اشباع
/~eSbA~/
مترادف اشباع: پری، سیری، سیر، سیراب، فراوانی، وفور
برابر پارسی: سرشار، لبریز، مالامال
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. بسیار و وافر کردن.
۳. پر کردن.
۴. (شیمی ) جذب کامل یک محلول در حلاّل به طوری که بیش از آن حل نشود.
۵. (پزشکی ) نهایت تحمل بدن برای جذب داروهای طبی.
۶. (ادبی ) در دستور زبان عربی، سیر خواندن فتحه، کسره، یا ضمه به طوری که حرف مناسب آن به وجود آید، یعنی از فتحه «الف» و از کسره «ی» و از ضمه «و» تولید شود.
۷. (ادبی ) در قافیه، حرکت مابعد الف تٲسیس، مانند کسرۀ حرف «یا» در کلمۀ شمایِل و مایِل و فتحۀ واو در کلمۀ داوَر و یاوَر و ضمۀ حرف «ها» در کلمۀ تجاهُل و تساهُل.
فرهنگستان زبان و ادب
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] اشباع در دو معنای پرخواندن حرکات حروف و سیر کردن گرسنه آمده است.اشباع به مفهوم نخست از اصطلاحات علم تجوید است و از آن به مناسبت در باب صلات سخن رفته است.
در اصطلاح علم تجوید ، عبارت است از تبدیل ضمه « ها» ی ضمیر به «واو» -در صورتی که حرف ماقبل آن مفتوح یا مضموم باشد- و تبدیل کسره « ها» ی ضمیر به «یا» -اگر ماقبل آن مکسور باشد-؛ مانند: «انه، ماله، اهله، سمعه و بصره» که «انهو، مالهو، اهلهو، سمعهی و بصرهی» خوانده می شوند.
رعایت اشباع در قرائت نماز
رعایت قانون اشباع مانند دیگر قوانین تجویدی در قرائت نماز واجب نیست، بلکه ترک اشباع «ا» در «اللّه» و «ا» و «ب» در «اکبر» مستحب است و به قول مشهور، اگر اشباع در دو کلمۀ یاد شده موجب به وجود آمدن حرف «الف» گردد (آللّه و اکبار)، موجب بطلان نماز می گردد.
← قرائت «ا» در «إِیّٰاکَ نَعْبُدُ...
علامت اشباع مضموم در بعضی قرآن ها ضمه معکوس است که بالای « ها» ی ضمیر می گذارند. و علامت اشباع مکسور «الف» مقصوره است که زیر « ها» ی ضمیر قرار می گیرد.
در اصطلاح علم تجوید ، عبارت است از تبدیل ضمه « ها» ی ضمیر به «واو» -در صورتی که حرف ماقبل آن مفتوح یا مضموم باشد- و تبدیل کسره « ها» ی ضمیر به «یا» -اگر ماقبل آن مکسور باشد-؛ مانند: «انه، ماله، اهله، سمعه و بصره» که «انهو، مالهو، اهلهو، سمعهی و بصرهی» خوانده می شوند.
رعایت اشباع در قرائت نماز
رعایت قانون اشباع مانند دیگر قوانین تجویدی در قرائت نماز واجب نیست، بلکه ترک اشباع «ا» در «اللّه» و «ا» و «ب» در «اکبر» مستحب است و به قول مشهور، اگر اشباع در دو کلمۀ یاد شده موجب به وجود آمدن حرف «الف» گردد (آللّه و اکبار)، موجب بطلان نماز می گردد.
← قرائت «ا» در «إِیّٰاکَ نَعْبُدُ...
علامت اشباع مضموم در بعضی قرآن ها ضمه معکوس است که بالای « ها» ی ضمیر می گذارند. و علامت اشباع مکسور «الف» مقصوره است که زیر « ها» ی ضمیر قرار می گیرد.
wikifeqh: اشباع
[ویکی فقه] اشباع (علوم قرآنی).
...
...
wikifeqh: اشباع_(علوم_قرآنی)
دانشنامه عمومی
در شیمی کلمه اشباع ( از کلمه لاتین ساتورار saturare به معنی پر کردن ) [ ۱] می آید. معانی گوناگون آن مفهوم رسیدن به حداکثر ظرفیت را دارا می باشد.
در شیمی آلی یک ترکیب اشباع شده، هیدروکربنی است که پیوند دوگانه یا سه گانه ندارد. برای مثال در سه ترکیب مشابه آلی اتان، اتیلن ( یا اتن ) و اتین ، اتان یک ترکیب کاملاً اشباع شده است که تنها یک پیوند بین اتم های هیدروژن و کربن دارد ( C2H6 ) . اتیلن، یک ترکیب غیراشباع شده از اتان است که یک پیوند دوتائی ( دوگانه ) با کربن دارد که دو هیدروژن تک پیوندی خود را از دست داده است ( C2H4 ) . و درآخر اتین یک ترکیب کاملا غیر اشباع اتان می باشد، که یک پیوند سه تائی ( سه گانه ) با کربن دارد و دو جفت هیدروژن تک پیوندی هیدروژن را از دست داده است ( C2H2 ) . [ ۲]
اصطلاح اشباع به طور مشابه به اسید چرب موجود در چربی ها که می تواند به صورت اشباع شده یا غیراشباع گفته شود. با توجه به این که آیا عناصر اسیدهای چرب شامل پیوند دوتائی کربن - کربن داشته باشند یا خیر. تالو، اساساً به تری گلیسیرید ( چربی ها ) که عمده اجزای آن مشتق از استرهای اشباع شده و اسیدهای تک پیوند غیراشباع اولئیک هستند تأکید می کند. بسیاری از روغن های گیاهی شامل اسیدهای چرب دارای پیوندهای دوتائی ( مونو غیراشباع ) یا بیشتر ( پلی غیراشباع ) می باشند.
در شیمی آلی فلزی یک کمپلکس غیراشباع کمتر از ۱۸ الکترون دارد و از این روی حساس به اکسیداتیو افزودهٔ یک لیگاند افزوده است. غیراشباع مشخصهٔ کاتالیزور های بسیاری است، زیرا معمولاً نیاز به برای فعالیت لایه الکترونی وجوددارد. به خلاف آن یک کمپلکس اشباع نسبت به جانشینی الکترون و واکنش های افزوده اکسیداتیو، مقاومت می کند.
در شیمی فیزیک اشباع نقطه ای است که در آن محلول یک ماده می تواند آنقدر حل شود که دیگر قادر به حل کردن مقادیر بیشتر نباشد و مقادیر افزوده ته نشین خواهدشد ( اگر ماده جامد است ) . نقطهٔ بیشینیه غلظت، نقطهٔ اشباع است که بستگی دارد به دما و فشار محلول و نیز به طبیعت شیمیایی ماده حل شونده وابسته است. کاربرد آن در کریستالیزاسیون می باشد که در آن یک ماده شیمیایی خالص بدست می آید.
در شیمی فیزیک هنگام اشاره به فرایندهای سطحی، اشباع، نشان دهنده درجه ای است که در آن، کلیه مکان های یک پیوند کاملاً پرشده باشد. برای مثال، اشباع بازی، به معنی کسری از کاتیون های غیرقابل مبادله است که کاتیون های بازی می باشند.
در شیمی آلی یک ترکیب اشباع شده، هیدروکربنی است که پیوند دوگانه یا سه گانه ندارد. برای مثال در سه ترکیب مشابه آلی اتان، اتیلن ( یا اتن ) و اتین ، اتان یک ترکیب کاملاً اشباع شده است که تنها یک پیوند بین اتم های هیدروژن و کربن دارد ( C2H6 ) . اتیلن، یک ترکیب غیراشباع شده از اتان است که یک پیوند دوتائی ( دوگانه ) با کربن دارد که دو هیدروژن تک پیوندی خود را از دست داده است ( C2H4 ) . و درآخر اتین یک ترکیب کاملا غیر اشباع اتان می باشد، که یک پیوند سه تائی ( سه گانه ) با کربن دارد و دو جفت هیدروژن تک پیوندی هیدروژن را از دست داده است ( C2H2 ) . [ ۲]
اصطلاح اشباع به طور مشابه به اسید چرب موجود در چربی ها که می تواند به صورت اشباع شده یا غیراشباع گفته شود. با توجه به این که آیا عناصر اسیدهای چرب شامل پیوند دوتائی کربن - کربن داشته باشند یا خیر. تالو، اساساً به تری گلیسیرید ( چربی ها ) که عمده اجزای آن مشتق از استرهای اشباع شده و اسیدهای تک پیوند غیراشباع اولئیک هستند تأکید می کند. بسیاری از روغن های گیاهی شامل اسیدهای چرب دارای پیوندهای دوتائی ( مونو غیراشباع ) یا بیشتر ( پلی غیراشباع ) می باشند.
