افسار

/~afsAr/

مترادف افسار: دهنه، زمام، عنان، لجام، لگام، مهار

معنی انگلیسی:
band, curb, halter, line, rein, restraint, shunt, tether, bridle

لغت نامه دهخدا

افسار. [ اَ ] ( نف مرخم ) بمعنی افساست که افسونگر و رام کننده باشد. ( برهان ) ( هفت قلزم ) ( آنندراج ). افسا. ساحر. چشم بند. افسونگر. ( ناظم الاطباء ).
- پری افسار ؛ افسونگر پری. پری افسا.
- مارافسار ؛ رام کننده و افسونگر مار. مارافسا.
و رجوع به افسا و ترکیبات آن شود.

افسار. [ اَ ] ( اِ ) چیزی را گویند که از چرم و جز آن سازند و بر سر اسب و سایر ستور زنند و رسنی به آن بند کرده باخیه بندند و این رسن را دنباله افسار گویند. ( ناظم الاطباء ). مِقوَد. ( نصاب الصبیان ). عصام. جریر. ( از منتهی الارب ). چیزی که بر چاروا زنند. فسار.( یادداشت مؤلف ). ریسمانی که بدان اسب را بسته میکشند، بهندی باگ دور گویند. ( غیاث اللغات ). بند اسب و غیره. ( فرهنگ شعوری ). افسار اسب و اشتر. ( انجمن آرا ).نخته. ( در تداول قزوین ). آنچه اسبان می بندند و فسار[ بی همزه ] نیز نامند. ( شرفنامه منیری ). آنچه بدان اسب بندند و زفانگویا نوشته بدانچه لسان می بندند و عوام نخته گویند. ( مؤید ) : هزار شتر آوردند، دویست با پالان و افسارها ابریشمین ، دیباها درکشیده بر پالان و جوال سخت آراسته. ( تاریخ بیهقی ص 425 ).
خصم اشتردل تو گر خر نیست
از چه رو افسرش شده ست افسار.
خسروانی.
از قول و فعل زین و لگامش نهم
افسار او ز حکمت لقمان کنم.
ناصرخسرو.
پای ببندش برسنهای پند
حکمت را بر سرش افسار کن.
ناصرخسرو.
همه افسار بدادند بنعمان تو بکوش
بخرد تا مگر افسار بنعمان ندهی.
ناصرخسرو.
دیو هوی سوی هلاکت کشید
دیو هوی را مده افسار خویش.
ناصرخسرو.
بر افسر شاهان جهانم بودی فخر
گر پاردم مرکبش افسار منستی.
سنائی ( از آنندراج ).
افسری کش نه دین نهد بر سر
خواه افسر شمار خواه افسار.
سنائی.
ناید بهیچ حال ز افسار افسری.
وطواط.
ز افسار خرش افسرفرستم
بخاقان سمرقند و بخارا.
خاقانی.
ز هر سو کشان زنگیی چون نهنگ
بگردن در افساریا پالهنگ.
نظامی.
همان ختلی خرام خسروانی
سرافسار زر و طوق کیانی.
نظامی.
هرکرا در سر نباشد عشق یار
بهر او پالان و افساری بیار.
شیخ بهائی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

فسار: تسمه وریسمانی که به سروگردن اسب والاغ می بندند
( اسم ) تسمه و ریسمانی که بسر و گردن اسب و الاغ می بندند .
بمعنی افساست که افسونگر و رام کننده باشد .

فرهنگ معین

( اَ ) (اِ. ) تسمه و ریسمانی که به گردن اسب و الاغ می بندند.

فرهنگ عمید

تسمه و ریسمانی که به سر و گردن اسب و الاغ می بندند.

واژه نامه بختیاریکا

سر کلِه؛ دست جلو

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ریسمان و دهنی حیوان را افسار می گویند که از آن به مناسبت در بابهای طهارت، جهاد، اجاره و قضاء سخن رفته است.
زینت کردن افسار به نقره، جایز و به طلا، حرام است.

زینت افسار ذمی در کشور اسلامی
ذمی در کشور اسلامی نمی‏تواند افسار حیوان خویش را به نقره یا طلا مزیّن کند.

اجاره افسار
لوازم مورد نیاز حیوانِ اجاره داده شده، مانند افسار و زین، در صورت توقّف استفاده از حیوان به آن، بر عهده اجاره دهنده است.

اختلاف سوار و کسی که افسار در دست دارد
...

دانشنامه عمومی

افسار ابزاریست که به دهان، سر و گردن چهارپایان برای مهار کردن آنها می بندند. افسار شامل سه بخش است: ۱ - دهنه ۲ - بند افسار ۳ - سر افسار ( یا دنباله افسار ) . دهنه قطعه ایست آهنین که در دهان حیوان قرار می گیرد. بند افسار، دهنه را به سر افسار متصل می کند که در دست سوارکار جای پیدا می کند. بند افسار معمولاً تسمه ای چرمیست اما می تواند از زنجیر یا ریسمان هم باشد. از واژه های زمام، عنان و مهار نیز ممکن است برای برای اشاره به افسار نیز به کار رود. اما این واژه ها خاص شتر می باشند.
نوعی افسار محکم که بر اسب های سرکش بسته می شود «مهار کافر - افسار» نام دارد.
• گره راحت بازشو
• گره اَخیه: گرهی است به شکل هشت لاتین، گره ای که از سر خوردن و لغزیدن جلوگیری می کند و به خوبی به دور گردن اسب بسته می شود و خطرناک نیست.
• گره پاپیون: گره دایره ای یا به صورت رشته که برای بستن یک یا چند چیز استفاده می شود.
• گره کمند
• گره های تنگ ورشو
• گره دوطرفه ( گره گردن )
• گره انگلیسی: گره ای که انتهای آن پیچش کمی دارد و توسط فرد به تنهایی به کار می رود و فشاری ثابت دارد.
عکس افسار
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

لگام

مترادف ها

halter (اسم)
تسمه، هالتر، مهار، افسار، پالهنگ، طناب چوبه دار

bridle (اسم)
دهانه، قید، مهار، افسار، پالهنگ، عنان

harness (اسم)
دهنه، افسار، تارکش، اشیاء، زین و برگ کردن

rein (اسم)
لجام، افسار، عنان، کنترل، زمام

tether (اسم)
حدود، وسعت، افسار، کمند

headstall (اسم)
افسار، قسمت سر، کله گی

فارسی به عربی

زمام , لجام

پیشنهاد کاربران

اوسار با تلفظ او شبیه او در جور عربی به معنی ظلم و ستم، ریخت دیگر واژه افسار که در گویش دشتی به کار میرود و به افسار گویند
پالهنگ
اَفسار -
ریسمان یا بَندی است که به دهن اسب ( دهنه ) می بندند و با آن اسب را مهار می کنند
به اوستایی: آخنا ( āxna )
از ستاک اوستایی انک ( ank، anč ) و انگ ( ang ) گرفته شده است:
پیچاندن، خماندن، کج کردن، نیشگون گرفتن
...
[مشاهده متن کامل]

واژه انگلیسی angle هم از واژه انگ پارسی برگفته است!
اوشت ( ušt ) یا اوشتن: پسوند دارندگی و همراهی اوستایی
واژه انگشت ( angušta ) هم از این واژه گرفته شده است
همچنین واژه ترکی اَلنگو هم از این واژه وام گرفته شده است:
انکو، انگو: دستبند، مچ بند، پابند ( زیور )
به مانند واژه اوستایی: anku paesemna ( مچ بند آراسته، النگو و زیورآلات آویزان کرده )
بخشی از بند11 آبان یشت:
yō paourva - vāshem vazāite
āxna" drazhaite vashahe"
ahmya vāshe vazemna
معنی: کسی که بر ارابه خود به پیش می رود ( جلو می راند ) و "افسار" دُرُشکه را در دست دارد
او سوار بر این گردونه می رود

منابع• http://www.avesta.org/ka/ka_tc.htm• http://www.avesta.org/ka/yt5sbe.htm
leash
( To control=To restain ) =برابر پهلوی : ( Abāz dāštan ) =اَبآزداشتن، ( Pādirānidan ) = پادیرانیدن.
نام واژه: ( Padisār ) =پَدیسار=افسار=مهار.
گردانش پویه ی پآدیرانیدن:پآدیرانید، پآدیانیده، پآدیران، نام کار واژه اش: پآدیرانش.
مهار . . . .
lead
افسار
قلاده
لگام
در گویش مردم شهرستان زرند اُسار
پارهنگ

بپرس