اطلاق

/~etlAq/

مترادف اطلاق: انتساب، آزادی، رهایی

معنی انگلیسی:
application, generalization, release, (general) application

لغت نامه دهخدا

اطلاق.[ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ طَلْق. ( اقرب الموارد ). ج ِ طَلْق.آهوان. ( از منتهی الارب ). ج ِ طَلْق و طُلْق و طُلُق و طَلَق. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کلمه های مذکور شود.ج ِ طَلَق و طَلُق. ( اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).

اطلاق. [ اِ ] ( ع مص ) اطلاق عدو؛ زهر خورانیدن دشمن را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نوشاندن زهر دشمن را. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || اطلاق بنخلة؛ گشنی دادن خرمابن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گشن دادن خرمابن را. ( ناظم الاطباء ). تلقیح کردن نخل. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || اطلاق قوم ؛ رسیدن و بی مهار گردیدن شتران ایشان. ( از منتهی الارب ). بی مهار گشتن شتران. ( آنندراج ). رسیدن مردم و بی مهار گردیدن شتران ایشان. ( ناظم الاطباء ). اطلاق قوم ؛ رها شدن و گشوده گشتن عقال شتران ایشان. ( از اقرب الموارد )؛ رها شدن شتران ایشان در طلب آب. ( از متن اللغة ). || دست گشادن.( کشاف اصطلاحات الفنون از صراح ). گشادن دست بنیکی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). اطلاق دست کسی بخیر؛ گشادن آن بنیکی. ( از اقرب الموارد ). || گشاده شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || طلاق دادن زن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رها کردن زن از بند. ( زوزنی ). اطلاق همسر؛ طلاق دادن وی را. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). تطلیق. ( متن اللغة ). || اطلاق مواشی ؛ بچرا گذاشتن چهارپایان و روان کردن آنها به چراگاه. ( از اقرب الموارد ). بچرا گذاشتن و رها کردن. || اطلاق ناقه ؛ راندن آن بسوی آب و آزاد گذاشتن آن برای چریدن درشب ِ زادن. || اطلاق دارو به معده ؛ رساندن آن به شکم. ( از متن اللغة ). || اطلاق گوینده در سخن ؛ تعمیم دادن سخن و مقید نکردن آن. ( از اقرب الموارد ). اطلاق گفتار؛ رها کردن آن بی قید و شرط. ( از متن اللغة ). بی قید و شرط گذاشتن کلام. ( یادداشت مؤلف ). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: خفاجی در حاشیه تفسیر بیضاوی در تفسیر آیه صم بکم عمی [/2 18 و 171] الاَّیه... گفته که : اطلاق ضد تقیید است و آن عبارت باشد از استعمال لفظ بمعنای خود خواه از طریق حقیقت و خواه بر سبیل مجاز. || در تداول فارسی ، روان کردن. ( غیاث ). روانگی. ( ناظم الاطباء ). روان کردن چیزی را. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || مأخوذ از تازی در پارسی ، عموم. مثال : نمی شود گفت اهل فلان ملک بر سبیل اطلاق بَدند. ( فرهنگ نظام ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

رهاکردن، گشودن، آزادکردن، روان کردن ، استعمال کلمهای به معنی مخصوص خواه بطریق حقیقت وخواه برسبیل مجاز
۱ - ( مصدر ) رها کردن آزاد کردن : اطلاق محبوسین . ۲ - استعمال کلمه ای در معنیی مخصوص . ۳ - ( اسم ) رهایی آزادی خلاص از بند و قید . ۴ - ( اسم ) حقی که بنویسند. مفاصا حساب پرداخته میشد حق الاطلاق . جمع : اطلاقات .
منشرح شدن . اطلاق نفس انشراح آن . اطلاق مرد . انشراح آن .

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) رها کردن ، آزاد کردن . ۲ - به کار بردن واژه هایی در معنای مخصوص . ۳ - (اِمص . ) رهایی ، آزادی .

فرهنگ عمید

۱. استعمال کلمه ای مخصوص خواه به طریق حقیقت و خواه بر سبیل مجاز.
۲. [قدیمی] گشودن.
۳. [قدیمی] روان کردن.
۴. [قدیمی] رها کردن، آزاد کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اطلاق (ابهام زدایی). واژه اطلاق ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • اطلاق (اصول)، صدور کلام از گوینده بدون قید یا شرطی• اطلاق (منطق)، مذکور نداشتن جهت در قضیه، عدم ذکر جهت در قضیه
...

[ویکی فقه] اطلاق (اصول). صدور کلام از گوینده بدون قید یا شرطی را اطلاق گویند. از این عنوان در اصول فقه، بخش الفاظ، بحث شده است.شمول معنا نسبت به تمام افراد یک ماهیت را اطلاق گویند.
ـــ اطلاق عبارت است از دلالت لفظ بر معنای شایع و فراگیر نسبت به جنس یا احوال آن معنا مانند لفظ انسان که نسبت به جنس خود شیوع دارد و شامل همۀ افراد انسان می شود و یا لفظ زید که شامل تمامی حالات وی می شود؛ هر چند نسبت به مفهوم زید اطلاق ندارد.ـــ اطلاق، در لغت به معنای ارسال، شیوع، رهایی و عدم تقید می باشد. بیشتر اصولیون از روی مسامحه میان اطلاق و مطلق از نظر تعریف اصطلاحی فرق نگذاشته اند. هر چند به نظر غیر مسامحی مطلق، لفظی است که بر معنای دارای اطلاق دلالت می کند؛ یعنی تمامی افراد ماهیت خاص را شامل می شود، مانند: «العالم» که شامل تمامی دانشمندان می شود.
معنای مطلق
به لفظ دارای اطلاق، «مطلق» گفته می شود که مقابل آن «مقیّد» است، چنانچه اطلاق، مقابل تقیید است.
تفاوت اطلاق و عموم
تفاوت اطلاق و عموم در آن است که دلالت عام بر شیوع و شمول نسبت به افراد، به وضع است، در حالی که دلالت مطلق بر آن، در پرتو مقدمات حکمت است.
فرق اطلاق با مطلق
...

[ویکی فقه] اطلاق (منطق). اطلاق یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای عدم بیان کیفیت حکم در قضیه است.
اطلاق در قضایا مقابل توجیه است و به معنای ذکر نکردن جهت در قضیه است.
قضیه موجهه و مطلقه
«قضیه موجهه» قضیه ای است که در آن، به جهت تصریح شده و ماده قضیه بیان شده باشد. در مقابل، «قضیه مطلقه» قضیه ای است که در آن به جهت تصریح نشود و ماده قضیه در حال ابهام باشد. اطلاق و توجیه عیناً مشابه اهمال و حصر قضیه است، زیرا همچنان که در مهمله کمیت افرادِ موضوع بیان نشده، در مطلقه نیز کیفیت حکم بیان نشده است و همچنان که در محصوره، کمیت افراد موضوع ذکر شده در موجهه نیز کیفیت حکم بیان شده است. لفظ اهمال و اطلاق هر دو یک معنا را می رسانند، زیرا معنای اطلاق بیان نکردن خصوصیات چیزی است و اهمال نیز به معنای مجمل گذاشتن و تصریح نکردن به جزئیات و خصوصیات مورد است؛ بنابراین همچنان که اهمال، ترک بیان کمیت است، اطلاق در اصطلاح منطق نیز ترک بیان کیفیت است، در صورتی که قضیه در واقع نه بدون کمیت و نه بدون کیفیت است.قضیه مطلقه، جزء موجهات نیست و در مقابل موجهات است، زیرا چنان که معلوم شد اطلاق قضیه، ترک ذکر جهت است و در عین حال به طور مجاز، آن را یکی از موجهات دانسته اند.
اقسام اطلاق
اطلاق دو قسم است:۱. اطلاق خاص۲. اطلاق عام.
تعریف اطلاق عام و خاص
...

دانشنامه آزاد فارسی

اِطْلاق
(در لغت به معنای رهایی) در اصطلاح منطق، در برابر توجیه، مذکور نشدن جهت، یعنی ضرورت و امکان و امتناع در قضیه. قضیه ای که جهت آن ذکر نشود، قضیۀ مُطلَقه نام دارد، مانند «انسان، حیوان است».

مترادف ها

use (اسم)
عادت، استفاده، تمرین، سود، منفعت، فایده، کاربرد، استعمال، خاصیت، مصرف، اطلاق

predication (اسم)
اظهار، اثبات، اعلام، اسناد، اطلاق

پیشنهاد کاربران

نامیدن، خواندن، به شمارآوردن، مانندآنکه گفته شود: اطلاق این کاربه عنوان . . . درست نیست
سلیم
اطلاق: بکار بردن.
اطلاق شدن = بربسته شدن، پیوند شدن،
اطلاق کردن = بربستن، پیونددادن.
واژه دوزاری گاهی به آدم خسیس هم بربسته می شود ( اطلاق می گردد ) .
اطلاق:در بر گیرنده
اطلاق شده . . گفته شده
گفته شده
به عنوان ( داده شده ) هم معنی میده
در لغت رها کردن - در فقه و حقوق: اطلاق عبارت قانون یا سند یا الفاظ عقود ، عبارت از حالتی استکه تصریح به عموم به عموم و شمول و یا به اختصاص ( زد شمول ) نداشته باشد.
واژه پارس به سراسر ایران اطلاق شده
یعنی
واژه پارس به سراسر ایران بایسته گفته شده
در بر گرفته شده
رایج
بدون قید
شامل شدن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس