ بسیاری همچون ( سزاک = سز. آک ) از فعل " سزیدن/سز - " و ( خوراک، پوشاک و . . . )
از اینرو، به آسانی می توان دریافت که " اَهر" در واژه یِ " اَهرآکیه" به خودیِ خود بُن کُنونی می باشد؛ و آنچه در پیامِ شماره 1 گزینه 3 گفته شد، در این نمونه نیز پابرجا می ماند.
ما در زبانِ پارسیِ میانه واژه یِ " اَهرَفتن/ اَهرَم - " را به چمِ " بالا رفتن، بلند شدن" و برابر با " go up ، rise " داریم و واژه یِ " اَهرآفتن/اَهرآم - " را به چمِ " بالا بردن، بلند کردن" و برابر با " lead up ، raise " داریم.
نکته 1 : به روشنی ریشه یِ اوستاییِ " اَر:ar" همه یِ معناهایِ واژه ی " اَهرافتن/اَهرام - " را پوشش می دهد. ( درباره ی معناهایِ دیگرِ ریشه اوستایی " اَر: ar" به پَسگشتِ 4 در زیر پَس نگرید. )
. . . . . . . . . . .
پَسگشتها :
1 - روبرگ 172 از نبیگ " دستورزبانِ اوستا در همسنجی با سانسکریت " ( ویلیامز جسکون )
2 - روبرگ 220 از نبیگ "زبانهای ایرانی " ( گرنوت ویندفُر )
3 - روبرگ 7 و 235 از نبیگ " فرهنگنامه کوچک پهلوی" ( دیوید مک کنزی )
4 - ستونهایِ 183 تا 185 و همچنین 237 و 238 از نبیگ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )

امامامام
پیامِ شماره 3 :
بررسی واژگان " نیرافتن:nirāftan، نیرامیدن: nirāmidan، نیرام: nirām، نیرامیشن : nirāmišn و . . . " در زبانِ پارسیِ میانه:
چنانکه در پیامِ شماره ی 1 گزینه 1 گفته شد، " - آفتن " و " - آمیدن" بخشِ جدایی پذیر می باشد و آنچه می ماند " نیر: nīr " است. ولی پرسش اینجاست، " نیر: nīr " چیست؟
...
[مشاهده متن کامل]

" نیر" از دو تکواژِ زیر ساخته شده است:
1 - پیشوندِ " نی :ni " که به معنای " پایین، به پایین، به سوی پایین " است که این پیشوند در زبانِ پارسیِ نو به ریختِ " نِ " درآمده است؛
2 - کُنونه واژه ( Praesens ) یِ " ایر : īr " از زبانِ اوستایی که به ریشه یِ " اَر :ar " در همین زبان بازمی گردد؛ که این ریشه یِ اوستایی به معنای " رفتن، رسیدن ( به ) ، به حرکت درآمدن، حرکت کردن، به حرکت درآوردن ( سببی:Kausativ ) " است و برابر با " sich ) in Bewegung setzen ، hingelangen zu ) " در زبان آلمانی و برابر با " to go ، to set in motion " در زبان انگلیسی است.
ما در زبان اوستایی بسی واژه یِ " نیرِ : nīre " را داریم که به چمِ
آ ) " فرودآمدن، به سوی پایین آمدن/رفتن/حرکت کردن، فرونشستن" ( ناسببی ) ،
ب ) " فرود آوردَن، اَفکندن، فرو اَفکندن، به سویِ پایین بردن/ حرکت دادن/به حرکت درآوردن" ( سببی:Kausativ )
می باشد و ، چنانکه گفته شد، برآمده از دو تکواژِ بالاست و برابر با :
" hinabsickern ، hinabsinken ، herabsinken ، herabkommen " در زبانِ آلمانی و " let ) go down ) " در زبانِ انگلیسی می باشد.
در زبانِ پارسیِ میانه واژه یِ " نیرآفتن/نیرام" به معنایِ " افکندن، فرو افکندن، فرود آمدن" است وهمچنین داریم : " نیرامیشن " که از کُنونه ی " نیرام " به همراهِ پسوندِ " - یشن" ساخته شده است ( پسوندِ " - یشن" به ریختِ پسوندِ " - ِ ش" در پارسیِ نو درآمده است: نیرامِش ) .
. . . . . . . . . . . . . . . .
نکته 1: یکی از ویژگی هایِ برجسته یِ آواشناختیِ زبانِ اوستایی این است که :
همآمیختگیِ یکی از دو آوای i یا ī با یکی از دو آوایِ i یا ī ، آوای " ī " خواهد بود؛ از اینرو همآمیختگی " i " در پیشوندِ " نی :ni " با " ī " در واژه یِ "ایر/ ایرِ: īr/īre " ، به ریخت " ī " در واژه یِ "نیر/ نیرِ : nīr/ nīre " پدیدار می گردد. این ویژگیِ آوایی، چنانکه از واژه یِ " نیرآفتن/نیرآم - " می توان دریافت، در زبانِ پارسیِ میانه همچنان پابرجا مانده است.
. . . . . . . . . . . . .
نکته 2: چنانکه گفته شد، در واژه یِ " نیرافتن/ نیرام - "، پیشوندِ " نی" بکار رفته است، از اینرو " ایرآفتن/ایرام - : īrāftan/īrām " به خودیِ خود یک فعل است که می توان آن را در زبانِ پارسیِ نو، چه با پیشوند چه بی پیشوند، بکار بست. می توان " ایرآفتن/ایرآم - " را به معنایِ " به حرکت در آمدن، حرکت کردن، به حرکت درآوردن ( سببی:Kausativ ) " گرفت، هرچند این تنها یک پیشنهاد است و باید دانست که دامنه یِ معناییِ ریشه یِ اوستاییِ " اَر :ar " گسترده است.
. . . . . . . . . . .
نکته 3 : چنانکه در پیامِ شماره یِ 1، گزینه 3 گفته شد، پیش از " - آفتن/ - آمیدن " کُنونه هایِ ریشه هایِ اوستایی، چه بی پیشوند چه با پیشوند، می آیند؛ که درباره یِ واژه یِ " نیرآفتن/نیرآم - "، آن کنونه واژه " ایر" است .
نکته 4: می توان واژه یِ " نیرافتن/نیرام - " را به معنای " تنزل یافتن، تنزل دادن " نیز درنظر گرفت.
نکته 5 : درباره ی سببی یا ناسببی بودنِ واژه یِ " نیرآفتن/نیرام - " به گزینه 4 از پیام شماره 1 بنگرید.
. . . . . . . . . .
پَسگشتها :
1 - روبرگ 15 از نبیگ " دستورزبانِ اوستا در همسنجی با سانسکریت" ( ویلیامز جکسون )
Avesta grammar in comparison with sanskrit
2 - ستونهایِ 183 ، 184 و 1085 از نبیگ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیی کهن" ( کریستین بارتولومه ) - نسک آلمانی

امامامام
پیامِ شماره یِ 2 :
بررسیِ واژگانِ " پزآفتن ، پزآمیدن، پزآم - ، پزآمینیتن، پزآمین - ، پزآمانیدن، پزآمان - ، پزآمیشن، پزآمِش" در زبانِ پارسیِ میانه - نو:
ما در زبانِ پارسی واژه ی " پُختن" با بُن کُنونیِ " پَز - " را داریم که ریشه یِ این واژگان به " پَک : pak " در زبانِ اوستایی بازمی گردد. کُنونه یِ ( Praesens ) این ریشه یِ اوستایی، " پَچَ: pača " و کُنیده واژه ( PPfP ) یِ آن " پَختَ : paxta " بوده است. ریشه هایی که در زبانِ اوستایی به آوایِ " ک " می انجامیدند، دارایِ کُنونه هایِ انجامیده به " - چَ: ča - " و کُنیده واژه یِ انجامیده به " - ختَ : xta - " بوده اند ( در این باره به زیرواژه یِ " ختن" در همین تارنما بروید و پیامِ من را در این زمینه بخوانید ) . واژه ی " پَچَ " با دگرگونیِ آواییِ " چ/ز " به ریختِ " پَز : paz " در زبانِ پارسیِ میانه در دسترس بوده است که هم اکنون نیز در زبانِ پارسی نو جاری و ساری است.
...
[مشاهده متن کامل]

اکنون به آسانی دریافتیم که " پز" در پزآفتن، برآمده از بُن کُنونی " پختن/پز - " در زبانِ پارسیِ میانه - نو است که این نیز خود به کُنونه ( Praesens ) یِ " پَچَ: pača" در زبانِ اوستایی بازمیگردد ( درست بمانند آنچه در گزینه 3 از پیامِ شماره یِ 1 گفته شد ) .
کُنونه یِ " پزآفتن/پزآمیدن " ، " پزآم - " بوده است و کُنونه یِ واژه یِ سببی " پزآمینیدن" ، " پزآمین - " بوده که اگر بخواهیم آن را به پارسیِ نو برگردانیم، واژگانِ " پزآمانیدن/پزآمان - " را خواهیم داشت ( این گزاره را با گزینه های 4 و 5 از پیامِ شماره یِ 1 همسنجی کنید ) .
همچنین در زبانِ پارسیِ میانه واژه یِ " پَزامیشن" را داشته ایم که از کُنونه ی " پزآم - " به همراهِ پسوندِ " - یشن : išn - " ساخته شده است، و چنانکه می دانید، پسوندِ " - یشن" به ریختِ " ِ ش" درپارسیِ نوین درآمده است؛ پس واژه یِ " پزامیشن" به ریختِ " پزامِش" در پارسیِ نو می آید.
" پزآفتن/پزآم - " به چمِ " به پختگی رسیدن/رساندن، به بلوغ رسیدن/رساندن، به عمل آمدن/رساندن" بوده است. " پزآمینیتَن/پزآمین - " به چمِ " به پختگی رساندن، به بلوغ رساندن، عمل آوردن" بوده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشتها:
1 - روبرگهای 67، 68، 130و 158 از نبیگ " فرهنگنامه کوچک پهلوی" ( دیوید مک کنزی )
2 - ستون 819 از نبیگ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیی کهن" ( کریستین بارتولومه ) - نسک آلمانی

امام
پیامِ شماره 1 :
من میخواهم در رشته پیامهایی درباره یِ واژگانِ انجامیده به " اَفتن : aftan / اَمیدن:amidan " یا " آفتن: āftan / آمیدن: āmidan " در زبانِ پارسیِ میانه سخن بگویم و پیوندِ آنها را با واژگانِ زبانِ اوستایی روشن و آشکار سازم. امید که با این آگاهی سازی، فراروندی پیشِ رویِ پارسی دوستان گذاشته شود تا با بهره گیری از آن، واژگانِ زبانِ پارسیِ نو بیش از پیش گسترانیده شود. من در این پیامها گاهی پرسشهایِ گمان برانگیزی را پیش می نهم.
...
[مشاهده متن کامل]

باشد که سودمند اُفتد و واژگانِ بسیاری با این روش در زبانِ پارسی ساخته و پرداخته شود؛ که چنین هم خواهد شد.
ما در نمونه هایی که می آوریم، از بَرنهش هایِ زیر پیروی می کنیم :
1 - " اَفتن : aftan / اَمیدن:amidan " یا " آفتن: āftan / آمیدن: āmidan " بخشِ جداپذیرِ واژگانی است که به آنها می انجامند.
2 - " اَفتن : aftan / اَمیدن:amidan " یا " آفتن: āftan / آمیدن: āmidan " به خودیِ خود فعل نیستند، بَرکه ( =بلکه ) می بایست پیش از آنها واژگانی با ویژگیهایی که در گزینه 3 در زیر به آنها پرداخته شده است، بیایند.
3 - تکواژهایی که پیش از " اَفتن : aftan / اَمیدن:amidan " یا " آفتن: āftan / آمیدن: āmidan " در زبانِ پارسیِ میانه می آیند دارایِ ویژگیهای زیر هستند:
آنها ساخته شده از کُنونه ها ( Praesens ) یا بُن هایِ کُنونیِ ریشه هایِ اوستایی هستند که یا با پیشوند یا بی پیشوند می آیند و گاهی در گذار از زبانِ اوستایی به پارسیِ میانه، این کُنونه ها یا بُنهایِ کُنونی دچارِ دگرگونی هایِ آواییِ رواگمند شده اند.
4 - روی هم رفته، ریختهایِ ساده و سببیِ واژگانی که به " اَفتن : aftan / اَمیدن:amidan " یا " آفتن: āftan / آمیدن: āmidan " می انجامند، چنین هستند:
4. 1 - واژگانِ دارایِ " اَفتن : aftan / اَمیدن:amidan " ( ساده ) . . . . . . واژگانِ دارایِ " آفتن: āftan / آمیدن: āmidan " ( سببی : Kausativ )
بمانند : اَهرَفتن/اَهرَمیدن ( ساده ) . . . . اَهرآفتن/اَهرآمیدن ( سببی )
4. 2 - واژگانِ دارایِ " آفتن: āftan / آمیدن: āmidan " ( ساده ) . . . . . . . واژگانِ دارایِ " آمینیدن:āminidan " ( سببی:Kausativ )
( گزینه یِ 4. 1 با بهره گیری از زبانِ اوستایی که واژگان در هنگامِ سببی سازی با آواگردانیِ " َ :a " به " آ : ā " همراه هستند، پیش می آید؛ گزینه 4. 2 با بهره گیری از خودِ زبانِ پارسیِ میانه که واژگان در هنگامِ سببی سازی با نشانه یِ " - ین" همراه هستند، پیش می آید. فراموش نکنید که در زبانِ پارسیِ نو این نشانه به ریخت " - آن" در دسترس است، بمانندِ خوردَن/خوراندن؛ پس چنانچه بخواهیم در پارسیِ نو از واژگانی با نشانه یِ " - آمینیدن" بهره بگیریم، می بایست آن را به ریختِ " - آمانیدن: āmānidan " درآوریم. ولی چنانچه بخواهیم از گزینه 4. 1 بهره بگیریم، می بایست تنها دگرگونیِ آواییِ " َ :a " به " آ : ā " را در " اَفتن/آمیدن یا " اَمیدن/آمیدن"در نظر بگیریم ) .
5 - هنگامیکه میخواهیم کُنونه ( Praesens ) هایِ واژگانِ دارایِ " اَفتن : aftan / اَمیدن:amidan " یا " آفتن: āftan / آمیدن: āmidan " را بیابیم، تکواژ یا تکواژهایِ پیش از آنها، دچار هیچ دگرگونی ای نمی شوند و تنها بخشِ " اَفتن" به " اَم" یا بخشِ " آفتن" به " آم" دگر می شود؛ برای نمونه : کُنونه یِ واژه یِ " پزآفتن / پزآمیدن" ، " پزآم - " می باشد و تکواژِ " پز" در این فرآیند دچار هیچ دگرگونی ای نمی شود، چراکه خودِ " پز" کُنونه یا بُن کُنونی می باشد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
روشِ ساختِ واژگانی که به " اَفتن : aftan / اَمیدن:amidan " یا " آفتن: āftan / آمیدن: āmidan " می انجامند:
آنچه در برنِهِش هایِ بالا برای من مایه وری و ارزش دارد، گزینه 3 است؛چراکه با درکِ درست و بجا از روشِ ساختِ چنین واژگانی، در گذار از زبانِ اوستایی به زبانِ پارسیِ میانه و سپس به زبانِ پارسیِ نو، می توان واژگانِ بسیاری را به سانِ زیر ساخت:
آ - اگر چنین واژگانی در زبانِ پارسیِ میانه آمده، آنها را به زبانِ پارسیِ نو اَندر می کنیم ( با نگاه به دگرگونی هایِ آوایی یا ترادیسی هایی که از زبانِ پارسیِ میانه به پارسیِ نو رُخ داده اند ) ؛
ب - اگر خواستارِ ساختِ واژگانی با ویژگیهایِ نامبرده هستیم که در زبانِ پارسیِ میانه نیامده اند، آنها را می بایست از زبانِ اوستایی بیرون بکشیم. به چه سان؟
نخست کُنونه ها ( Praesens ) یا بُن هایِ کُنونیِ ریشه هایِ اوستایی را می جوییم ؛ سپس آنها را به ریختِ پارسیِ میانه و پس از آن، به ریختِ پارسیِ نو در می آوریم یا آنها را فرارون ( =مستقیم ) به ریختِ پارسیِ نو درمی آوریم ( با نگاه به دگرگونی هایِ آوایی یا ترادیسی هایی که از زبانِ اوستایی/ پارسیِ میانه به پارسیِ نو رُخ داده اند ) .
. . . . . . . . . . . . .
اکنون در پیامهایی جداگانه یک به یک پیرامونِ واژگانِ انجامیده به " اَفتن : aftan / اَمیدن:amidan " یا " آفتن: āftan / آمیدن: āmidan " سخن می گویم.

أُمّ:مکمکه سینه مادر وصدای اون ( ممَ ممَ )
الله الرحمان الرحیم مانند مادر شیر اصل وخالص مهربانی وعشق ومحبت و أُلفت واطمئنان و. . . را به بندگانش مستقیماً میدهد بدون مِنّت او توقّع خاصی او . . . بجز خلوص در نیکی عمل ونیّت.
...
[مشاهده متن کامل]

. . .
این تحلیل عارفانه و صرفاً نقل قول هست.
ودلیل نیست؛
کلام عُرفاء دلیل ندارد ونیاز به دلیل نیست؛ مستقیماً راه به دِل پاک دارد.
فأدلوا دلوکم. . لتشربوا هنیئاً مریئاً!

منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه ام از ریشه ی واژه ی هستم فارسی هست خود واژه ی هستم از ریشه ی هستن فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

امامامام
ام یا ام - شهری به دنبال یک قاتل می گردد ( به آلمانی: M - Eine Stadt sucht einen Mörder ) فیلمی به کارگردانی فریتس لانگ با بازی پیتر لوره، محصول سال ۱۹۳۱ است. فریتس لانگ و همسرش تئا فن هاربو نویسندگان این فیلم بودند. ام اولین فیلم ناطق لانگ بود. این فیلم امروزه کاری کلاسیک محسوب می شود و لانگ خودش آن را بهترین فیلمش می دانست.
...
[مشاهده متن کامل]

داستان فیلم در مورد قاتلی است که کودکان را به قتل میرساند. پلیس برای دستگیری قاتل دست به کار میشود. پس از پلیس حتی خلافکاران که از پراکندگی پلیس برای دستگیری قاتل ناراحت هستند تصمیم می گیرند قاتل را دستگیر کنند. برای راحت تر شدن کار به گدایان نیز خبر میدهند تا شانس بیشتری برای گرفتن قاتل داشته باشند.

ام
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/ام_(فیلم_۱۹۳۱)
( هندوئیسم ) . اُم ( ॐ ) ( در دیواناگری: ओं oṃ، औं auṃ، ओ३म् om )
Aum
Om
وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلاَّ أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ78
به
أُمِّیُّ
...
[مشاهده متن کامل]

أُمِّیُّونَ
طبیعیون
Mother Nature
ابراهیم
آُمَّاه
یُمّه
آُمَّا ( کوره )
. . .
رجوع کنید
با
أَم
أمَّا
إم
إمعة
عم
. . .
اشتباه نگیرید.

ام همان حرف ربط است در قرآن که باید باشد تا قرآن پیوستگی داشته باشد
شاعر ایران سید امین میری دوزینی ام
اِم: پیشوند مکان ساز و زمان ساز است و برای بیان مالکیت، تایید و توصیف به کار می رود. مثل: امروز، امشب، امکان، امضاء، املاء و . . .
ام ( به هندی: Om ) فیلمی محصول سال ۱۹۹۵ و به کارگردانی اوپندرا راو است. در این فیلم بازیگرانی همچون شیوا راجکومار و پرما ایفای نقش کرده اند.
ام
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/ام_(فیلم_۱۹۹۵)
در واژگان "امروز، امسال" برابر "این" می باشد.
بدرود!
لفظ " اُم " ( OM ) برای هندوان بسیار مقدس است و در عبارت ، آن را با طنین مخصوصی تکرار می کنند . این واژه اسم اعظم الهی در آیین برهمایی است و در تقدس به اسم اعظم یَهوَه در دین یهود شباهت دارد .
رجوع شود به ( توفیقی ، حسین ، آشنایی با ادیان بزرگ ، 1398: 31 )
از آنا در ترکی گرفته شده است و عربها این نام را از زبان بامسمای ترکی دزدیده اند و به نام خود کرده اند
ام در امروز معنی دار است یا خیر؟ ( می خوام بدونم امروز وندییا مرکب
در زبان ترکی به معنای سوراخ جلوی زنان کهنسال است که گوشتش آویزان شده است
اَم؛شاعر و نویسنده معاصر ایران
سید امین میرى دوزینی متولد هیرکان یا همان گرگان امروزى کتاب برگزیده این نویسنده خوش ذوق ملى ماکتاب میباشد
ام در لغت به معنی اصل و اساس هر چیزى است و اگر مادر را ام می گویند به خاطر این است که ریشه خانواده و پناهگاه فرزندان در حوادث و مشکلات می باشد . ( تفسیر نمونه ج : 2 ص : 436 )
کلمه ( ام ) به حسب اصل لغت به معنای مرجعی است که چیزی و یا چیزهایی بدان رجوع می کنند، و آیات محکم را نیز از همین جهت ( ام الکتاب ) خوانده که مرجع آیات متشابه است
...
[مشاهده متن کامل]

در زبان لری یعنی آرام مثلا میگن محسن دندانش درد میکرد الان ام شده یعنی الان آرام گرفته این آریا خان همیشه اشتباه جملات لری رو ترجمه میکنه جملات من اصالت لهجه لریه
دمدد
اَم[ع] :یا.
اُم[ع] :مادر.
برای یادسپاری بهتر تصور کنید که مدیر مدرسه در مراسم صبحگاه به دانش آموزان می گوید بچه ها فردا در مدرسه جلسه ی اولیا و مربیان تشکیل می شود و حضور شخصی که به عربی آن را مطرح می کنم الزامی است؛ اُم اَم اَب.
Anne به ترکی استانبولی و amma به هندی. = مادر
اماه: [ اُم ْ ما ] ( ع اِ ) در ندای /ام /گویند یا اماه ؛ یعنی ای مادر

اُم OM ( همچنین اوم AUM تلفظ می شود ) – مقدس ترین مانترای هجایی در هند و همچنین در سایر فرهنگ ها. خاستگاه اولیۀ ارتعاش الهی در بشر. اوم به تنهایی و یا همراه با سایر هجاها برای مراقبه بکار گرفته شده است. هرچقدر که تمرینات یوگا پیشرفت می کنند، اوم میتواند بصورت ارتعاشی طبیعی و معنوی و در شکلی سرور انگیز که از ساقۀ مغز ( بصل النخاع ) سرچشمه می گیرد، شنیده شود. بصل النخاع که بخشی از آجنا یا چشم سوم است، دهان خدا نیز نامیده شده است.
...
[مشاهده متن کامل]


مادر
در زبان لری بختیاری به معنی
هم
Am

ا م به معنی: ( EM ) مکث، تانی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)