در شیمی آلی فلزی یک کمپلکس غیراشباع کمتر از ۱۸ الکترون دارد و از این روی حساس به اکسیداتیو افزودهٔ یک لیگاند افزوده است. غیراشباع مشخصهٔ کاتالیزور های بسیاری است، زیرا معمولاً نیاز به برای فعالیت لایه الکترونی وجوددارد. به خلاف آن یک کمپلکس اشباع نسبت به جانشینی الکترون و واکنش های افزوده اکسیداتیو، مقاومت می کند.
در شیمی فیزیک اشباع نقطه ای است که در آن محلول یک ماده می تواند آنقدر حل شود که دیگر قادر به حل کردن مقادیر بیشتر نباشد و مقادیر افزوده ته نشین خواهدشد ( اگر ماده جامد است ) . نقطهٔ بیشینیه غلظت، نقطهٔ اشباع است که بستگی دارد به دما و فشار محلول و نیز به طبیعت شیمیایی ماده حل شونده وابسته است. کاربرد آن در کریستالیزاسیون می باشد که در آن یک ماده شیمیایی خالص بدست می آید.
در شیمی فیزیک هنگام اشاره به فرایندهای سطحی، اشباع، نشان دهنده درجه ای است که در آن، کلیه مکان های یک پیوند کاملاً پرشده باشد. برای مثال، اشباع بازی، به معنی کسری از کاتیون های غیرقابل مبادله است که کاتیون های بازی می باشند.
wiki: اشباع
اشباع (مغناطیس). اشباع ( انگلیسی: Saturation ) حالتی در اجسام فرومغناطیسی نظیر کبالت، نیکل، آهن و آلیاژهای آن است. بدین ترتیب که با افزایش شدت میدان مغناطیسی چگالی مغناطیسی نیز افزایش می یابد. اما در یک میزان مشخص هرچه شدت میدان افزایش می یابد چگالی میدان به میزان کمی افزایش می یابد، این حالت اشباع مغناطیسی نامیده می شود.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: اشباع (مغناطیس)
دانشنامه آزاد فارسی
اِشباع
(در لغت به معنی سیرکردن) اصطلاحی در قافیه، حرکت حرف دخیل (مصوت کوتاه پیش از روی)، مانند کسرۀ «هـ» و «ب » در «ماهر» و «صابر». اختلاف در اشباع جایز نیست، مانند قافیه کردن «داوَر» و «شاعِر»؛ مگر هنگامی که بعد از حرف روی حرف وصل بیاید، مانند قافیه کردن «داوَری» و «نادری».
(در لغت به معنی سیرکردن) اصطلاحی در قافیه، حرکت حرف دخیل (مصوت کوتاه پیش از روی)، مانند کسرۀ «هـ» و «ب » در «ماهر» و «صابر». اختلاف در اشباع جایز نیست، مانند قافیه کردن «داوَر» و «شاعِر»؛ مگر هنگامی که بعد از حرف روی حرف وصل بیاید، مانند قافیه کردن «داوَری» و «نادری».
wikijoo: اشباع
مترادف ها
جذب، استنشاق، درک، اشباع
پر خوری، پری، اشباع، عرضه بیش از تقاضا، زیادی خون
سیری، اشباع
پری، اشباع، زیر ریزی
لقاح، اشباع، ابستن سازی
اشباع
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
اشباع: در فرهنگ های عربی العین نوشته ی احمد فراهیدی ( درگذشه به سال 175 قمری ) ، لسان العرب نوشته ی ابن منظور ( در گذشته به سال 711 قمری ) مجمع البحرین نوشته فخرالدین طریحی ( درگذشته به سال 1085 قمری ) و فرهنگ عربی - فارسی لاروس، اشباع از اشبع به معنی سیر کردن از غذا آورده شده است.
... [مشاهده متن کامل]
در سنسکریت فعل سپها sphā به معنی چاق شدن است؛ و چون در دیگر زبان های آریایی ph به صورت ف خوانده می شود، نمی توان گفت اشباع از سپهای سنسکریت گرفته شده است. از سوی دیگر، در زبان های باستانی اوستایی، پهلوی، سغدی، پارتی و مانوی نیز مشابه این واژه نیامده است.
در مانوی: هَمبار، در سغدی: اَمپَرت، اَمبیر باو، پتژماندیا patežmāndyā ، پَتیژمان و. . . ، در پهلوی: سِر، سِریه serih، سَگریه sagrih که هیچ کدام با اشباع همخوانی آوایی ندارند.
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
پردم pordam ( خراسانی )
ابزن abzen ( سغدی: �bzeni )
امبیر ambir ( سغدی )
هَمبار ( مانوی )
... [مشاهده متن کامل]
در سنسکریت فعل سپها sphā به معنی چاق شدن است؛ و چون در دیگر زبان های آریایی ph به صورت ف خوانده می شود، نمی توان گفت اشباع از سپهای سنسکریت گرفته شده است. از سوی دیگر، در زبان های باستانی اوستایی، پهلوی، سغدی، پارتی و مانوی نیز مشابه این واژه نیامده است.
در مانوی: هَمبار، در سغدی: اَمپَرت، اَمبیر باو، پتژماندیا patežmāndyā ، پَتیژمان و. . . ، در پهلوی: سِر، سِریه serih، سَگریه sagrih که هیچ کدام با اشباع همخوانی آوایی ندارند.
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
پردم pordam ( خراسانی )
ابزن abzen ( سغدی: �bzeni )
امبیر ambir ( سغدی )
هَمبار ( مانوی )
سیرش
واژه اشباع:سیری، سیر، پری، مالامال
اشباع:به معنای سیر ، پر
اشباع شده : سیرشده
کلمه ای که در اصطلاحات شیمی به کار می رود
اشباع شده : سیرشده
کلمه ای که در اصطلاحات شیمی به کار می رود
🇮🇷 واژه ی برنهاده: �اشپا� 🇮🇷
پر ، لبریز ، لبالب ، سرشار
زیاد شدن، فراوانی، سیری
در پارسی میانه سیری است و اشباع شده:سَگر
سیران
اشباع
واژه آریایی اشپا که عرب آنرا اشباع مینویسد از ریشه هندواروپایی spehبه معنای غنی شدن رونق یافتن to succeed, to prosperستانده شده همانطور که این واژه در لغتنامه هیتی ( زبان نشلی ) به شکل išpai* به معنای سیر شده to be satiated ثبت شده است.
... [مشاهده متن کامل]
اشپا که در زبان ختن به شکل spaiye در سریکولی به شکل spon - در یزغولامی به شکل s ( ə ) pā̆n - و در ایرانی به شکل spaHti ثبت شده با واژگان سنسکریت स्फाति sphāti به معنایfattening prosperity شکوفایی سعادت و स्फीत sphIta به معنای dense rich thick غلیظ چگال غنی و स्फिर sphir� ( شاید واژه شفیره از همین ریشه باشد ) به معنای fat فربه و لغت انگلیسی speed=سرعت و لغت لاتین spes=امید همریشه است. عرب از ریشه فرضی شبع واژگان جعلی مشبع اشبع تشبع و شباعه را به دست آورده است.
*پیور:
گویا این واژه یک لغت پارسی باشد، با در نَزَر گرفتن بسیاری از واژه هایی که پایان آن به واک و هرف �ع� ختم میشود ولی به تازگی روشن شده که اربی نیستند مانند تولو، شویو و. . . که ما آنها را طلوع و شیوع مینویسیم
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
و همچنین ترادیسش واکان ( تبدیل حروف ) و بدل شدن�و� به �ب�. چون در پارسی پهلوی همین واژه به شکل شوویر= ŝuvir اشباع آمده است.
سیری، سیرایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)