اقتضاء

/~eqtezA/

معنی انگلیسی:
necessity, occasion, advisability, suitability, exigency

لغت نامه دهخدا

اقتضاء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) وام بازخواستن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). وام بازاستدن.( تاج المصادر بیهقی ). || تقاضا کردن. ( المصادر زوزنی ) ( ناظم الاطباء ). طلب نمودن :
همیشه تا بجهان اقتضای طبع آن است
که گرم و سرد برآید بخار از آتش و آب.
مسعودسعد.
گر اقتضای زمان دور باز سرگیرد
بنات دهر نزایند بهتر از تو بنین.
سعدی.
|| ( اصطلاح فقه ) خواستن فعل است با منع کردن از ترک آن که آنرا ایجاب گویند و بدون منع کردن از ترک آنرا استحباب گویند یا طلب کردن است ترک فعل را با منع از خود فعل ، آنرا حرام گویندو بدون منع از فعل آنرا کراهت گویند. ( از تعریفات سید جرجانی ).اقتضاء شامل وجوب و ندب و حرمت و کراهت میشود. ( از نفایس الفنون در کلمه حکم ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) وام خود را بازخواستن . ۲ - (مص ل . ) درخور بودن . ۳ - (اِمص . ) خواهش ، درخواست . ۴ - لزوم .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] طلب ادا کردن حق و همچنین دلالت و استلزام را اِقتضاء می گویند که از اقتضاء به معنای اول به مناسبت در باب تجارت و دین سخن رفته است و از اقتضاء به معنای دوم در اصول فقه، مباحث الفاظ سخن گفته اند که به مباحث آن اشاره می شود. تاثیر در تحقق شیء یا در علم به شیء می باشد.
اقتضا، در لغت به معنای استدعا و طلب است و در اصطلاح ، گاهی در موردی استعمال می شود که مقتضی ، در ثبوت واقعی شیء اثر می کند؛ در این صورت، معنای اقتضا عبارت است از « علیت »، مانند: «النار مقتض للحرارة»، یعنی آتش ، تاثیر واقعی در ایجاد حرارت واقعی دارد و ارتباطی به علم و آگاهی ندارد؛ این اقتضا را «اقتضا به نحو علیت و تاثیر» می نامند ( اقتضای ثبوتی ).
مناهج الوصول الی علم الاصول، خمینی، روح الله، ج۱، ص۲۹۹.
و گاهی کلمه اقتضا، در علیت برای « علم به ثبوت شیء » استعمال می شود که معلول ثبوت واقعی شیء نیست، بلکه معلول اطلاع و علم به آن شیء است ( اقتضای اثباتی )، مثل این که گفته می شود: فلان روایت ، اقتضای وجوب نماز جمعه را دارد یا نه، که در این مثال، مقصود این است که آیا آن روایت، شانیت ایجاد علم به وجوب نماز جمعه را در مکلف دارد یا نه؛ این اقتضا را « اقتضا به نحو کشف دلالت » می نامند.
نکته
یکی از موارد بحث اقتضا در علم اصول این است که آیا امر به شیء مقتضی نهی از ضد آن می باشد یا خیر.
الفروق المهمة فی الاصول الفقهیة، قدسی مهر، خلیل، ص۶۸.
...

مترادف ها

appropriateness (اسم)
تناسب، اقتضاء

expedience (اسم)
شتاب، اقتضاء، سودمندی، اقدام مهم، کار مهم

expediency (اسم)
شتاب، اقتضاء، سودمندی، اقدام مهم، کار مهم

felicity (اسم)
اقتضاء، برکت، سعادت، خوش بختی

pertinence (اسم)
شایستگی، وابستگی، اقتضاء، دخل

pertinency (اسم)
شایستگی، وابستگی، اقتضاء، دخل

فارسی به عربی

ذرائع , ذریعة , هناء

پیشنهاد کاربران

نیاز داشتن
نیاز دوباره، مجدد طلبیدن
مستلزم
نیاز

بپرس