اقلیدس


معنی انگلیسی:
euclid

لغت نامه دهخدا

اقلیدس. [ اُ دِ ] ( اِخ ) ابن نوقطرس بن برنیقس ریاضی دان و منجم و فیلسوف مشهور و متبحر در علم هندسه است که بصاحب جومطریا شهرت یافته و کتابی بهمین نام در هندسه تألیف کرده است که بزبان یونانی آنرا اسطروشیا خوانند و معنی آن اصول هندسه است. حکیمی است اصلا یونانی که در صور شام سکونت و به صنعت نجاری اشتغال داشت . وی تبحر فوق العاده ای در علم هندسه داشت. ( اخبارالحکماء از معجم المطبوعات ). اقلیدس بمعنی کلید هندسه است چه اقلی بزبان یونانی بمعنی کلید و دس بمعنی هندسه. اقلیدس را بکسر همزه و فتح دال نیز گفته اند. ( از برهان ). بعضی گویند اقلیدس بضم همزه نام مصنف کتاب است و بکسر همزه نام خود کتاب.( از حاشیه تجرید ). وی در اسکندریه زندگانی میکرد ودر 323 ق. م. متولد شد و در 283 ق. م. وفات کرد. ( ناظم الاطباء ). از تألیفات او است : 1 - کتاب اسطقسات در هندسه. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ). 2 - اقلیدس. کتابی است در حکمت و هندسه که بنام خود مؤلف مشهور شده است. ( مؤید ) ( برهان ) ( آنندراج ). 3 - کتاب ظاهرات الفلک بتحریر خواجه نصیرالدین طوسی. ( کشف الظنون ). 4 - کتاب المناظر بتحریر خواجه نصیرالدین طوسی مشتمل بر شصت وچهار شکل. ( کشف الظنون ). 5 - کتاب المعطیات فی الهندسه بتعریب اسحاق و اصلاح ثابت و تحریر خواجه نصیرالدین طوسی مشتمل بر 95 شکل. ( کشف الظنون ) :
گاه چون اشکال اقلیدس سر اندر سر کشد
گاه چون خورشید رخشنده ضیاگستر شود.
فرخی.
همان اشکال اقلیدس که بنهاد
ارسطالیس استاد سکندر.
ناصرخسرو.
در طناب خیمه ها بر گرد لشکرگاه حاج
صدهزار اشکال اقلیدس ببرهان دیده اند.
خاقانی.
بوقت هندسه عبرت نمایی
مجسطی دان اقلیدس گشایی.
نظامی.
ز نقاشی بمانی مژده داده
برسامی در اقلیدس گشاده.
نظامی.
ز تشکیکش مجسطی سخت آسان
ز تحریر وی اقلیدس هراسان.
جامی.
و رجوع به تتمه صوان الحکمه ص 77، 85، 119 و تاریخ علوم عقلی ص 104، و تاریخ الحکماء قفطی و عیون الانباء ص 15، 36، 201، 204، 211، 219و 245، 281، 316 و حبیب السیر 1:61 و فلسفه های بزرگ ص 52 و تاریخ گزیده ص 314 شود. || ( اِ ) هندسه. کازیمیرسکی گوید: این کلمه نام مهندس معروف یونانی است ، ولی بعدها در مشرق بمعنی هندسه محققاً معمول شده است وی بشعری از سعدی استناد کند که گوید : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ریاضی دان یونانی ( و ۳٠۶ ٠ - ف۲۸۳ ٠ ق ٠ م ٠ ) وی در اسکندریه زمان سلطنت بطلمیوس اول به تدریس پرداخت ٠ اقلیدس کتاب [ اصول ] را نوشته و آن اساس هندسه مسطحه می باشد و نصیر الدین طوسی این کتاب را شرح کرده است ٠

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] «اُقلیدِس»، مشهورترین ریاضی دان دوران باستان (سده های 4 و 3ق م) می باشد که شهرتش به عنوان پدر هندسه تاکنون پایدار مانده است.
از زادگاه و چگونگی آموزش او آگاهی روشنی در دست نیست. هر آنچه درباره زندگانی وی نقل شده، یا از گزارشگران اواخر دوره باستان، یا از نویسندگان دوره اسلامی است.
وی را معاصر اطولوقس و ارشمیدس -از این یک سالمندتر و از آن یک اندکی جوان تر- شمرده اند. قرائنی نیز این نظر را تأیید می کند، از جمله اینکه وی در کتاب پدیده ها (الظاهرات الفلک) از دو اثر اطولوقس، یعنی درباره کره متحرک و طلوع و غروب ستارگان یاد کرده است، در حالی که در آثار اطولوقس اشاره ای به اقلیدس دیده نمی شود. نظر یاد شده، همچنین با گزارشی که در مجموعه ریاضیات پاپوس درباره رابطه اقلیدس و آریستایوس، مصنف کتاب مخروطات آمده و بر پایه آن، وی نیز معاصر سالمندتر اقلیدس به شمار رفته، سازگار است. اما از سوی دیگر، آنچه درباره اشاره ارشمیدس به اقلیدس در کتاب کره و استوانه و استفاده وی از اصول هندسه گفته شده، سخت محل تردید است و واقعاً نیز چنانکه کسانی گفته اند، ممکن است آن اشاره از خود ارشمیدس نبوده، بلکه از سوی کاتبی از حاشیه آن اثر به متن منتقل شده باشد. به هر صورت، تقریباً مسلم است که اقلیدس از 328 تا 385 ق م در آتن و اسکندریه فعالیت علمی داشته است و باید افزود که با توجه به آنچه از نوشته های او باقی مانده و نیز گزارش هایی که درباره آثار گمشده او در دست است، دوران فعالیت علمی او سال های درازتری را دربر می گیرد و محتمل است که تا حدود 270ق م نیز زیسته باشد.
وی با بطلمیوس اول، روابط شخصی داشته و به روایت پروکلس، در شرح مفصلی که بر کتاب اول اصول هندسه نوشته است، در پاسخ آن پادشاه که پرسیده بود: آیا نمی توان هندسه را از راهی کوتاه تر از آنچه در کتاب اصول تعلیم داده می شود، آموخت، گفته است: برای آموختن هندسه، راه ویژه ای که برای شاهان ساخته شده باشد، وجود ندارد.
گرچه استوبائیوس همین لطیفه نیشدار را از منائخموس در پاسخ پرسش مشابهی از اسکندر روایت می کند، به هیچ وجه بعید نیست که اقلیدس نیز آن را تکرار کرده باشد.
استوبائیوس حکایت می کند که یکی از دانشجویان اقلیدس پس از آموختن گزاره نخست اصول از وی پرسید که از آموختن این مطالب چه سودی حاصل می شود؟ و اقلیدس به غلام خود فرمان داد تا پولی به او بدهد، زیرا انتظار دارد با آنچه می آموزد، سودی به دست آورد. در حقیقت چنین برخورد تحقیرآمیزی با دانشجوی هندسه، از سوی دانشمند فرهیخته ای مانند اقلیدس که پاپوس او را «آرام، فروتن و نیکخواه نسبت به همه کسانی که در پیشرفت ریاضیات می کوشند» خوانده است، به دشواری قابل تصور است، به ویژه اینکه پرس وجو درباره فایده هر دانش، کاری معقول است و قابل سرزنش نیست. به نظر می رسد راویان این حکایت خواسته اند موضع گیری اقلیدس را که در اندیشه کاربرد عملی ریاضیات نبوده و برای آن و هر دانش دیگری شرافت ذاتی می شناخته است، برجسته سازند.

دانشنامه عمومی

اقلیدس ( به یونانی: Εὐκλείδης ) ( تلفظ به یونانی: اِفْکْلیذیس/ef'kliðis/ ) ( حدود ۳۶۵–۲۷۵ پیش از میلاد ) ، ریاضی دانی یونانی بود که در قرن سوم پیش از میلاد در شهر اسکندریه می زیست. به او لقب «پدر هندسه» و «بنیانگذار هندسه» داده اند. [ ۱] او نویسندهٔ موفق ترین کتاب درسی تاریخ، اصول ( به انگلیسی: Elements ) یا اصول اقلیدس است که مدت دو هزار سال شالودهٔ تمام آموزش هندسه در غرب بود. [ ۲]
پس از مرگ اسکندر مقدونی، امپراتوری بین عده ای از سران سپاه او تقسیم شد. در این میان فرمانروایی مصر و اسکندریه به دست بطلمیوس یکم سوتر افتاد. او برای جذب دانشمندان آن زمان دانشگاهی با عظمت در اسکندریه ساخت و دانشمندان و افراد مستعد را از نقاط دور و نزدیک به آنجا دعوت کرد. برای ریاست بخش ریاضی این دانشگاه از اقلیدس که احتمالاً در آتن می زیست، دعوت شد. او در دانشگاه اسکندریه استاد ریاضیات و ظاهراً مؤسس حوزه ریاضیات اسکندریه بود.
کتاب اصول شامل ۱۳ مقاله و ۴۶۵ قضیه راجع به هندسه، نظریه اعداد و جبر مقدماتی ( هندسی ) است.
در کتاب اصول، اقلیدس همهٔ دستاوردهای پیشینیان در هندسه را گرد آورده و به شکلی نو نظم بخشیده و از خود نیز چیزهایی به آن افزوده است. این اثر به گونه ای بود که جای همه اصول قبلی را گرفت و هیچ اثری از پیش از خود بر جای نگذاشت و آن ها را به فراموشی سپرد. شاید هیچ اثری به جز کتب مقدس، در تاریخ آنچنان مورد توجه، مطالعه و ویرایش قرار نگرفته باشد. [ ۲]
اقلیدس کارش را بر پایه مجموعه ای از اصول بدیهی یا بُنداشت ها قرار دارد که یکی از شناخته شده ترین آن ها این است که دو خط موازی هرگز به هم نمی رسند. با گذشت زمان، ریاضی دان های دیگر، الگوها، نظم ها و رابطه هایی را که از این بُنداشت های «اختراعی» بیرون می آمد، بررسی کردند و این قضیه ها را اثبات کردند.
هیچ نسخه ای از اصول اقلیدس که به زمان خود اقلیدس بازگردد وجود ندارد. تنها نسخه های موجود به زمان تئون بازمی گردد. تئون اسکندرانی ۷۰۰ سال پس از اقلیدس در کتاب اصول بازنگری هایی انجام داده بود. این کتاب در قرن هشتم به زبان عربی ترجمه شد و بعدها ترجمه های لاتینی از روی ترجمه های عربی این کتاب انجام شد. اولین انتشار چاپی کتاب در سال ۱۴۸۲ در ونیز انجام شد و این اولین کتاب ریاضی مهمی بود که به چاپ می رسید.
هندسهٔ اقلیدسی بر چند اصل ساده و بدیهی استوار است و تمام قضایای هندسی از آن ها نتیجه گرفته می شود؛ به گونه ای که هر قضیه ثابت کنندهٔ قضیهٔ پس از خود باشد. افزون بر هندسهٔ مسطحه، فصل هایی از کتاب هم به جبر، نظریهٔ اعداد و هندسهٔ فضایی اختصاص یافته است.
عکس اقلیدسعکس اقلیدس

اقلیدس (دهانه). اقلیدس یک دهانه برخوردی در ماه است.
این دهانه ۸ دهانه اقماری دارد. [ ۱]
عکس اقلیدس (دهانه)

اقلیدس (فضاپیما). اقلیدس ( انگلیسی: Euclid ) ، یک تلسکوپ فضایی ۶۰۰ مگا پیکسلی با دید گسترده برای ثبت نور مرئی و طیف سنج نزدیک به فروسرخ کهکشان های کشف شده است که آن را آژانس فضایی اروپا ( ESA ) و کنسرسیوم اقلیدس ساخته است. مأموریت اقلیدس که با هدف درک بهتر انرژی تاریک و ماده تاریک با اندازه گیری دقیق انبساط پرشتاب جهان طراحی شده در اول ژوئیهٔ ۲۰۲۳ به فضا پرتاب شد. [ ۵] [ ۶] پس از نزدیک به یک ماه اقلیدس به مقصد خود پیرامون یک مدار هاله در نقطه دوم لاگرانژی L2 خورشید - زمین، در فاصلهٔ متوسط ۱٫۵ میلیون کیلومتر از مدار زمین ( حدود چهار برابر فاصلهٔ زمین - ماه ) رسید. پیش بینی شده که این تلسکوپ در آنجا دست کم برای مدت شش سال به صورت فعال به کار خود ادامه خواهد داد.
برای دستیابی به اهداف خود، «تلسکوپ نوع کورش» شکل کهکشان ها را در فواصل مختلف از زمین اندازه گیری کرده و رابطه بین فاصله و انتقال سرخ را بررسی خواهد کرد؛ به طور کلی پذیرفته شده انرژی تاریک و جهان در حال انبساط است، بنابراین درک این رابطه نحوهٔ درک فیزیکدانان و اخترفیزیکشناسان از آن را دقیق تر می کند. مأموریت اقلیدس دست آوردهای تلسکوپ پلانک ( ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۳ ) آژانس فضایی اروپا را پیشرفت داده و تکمیل می کند. این مأموریت به نام ریاضیدان یونان باستان اقلیدس اسکندریه ای نامگذاری شده است.
اقلیدس یک مأموریت کلاس متوسط ( "کلاس M" ) است و بخشی از کمپین چشم انداز کیهانی ۲۰۱۵ - ۲۰۲۵ ( Cosmic Vision ) برنامهٔ علمی ESA است. سقف بودجه ESA برای این کلاس از مأموریت ها در حدود ۵۰۰ میلیون یورو است. در اکتبر ۲۰۱۱ اقلیدس به همراه مدارگرد خورشیدی از میان چندین مأموریت رقیب دیگر برای اجرا برگزیده شد. [ ۷] برنامه ریزی شده بود که پرتاب بین ژوئیه و دسامبر ۲۰۲۲ انجام شود. [ ۳] در نوامبر ۲۰۲۱ اعلام شد که برنامهٔ پرتاب در سه ماههٔ اول سال ۲۰۲۳ انجام می شود. [ ۸] [ ۹]
تا پیش از حملهٔ روسیه به اوکراین، قرار بود که اقلیدس در سال ۲۰۲۳ از روی یک سایوز - ۲ ST - B روسی به فضا پرتاب شود. [ ۱۰] در نهایت تلسکوپ فضایی اقلیدس در ۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۳ بر روی وسیلهٔ پرتاب «فالکون ۹ بلوک ۵» با موفقیت راه اندازی شد. [ ۶]
در ۷ نوامبر ۲۰۲۳ مأموریت فضایی اقلیدس ESA نخستین تصویرهای تمام رنگی از کیهان را نشان داد. این تلسکوپ تصویرهای نجومی بسیار دقیقی را از قسمت بزرگی از آسمان از دیدگاه دوردست کیهان ایجاد کرده است. این پنج تصویر توانایی بالقوهٔ کامل اقلیدس برای ایجاد گسترده ترین نقشهٔ سه بعدی کیهان تاکنون را نشان می دهد. [ ۱۱]
عکس اقلیدس (فضاپیما)عکس اقلیدس (فضاپیما)عکس اقلیدس (فضاپیما)عکس اقلیدس (فضاپیما)عکس اقلیدس (فضاپیما)عکس اقلیدس (فضاپیما)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

اُقْلیدُس (۳۳۰ـ۲۶۰پ م)(Euclid)
اُقْلیدُس
اُقْلیدُس
اُقْلیدُس
اُقْلیدُس
(یا: اُقْلیدِس) ریاضی دان یونانی. کتاب اصول، مشتمل بر سیزده مقاله، را نوشت که نُه مقاله به هندسۀ مسطحه و فضایی و چهار مقالۀ دیگر به نظریۀ اعداد اختصاص دارد. دستاورد عمدۀ او در این کتاب تنظیم و بسط کشفیات ریاضی پیشینیان به صورتی اسلوب مند، و استفاده از روشی مبتنی بر اصول موضوع، تعریف ها، و قضیه هاست. آثار اقلیدس و سبکی که در عرضۀ مطالب به کار برد، الگوی اندیشه و بیان ریاضی طی ۲۰۰۰ سال بعد از او بوده است. او دو شیوۀ عمده را در عرضۀ مطالب ریاضی به کار برد: شیوۀ ترکیبی یا رفتن از معلوم به سوی مجهول، طی مراحلی منطقی؛ و شیوۀ تحلیلی یا تحویل مجهول و موارد پیچیده تر به معلوم، طی مراحلی منطقی. هر دو شیوه مبتنی بر اصول موضوع یا گزاره هایی اند که بدون اثبات درست فرض می شوند و قضیه ها از آن ها استنتاج می شوند. اقلیدس در اصول رویکرد ترکیبی را در پیش گرفت و از رویکرد تحلیلی در آثار ریاضی مهم دیگری بهره برد که آن ها را در گنجینۀ تحلیل آورد. اصول اقلیدس علاوه بر آن که حاوی کارهای ریاضی دانان پیشین و بسط آن هاست، نوآوری های اقلیدس را هم نشان می دهد. او در زمینۀ جزییات کار ریاضی دقیق بود و برای هر یک از قضایا اثبات می آورد. شش مقالۀ اول اصول دربارۀ هندسۀ مسطحه، یعنی نقطه، خط، مثلث، مربع، متوازی الاضلاع. دایره، و غیره، است. از آن جمله است گزاره ای معادل این که از نقطه ای در خارج یک خط فقط یک خط می توان به موازات آن خط رسم کرد (اصل توازی)، و قضیه هایی از قبیل قضیۀ فیثاغورس که اقلیدس آن را تعمیم داد. مقاله های هفت و هشت و نُه به نظریۀ اعداد اختصاص دارد و ازجمله شامل اثبات اقلیدس از این حکم است که بی نهایت عدد اول وجود دارد. مقالۀ دهم اصول به اعداد گنگ (اصم) می پردازد و مقاله های یازده تا سیزده دربارۀ هندسۀ فضایی است و با شرح اجسام افلاطونی، یعنی چهاروجهی، هشت وجهی، مکعب، دوازده وجهی، و بیست وجهی، به پایان می رسد. دربارۀ زندگی اقلیدس اطلاعات بسیار اندکی در دست است. هیچ مدرکی دربارۀ تاریخ یا محل تولد، تحصیلات، و مرگ او وجود ندارد. تأثیر افلاطون در کارهای او مشخص است و بنابراین، اقلیدس یا معاصر افلاطون بوده و یا اندکی بعد از او زیسته است. به عقیده بعضی از شارحان در آکادمی افلاطون در آتن درس خوانده است، ولی اگر چنین باشد، احتمالاً پس از مرگ افلاطون بوده است. می دانیم که اقلیدس در حدود ۳۰۰پ م به شهر اسکندریه، که اکنون در مصر واقع است، رفت. او در این شهر تازه تأسیس مدرسۀ ریاضیات خود را بنا کرد. آثار ریاضی او تقریباً کامل به جا مانده اند، زیرا نخست به عربی، بعد به لاتین، و سپس به زبان های دیگر اروپایی ترجمه شده اند.

