اسفار

/~asfAr/

فرهنگ اسم ها

اسم: اسفار (پسر) (عربی) (تلفظ: asfar) (فارسی: اسفار) (انگلیسی: asfar)
معنی: سوار، سپیدی های روز، مسافرت ها، معرب اسوار از نامهای تاریخی
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم پسر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

اسفار. [ اِ ] ( ع مص ) به روشنائی روز درآمدن. || بی برگ شدن درخت. || سخت شدن جنگ. ( منتهی الارب ). || روشن شدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). روشن شدن صبح. ( منتهی الارب ) : وقت اسفار حاجب تاش برسید و دستوری خواست و در پیش من آمد و به ادب بنشست و مرا بمهمانی دعوت کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 96 ). از مطلع آفتاب عزت و جلالت تباشیر اسفار صباح دولت بدمد. ( جهانگشای جوینی ). || نماز بروشنی صبح کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). نماز بروشنی صبح بکردن.( زوزنی ). نماز گزاردن بروشنی صبح. || تابان شدن روی. || بر سر خود رفتن شتران. || سِفار بر پشت بینی اشتر نهادن. || برگهای افتاده چرانیدن شتران را. ( منتهی الارب ). || اظهار : بوقتی که از مجاری آن اسفار اسفار میکرد و از سرگذشت آن احوال اخبار میفرمود بر لفظ مبارک راند... ( ترجمه تاریخ یمینی 26 ).

اسفار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ سَفَر. مسافرت ها : او [ منتصر ] بر امید آن عشوه بر صوب بخارا رحلت کرد و چون بچاه حماد رسیدلشکر او بمقاسات اسفار و معانات اخطار متبرم گشته بودند و از مداومت ضرب و حرب بستوه آمده او را فروگذاشتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 233 ). || سپیدی های روز. ( غیاث ). || ج ِ سِفْر. نامه ها. کتابهای بزرگ. کتاب های کلان. ( غیاث ) : اسفار خمسه تورات. مثل الذین حملوا التوراة ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفاراً بئس مثل القوم الذین کذبوابآیات اﷲ و اﷲ لایهدی القوم الظالمین. ( قرآن 5/62 ). || ج ِ سفیر. مسافران. ( غیاث ) ( آنندراج ).

اسفار. [ اِ ] ( اِ ) ریحانی است بغایت خوشبوی که آنرا آس میگویند. ( برهان ).

اسفار. [ اَ ] ( اِخ ) نام ولایتی است. گویند در آن ولایت رودخانه ای است که بهر سال سه ماه آب درو جاری است و باقی ایام منقطع باشد. ( برهان ). حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب چ بریل لیدن سال 1331 هَ.ق. ج 3 ص 295 گوید: در عجایب المخلوقات آمده که در ولایت اسفار جوی آبی است که یک سال روان باشد و هشت سال در بند بود و باز نهم سال روان شود و لایزال چنین باشد.