پیشنهاد کاربران

قصیدهٔ مرآت الصفا، در حکمت و تکمیل نفس

جستجو در متن
دل من پیر تعلیم است و من طفل زبان دانش
دم تسلیم سر عشر و سر زانو دبستانش
نه هر زانو دبستان است و هر دم لوح تسلیمش
نه هر دریا صدف دار است و هر نم قطره نیسانش
...
[مشاهده متن کامل]

سر زانو دبستانی است چون کشتی نوح آن را
که طوفان جوش درد اوست جودی گرد دامانش
خود آن کس را که روزی شد دبستان از سر زانو
نه تا کعبش بود جودی و نی تا ساق طوفانش
نه مرد این دبستان است هرگز جنبشی در وی
بهر دم چار طوفان نیست در بنیاد ارکانش
دبستان از سر زانوست خاص آن شیر مردی را
که چون سگ در پس زانو نشاند شیر مردانش
کسی کز روی سگ جانی نشیند در پس زانو
به زانو پیش سگساران نشستن نیست امکانش
کسی کاین خضر معنی راست دامن گیر چون موسی
کف موسی و آب خضر بینی در گریبانش
همه تلقینش آیاتی که خاموشی است تاویلش
همه تعلیمش اشکالی که نادانی است برهانش
مرا بر لوح خاموشی الف، ب، ت نوشت اول
که درد سر زبان است و ز خاموشی است درمانش
نخست از من زبان بستد که طفل اندر نوآموزی
چو نایش بی زبان باید نه چون بربط زبان دانش
چو ماندم بی زبان چون نای جان در من دمید از لب
که تا چون نای سوی چشم رانم دم به فرمانش
چنان در بوتهٔ تلقین مرا بگداخت کاندر من
نه شیطان ماند و وسواسش نه آدم ماند و عصیانش
به گوش من فرو گفت آنچه گر نسخت کنم شاید
صحیفه صفحهٔ گردون و دوده جرم کیوانش
نوشتم ابجد تجرید پس چون نشرهٔ طفلان
نگاریدم به سرخ و زرد ز اشک و چهره هزمانش
چو از برکردم این ابجد که هست از نیستی سرش
ز یادم شد معمائی که هستی بود عنوانش
چو دیدم کاین دبستان راست کلی علم نادانی
هر آنچم حفظ جزوی بود شستم ز آب نسیانش
زهی تحصیل دانائی که سوی خود شدم نادان
که را استاد دانا بود چون من کرد نادانش
چو طوطی کینه بیند شناسد خود بیفتد پی
چو خود در خود شود حیران کند حیرت سخندانش
در این تعلیم شد عمر و هنوز ابجد همی خوانم
ندانم کی رقوم آموز خواهم شد به دیوانش
هنوزم عقل چون طفلان سر بازیچه می دارد
که این نارنج گون حقه به بازی کرد حیرانش
نظاره می کنم ویحک در این هنگامهٔ طفلان
که مشکین مهره آسوده است و نیلی حقه گردانش
به پایان آمد این هنگامه کاینک روز آخر شد
بود هر جا که هنگامه است شب هنگام پایانش
خرد ناایمن است از طبع ز آن حرزش کنم حیرت
چو موسی زنده در تابوت از آن دارم به زندانش
خرد بر راه طبع آید که مهد نفس موسی را
گذر بر خیل فرعون است و ناچار است ز ایشانش
هوا می خواست تا در صف بالا برتری جوید
گرفتم دست و افکندم به صف پای ماچانش
به اول نفس چون زنبور کافر داشم لیکن
به آخر یافتم چون شاه زنبوران مسلمانش
مگر می خواست تا مرتد شود نفس از سر عادت
مرا این سر چو پیدا شد بریدم سر به پنهانش
میان چار دیواری به خاکش کردم و از خون
سر گورش بیند و دم چو تلقیم کردم ایمانش
که گور کشتگان باشد به خون اندوده بیرون سو
ولیکن ز اندرون باشد به مشک آلوده رضوانش
نترسم زآنکه نباش طلیعت گور بشکافد
که مهتاب شریعت را به شب کردم نگهبانش
ز گور نفس اگر بر رست خار الحمدلله گو
برون سوخار دیدستی درون سو بین گلستانش
مرا همت چو خورشید است شاهنشاه زند آسا
که چرخش زیر ران است و سر عیساست بر رانش
بلی خود همت درویش چون خورشید می باید
که سامانش همه شاهی و او فارغ ز سامانش
سلیمانی است این همت به ملک خاص درویشی
که کوس رب هب لی می زنند از پیش میدانش
دو بت بینی جهان و جان فتاده در لگد کوبش
دو سگ بینی نیاز و آز بسته پیش دربانش
زهی خضر سکندر دل هوا تخت و خرد تاجش
زهی سرمست عاقل جان، بقا نزل و رضا خوانش
دو خازن فکر و الهامش دو حارس شرع و توفیقش
دو ذمی نفس و آمالش دو رسمی چرخ و کیهانش
نه چون چیپال هند از جور تختی کرده طاغوتش
نه چون خاقان چین از ظلم تاجی داده طقیانش
ز بهر مطبخ تسلیم هیمه تخت چیپالش
برای مرکب اخلاص نعل از تاج خاقانش
چو در میدان آزادی سواریش آرزو کردی
سر آمال بودی گوی و پای عقل چوگاتنش
دلم قصر مشبک داشت همچون خان زنبوران
برون ساده درو بام و درون نعمت فراوانش
نه خان عنکبوت آسا سرا پرده زده بیرون
درون ویرانه و برخوان مگس بینند بریانش
نه چون ماهی درون سو صفر و بیرون از درم گنجش
که بیرون چون صدف عور و درون سو از گهر کانش
برفتم پیش شاهنشاه همت تا زمین بوسم
اشارت کرد دولت را که بالا خوان و بنشانش
به خوان سلوتم بنشاند و خوان حاجت نبود آنجا
که اشکم چون نمک بود و رخ زرین نمکدانش
به دستم دوستکانی داد جام خاص خرسندی
که خاک جرعه چین شد خضر و جرعه آب حیوانش
کسی کاین نزل و منزل دید ممکن نیست تحویلش
کسی کاین نقل و مجلس یافت حاجت نیست نقلانش
مرا چون دعوت عیسی است عیدی هر زمان در دل
دلم قربان عید فقر و گنج گاو قربانش
مرا دل گفت گنج فقر داری در جهان منگر
نعیم مصر دیده کس چه باید قحط کنعانش
بن دامان شبستان کن به شرط آنکه هر روزی
بساطی سازی از رخسار و جارویی ز مژگانش
چو براند اسب عمرت را عوانان فلک سخره
چه جوئی زین علف خانه که قحط افتاد درد خانش
نیابی جو خنوری را که دوران سوخت بنگاهش
نبینی نان تنوری راکه طوفان کرد ویرانش
بدیدی جو به جو گیتی ندارد جو در این خرمن
مخر چون ترک جو گفتی به یک جو ناز دهقانش
چو صرع آمیخت با عقلی نه سر ماند نه دستارش
چو دزد آویخت بر باری نه خر ماند نه پالانش
فلک هم تنگ چشمی دان که بر خوان دفع مهمان را
ز روز و شب دو سگ بسته است خوانسالار دورانش
نترسی زین سگ ابلق که دریده است پیش از تو
بسی شیران دندان خای و پی کرده است دندانش
به چرخ گندناگون بر دو نان بینی ز یک خوشه
که یک دیگ تو را گشنیز ناید زان دو تا نانش
بدین نان ریزه ها منگر که دارد شب برین سفره
که از دریوزهٔ عیسی است خشکاری در انبانش
نماز مرده کن بر حرص لیکن چون وضو سازی
که بی آبی است عالم را و در حیضند سکانش
وگر گویم تیمم کن به خاکی چون کنی کانجا
به خون کشتگان آبوده شد خاک بیابانش
نهاد تن پرستان را گل خندان گلخن دان
درون سو خبث و ناپاکی، برونسو در و مرجانش
سگان آز را عید است چون میر تو خوان سازد
تو شیری روزه میدار و مبین در سبع الوانش
نعیم پاک بستاند، چو کرد آلوده بسپارد
نه شرم از آبدست آید نه ننگ از آب دستانش
دریغا کاش دانستی که در گلخن می افزاید
ز چندین خوردن خون رزان و خون حیوانش
بگو با میر کاندر پوست سگ داری و هم جیفه
سگ از بیرون در گردد تو هم کاسه مگردانش
کشف در پوست میرد لیک افعی پوست بگذارد
تو کم ز افعی نه ای در پوست چون ماندی بجامانش
سلیمانی مکن دعوی نخست این دیوانی را
بکش یا بند کن یا کار فرما یا برون رانش
چو جان کار فرمایت به باغ خلد خواهد شد
حواس کار کن در حبس تن مگذار و برهانش
که خوش نبود که شاهنشه ز غربت باز ملک آید
به مانده خاصگان در بند او فارغ در ایوانش
سفر بیرون ازین عالم کن و بالای این عالم
که دل زین هر دو مستغنی است برتر زین وزان دانش
دو عالم چیست دو کفه است میزان مشیت را
وزین دو کفه بیرون است هر کو هست وزانش
زنی باشد نه مردی کز دو عالم خانه ای سازد
که ناهید است نی کیوان که باشد خانه میزانش
ز خاک پای مردان کن چو بخت حاسبان تاجت
وگر تاج زرت بخشند سر درد زد و مستانش
نه درویش است هرکش تاج سلطانی کند سغبه
که درویش آنکه سلطانی و درویشی است یکسانش
دگر صف خاص تر بینی در او درویش سلطان دل
که خاک پای درویشان نماید تاج سلطانش
نه خود سلطان درویشان خاص است احمد مرسل
که از نون والقلم طغر است بر منشور فرقانش
چو درویشی به درویشان نظر به کن که قرص خور
به عریانان دهد زربفت و خود بینند عریانش
سخا هنگام درویشی فزون تر کن که شاخ زر
چو درویش خزان گردد پدید آید زر افشانش
سخا بهر جزا کردن ربا خواری است در همت
که یک بدهی و آنگه ده جزا خواهی زیز دانش
ز بدگر نیکوی ناید تو عذرش ز آفرینش نه
که معذور است مار ار نیست چون نحل عسل شانش
و گرچه نحل وقتی نوش بارد نیش هم دارد
تو آن منگر که اوحی ربک آمد وحی در شانش
میالای ار توانی دست ازین آلایش گیتی
که دنیا سنگ استنجاست و آلوده است شیطانش
رقمهائی که مرموز است اندر خرقه از بخیه
رقوم لوح محفوظ است اگر خوانی به ایقانش
همه کس عاشق دنیا و ما فارغ ز غم ایرا
غم معشوق سگ دل هست بر عشاق سگ جانش
بدین اقبال یک هفته که بفزاید مشو غره
که چون ماه دو هفته است آن کز افزونی است نقصانش
به چالاکی به بید انجیر منگر در مه نیسان
بدان افتادگی بنگر که بینی ماه آبانش
ز چرخ اقبال بی ادبار خواهی او ندارد هم
که اقبال مه نو هست با ادبار سرطانش
بقائی نیست هیچ اقبال را چند آزمودستی
خود اینک لابقا مقلوب اقبال است برخوانش
بترس از تیرباران ضعیفان در کمین شب
که هر کو هست نالان تر قوی تر زخم پیکانش
حذر کن ز آه مظلومی که بیدار است و خون باران
تو شب خفته به بالین تو سیل آید ز بارانش
ز تعجیل قضای بد، پناهی ساز کاندر پی
به خاک افکنده ای داری که لرزد عرش ز افغانش
چون بیژن داری اندر چه مخسب افراسیاب آسا
که رستم در کمین است و کمندی زیر خفتانش
تو همچون کرم قزمستی و خفته و آنکش آزردی
چو کرمی کن به شب تابد ببین بیدار و سوزانش
سگی کردی کنون العفو می گو گر پشیمانی
که سگ هم عفو می گوید مگر دل شد پشیمانش
اگر پیری گه مردن چرا بیفتد نالانت
که طفل آنک گه زادن همی بینند گریانش
تو را از گوسفند چرخ دنیا می نهد دنبه
توبر گاو زمین برده اساس قصر و بنیانش
زمین دایه است و تو طفلی، تو شیرش خورده او خونت
همه خون تو زان شیری که خوردستی ز پستانش
مخور باده که آن خونی است کز شخص جوانمردان
زمین خورده است و بیرون داده از تاک رز ستانش
زمین از شخص جباران چو نفس ظالم رعنا
درون سو هست گورستان و بیرون سوست بستانش
خراسان گر حرم بود و بهین کعبه ملک شاهش
سمرقند ار فلک بود و مهین اختر قدخانش
قدر خان مرد چون روزی نگرید خود سمرقندش
ملک شه رفت چون وقتی نموید خود خراسانش
ملک شه آب و آتش بود رفت آن آب و مرد آتش
کنون خاکستر و خاکی است مانده در سپاهانش
نه بر سنجر شبیخون برد ز اول گورخان و آخر
شبیخون کرد اجل تا گور خانه شد شبستانش
زهی دولت که امکان هدایت یافت خاقانی
کنون صد فلسفی فلسی نیرزد پیش امکانش
تویی خاقانیا طفلی که استاد تو دین بهتر
چه جای زند و استا هست بازر دشت و نیرانش
هدایت ز اهل دین آموز و قول فلسفی مشنو
که طوطی کان ز هند آید نجوید کس به خزرانش
فرایض ورز و سنت جوی، اصول آموز و مذهب خوان
محبسطی چیست و اشکالش قلیدس کیست و اقرانش
نمازت را نمازی کن به هفت آب نیاز ارنه
نمازی کاین چنین نبود جنب خوانند اخوانش
نمازی نیست گرچه هفت دریا اندرون دارد
کسی کاندر پرستش هست هفت اندام کسلانش
نمازی کز سه علم آرد فلاطون پیر زن بینی
که یک دم چار رکعت کرد حاصل شد دو چندانش
فقیهی به ز افلاطون که آن کش چشم درد اید
یکی کحال کابل به ز صد عطار کرمانش
دو کون امروز دکانی است کحال شریعت را
که خود کحل الجواهر یافتند انصار و اعوانش
ببند ار کحل دین خواهی کمر چون دستهٔ هاون
به پیش آنکه ارواحند هاون کوب دکانش
همه گیتی است بانگ هاون اما نشنود خواجه
که سیماب ضلالت ریخت در گوش اهل خذلانش
فلک هم هاونی کحلی است کرده سرنگون گوئی
که منع کحل سائی را نگون کردند این سانش

معلم ریاضی به اصفهانی میگه، اقلیدس مال کجاست، پاسخ میده خب معلومه مال اقلید اس.
این واژه دراصل یونانى ست و معربِ اِکلیدِس Eklides است شایسته ایرانیان نیست که واژگان یونانى - رومى یا هندى را معرب و از غربال تازیان بیان کنند اگر واژه ى یونانى باید در پارسى به کار رود شایسته است به شیوه و منش ایرانیان و زبان پارسى باشد و نه تازى! ایرانیان
...
[مشاهده متن کامل]

در بیان پ ژ گ چ ناتوان نیستند و این واج ها برعکس تازیان جزو گوشت و خون زبان شکرریزشان هست، ایرانیان ت را به ط و ک را به ق بدل نمیکنند و بیشتر این نام ها و واژگان پیش از ورود تازیان نیز در ایران شناخته شده بوده و به کار مى رفته است ، بنابراین درست است که بگوییم
و بنویسیم : اِکلیدِس Eklides پیساگوراس Pisagoras ( نه فیثاغورثx ) - - - - - سُکرات Sokrat ( نه سقراطx ) اَرَستو Arastu ( نه ارسطوx ) پُکرات Pokrat ( نه بقراطx ) آرتیمیس Artimis ( نه ارطاماسیاx ) اَنگلیون اِنگیل Engil - Angelion ( انجیلx ) اُرگانونOrganon ( نه ارغنونx ) اتلس Atlas
( نه اطلسx ) اَپیون Apion ( نه افیونx ) اَکاکیا Akakia ( نه اقاقیاx ) اِکْلیم Eklim ( نه اقلیمx ) اُکیانوس Ocianus ( نه اقیانوسx ) پَتلموشPatalmush ( پهلوى ) یا پتلمیوس Patlamius ( نه بطلمیوسx ) کُنستانتینوپول Konstantinopol ( نه قسطنطنیهx ) کِیسَر Keysar ( پهلوى: این واژه
پارسى ست ) نه قیصرx فِرون Feron ( نه فرعونx ) آندیوک Andivak ( پهلوى ) یا اَنتاکیاAntakia ( نام شهرى باستانى در روم شرقى ) ( نه انطاکیهx )

بپرس