اسفار. [ اَ ] ( اِخ ) ابن شیرویه. یکی از سران دیالمه. بعلت ستمکاری و بدکرداری ماکان وی را از خویش دور کرد. آنگاه وی به بکربن محمد انتساب یافته مأمور فتح جرجان شدو زدوخوردهای بسیار با ماکان کرد و در این اثنا بکربن محمد درگذشت ، در نتیجه اسفار از طرف نصربن احمد سامانی بولایت جرجان منصوب گردید و بتدریج سرزمین های مجاور را نیز بدست آورده بداعیه استقلال برخاست ، حتی بر لشکری که خلیفه از بغداد فرستاده بود نیز فیروز گشت و نزدیک بود شاهد آرزو را در کنار گیرد که بجزای عمل خویش رسید. مرداویج بن زیار دیلمی که یکی از گماشتگان او بود عاصی شده وی را مغلوب و مقتول ساخت ( سال 316 هَ.ق. ). ( قاموس الاعلام ترکی ). خوندمیر در حبیب السیر آرد: ماکان بن کاکی با نبیره دختری خود اسماعیل بن ابوالقاسم بیعت کرده بر حدود طبرستان استیلا یافت. ابوشجاع با هر سه پسر در سلک ملازمانش منتظم شد و در آن اثنا اسفاربن شیرویه که از جمله ارکان دولت ابوعلی محمدبن الحسین بن ناصرالحق منتظم بود بر ماکان خروج کرده چند نوبت بین الجانبین محاربه واقع گردید، آخرالامر ماکان بطرف خراسان گریخت و اسفار بر مسند اقبال نشسته ، بروایتی که در تواریخ مشهوره مسطور است بعد از یک سال از دستبرد قرامطه سفر آخرت اختیار کرد و بقولی که در تاریخ سیدظهیر مذکور است در آن اثنا در بعضی از اسفار میان ایشان و مرداویج بن زیار که از جمله اعیان امرایش بود مخالفتی روی نموده و مرداویج از وی گریزان شده به زنگان که اقطاعش بود رفت و از آنجا با لشکری جرّار بر سر اسفار تاخت ، اسفار از او منهزم گشته از راه قهستان به طبس شتافت و ماکان بن کاکی در خراسان این خبر شنیده بعزم رزم او در حرکت آمدو اسفار باز فرار کرده خواست که خود را در قلعه الموت اندازد اما مرداویج همه سر راه بر وی گرفته در حدود طالقان اسفار در چنگ اسار گرفتار گشت و بقتل رسید و این صورت در شهور سنه تسععشر و ثلثمائة ( 319 هَ.ق. ) بوقوع انجامید و علی کل التقدیرین بعد از قتل اسفار، مرداویج در سلطنت مستقل گردید. ( حبیب السیر جزو 4 از ج 2 ص 153 ). و رجوع بهمان کتاب ص 159 شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ابن شیرویه . از رجال متنفذ دستگاه فرزندان ناصر کبیر (ه . م . ) وی مردی سفاک وسختگیر وشجاع بود وبزودی در گرگان وطبرستان دستگاهی یافت و سپس گرگان را از سید ابوجعفر منتزع ساخت و مازندران رافتح کرد ومدتی میان او و ماکان بر سر طبرستان وگرگان زدو خورد بود تا در ۳۱۵ ه. ق . شکست یافت وبه خراسان گریخت وچندی بعد به همراهی یکی از سرداران خود مرداویج ( ه . م . ) بطبرستان تاخت . درین جنگ داعی صغیر به دست مرداویج کشته شد ( ۳۱۶ ) وگرگان وطبرستان بار دیگر اسفار را مسلم گردید و وی از آنجا به ری حمله برد وماکان را از آن دیار بیرون راند وبر قزوین وقم وزنجان نیز تسلط یافت وسپس چون قزوینیان عامل او را کشته بودند بدان شهر تاخت و آنراغارت کرد درهمین هنگام مرداویج از او روی برگرداند واز قزوین به زنجان که اقطاع او بود رفت واز آنجا لشکری گرد آورد وبر قزوین تاخت . اسفار از او بگریخت وبه ری وقومس واز آنجا بطبس پناه برد وچون دشمن او ماکان درین هنگام در خراسان بود از آنجا به قصد دیلمان باز گشت لیکن در طالقان گرفتار لشگریان مرداویج شد وبه قتل رسید ( ۳۱۸ ه . ق . بر روایت ابن اسفندیار و۳۱۶ بروایت ابن اثیر ).
( اسم ) مورد
ابن کردویه

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ سِفúر، نامه ها، کتاب ها.
( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ سَفَر، سفرها.
( اِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - به روشنایی صبح درآمدن . ۲ - روشن شدن صبح . ۳ - آشکار شدن .

فرهنگ عمید

۱. [جمعِ سِفر] = سِفر: اسفار خمسه.
۲. [جمعِ سَفَر] = سَفَر
روشن شدن صبح.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آشکار کردن و روشن شدن را اسفار گویند. اسفار در فقه به صورت اضافه به واژه های صبح، فجر و زن به کار رفته و از آن در باب های صلات و حج سخن گفته شده است.
برخی اسفار صبح را به شدّت روشنایی فجر، برخی دیگر به روشن شدن آسمان از همۀ اطراف که در پی آن، سرخی سمت مشرق پدید می آید، و بعضی نیز به پیدایش سرخی آفتاب از مشرق تفسیر کرده اند.
مراد از اسفار فجر نیز برآمدن و روشن شدن آن فی الجمله است، مقابل «غلس» یعنی شدّت تاریکی.

وقت نماز صبح
اسفار صورت زن احکامی دارد که به آنها اشاره می شود

← اسفار صورت زن در نماز
۱. ↑ جواهر الکلام ج۷، ص۱۶۰.
...

[ویکی فقه] اسفار (ابهام زدایی). واژه اسفار ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا عنوان برای کتاب های ذیل باشد: معانی• اسفار (فقه)، آشکار کردن و روشن شدن و در فقه به کار رفته به صورت اضافه در واژه های صبح، فجر و زن کتاب ها• الاسفار الاربعه، اَلاْسْفارُ الاْرْبَعَه، عنوان اثر فلسفی بزرگ و معروف صدرالدین شیرازی • اسفار الانوار، نوشته میرحامدحسین موسوی نیشابوری هندی از دانشوران بزرگ شیعه
...

دانشنامه آزاد فارسی

اَسْفار
(یا: الحکمةالمتعالیة فی الاسفارالعقلیة) تألیف ملاصدرا، کتابی به عربی، در فلسفه. اسفار مهم ترین اثر ملاصدرا در تدوین مبانی حکمت متعالیۀ اوست. او پس از خطبه ای بلیغ، خوانندگان را به تزکیۀ نفس و استواری در بنیادهای معرفتی و حکمت فرا می خواند و سپس کتاب خویش را برطبق اسفار چهارگانۀ عرفا بر چهار قسمت می نماید: ۱. سفر از خلق به حق، مشتمل بر مباحث امور عامه و جوهر و عرض؛ ۲. سفر از حق در حق، مشتمل بر مباحث الهیات به معنی اخص؛ ۳. سفر از حق به خلق با حق، مشتمل بر مباحث صدور کثیر از واحد و در واقع تجلیات و ظهورات اسماء افعال در جواهر قدسیه و عالم امکانی؛ ۴. سفر از خلق در خلق با حق، مشتمل بر مباحث نفس و معاد. در برخی تقسیم بندی ها، به اشتباه مباحث جواهر و اعراض، سفر دوم و بحث الهیات به معنی اخص سفر سوم دانسته شده است. ملاصدرا در تدوین این اثر که گویا خود موفق به سامان دهی نهایی آن نشده، از کتاب های بسیاری بهره جسته است، چندان که گاه عین مطالب کتاب هایی چون المباحث المشرقیه، شرح المواقف و شرح المقاصد را در میان سطور خود می گنجاند، اما آن ها را در دستگاه فلسفی خود معنی و تفسیر می کند. پس از گذشت حدود یک قرن از تألیف اسفار تمامی حوزه های فلسفی بدان روی آوردند، چندان که متن نهایی فلسفۀ اسلامی شد. بر اسفار حواشی بسیاری نوشته اند که جامع ترین آن ها از ملاهادی سبزواری است. دیگر حواشی تحقیقی و مهم آن، از مدرس زنوزی، ملاعلی نوری و سید محمدحسین طباطبایی است. اسفار نخستین بار در ۱۲۸۲ق در تهران چاپ سنگی شد و سپس در ۹ مجلد به ضمیمۀ حواشی سبزواری و پاره ای حواشی دیگر در تهران به چاپ رسید (۱۳۷۸ق). از شروح فارسی آن می توان از حرکت و زمان مرتضی مطهری؛ رحیق مختوم عبدالله جوادی آملی و امور عامه از صدرالدین محلاتی نام برد. بخش هایی از آن را جواد مصلح، و متن کامل آن را محمد خواجوی به فارسی ترجمه کرده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس