استخوان
/~ostexAn/
مترادف استخوان: استه، عظم، اصل، پایه، نژاد، نسل
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
تشریح ذره بینی : از ملاحظه با ذره بین در عظام یابسه مستفاد میشود که مجموع آنها حاصل شده اند از مواد عظمیه که از اصول تشریحیه اساسیه مثل مواد تشریحیه که در نسوج عظام رطبه دیده میشود حاصل شده اند. این مواد عظمیه از جنس واحدند و شکل معینی ندارند و دارای املاح آهکی هستند که آنها را صلب و شکننده میکند. خانه خانه های صفاری که در جوف آنها واقعاند بعضی را استئوپلاست یا تجاویف مختصه بعظم و بعضی دیگر را که بزرگند مجاری «هاوِر» بنام مشرّحی که آنرا منکشف کرده نامیده اند. ( جواهرالتشریح تألیف میرزا علی ص 22 ).
حجاج ؛ استخوان ابرو. ( منتهی الارب ). رسغ؛ استخوان احرامی ، استخوان دمعه. سلامی ؛ استخوان انگشت. ( دهار ). استخوان انگشت دست و پا. کسر و کِسر؛ استخوان بازو. عُراق ؛ استخوان باگوشت. ( منتهی الارب ). قصبه کبری ؛ استخوان بزرگ ساق . قصبه صغری ؛ استخوان بیرونی ساق. قصبة الانف میکعه ؛ استخوان بینی . عصعص ؛ استخوان بن دنب. عظم لامی ؛ استخوان بن زبان. عظم عقب ؛ استخوان پاشنه. صلع؛ استخوان پهلو. ( منتهی الارب ) ( دهار ). دنده. رمام ، رفات ؛ استخوان پوسیده. عاج ؛ استخوان فیل. ( دهار ).پیلسته. أخُر، آخرک ؛ استخوان ترقوه . جناغ ؛ چنبر گردن. عظم اکلیلی ؛ استخوان جبهه . تمشش ؛ استخوان خاییدن. ( منتهی الارب ). حرقفه ؛استخوان خاصره. کعبره ؛ استخوان درشت گره. ( منتهی الارب ). عظم الفخذ؛ استخوان ران . عظم رکابی ؛ استخوان رکابی. رکاب گوش. رکاب الاذن . رفات و رمیم ؛ استخوان ریزیده. لحی ؛ استخوان زنخ. ( دهار ). استخوان زورقی . ظنبوب ؛ استخوان ساق. ( دهار ). شَظیّة. شَظی . شِظی . ( منتهی الارب ). سته ؛ استخوان سرین. ( منتهی الارب ). تریبة؛ استخوان سینه. ( دهار ). ج ، ترائب. قص و قصص. ( منتهی الارب ). زند اسفل ؛ استخوان طرف انسی ساعد. زند اعلی ؛ استخوان طرف وحشی ساعد. کعبرة ؛ استخوان عجز. رجوع به عجز شود. عظم الوجنة ؛ استخوان عِذار. استخوان فخذ ؛ استخوان ران. استخوان قلابی ؛ یکی از هشت استخوان رسغ: و جمله استخوانها و گوشت و پوست او ریزیده. ( ترجمه تفسیر طبری ) : بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] قدرت، محکمی.
۳. (زیست شناسی ) [قدیمی] = هسته: گه از نطفه ای نیک بختی دهی / گه از استخوانی درختی دهی (نظامی۵: ۷۴۴ )، چو خرما به شیرینی اندوده پوست / چو بازش کنی استخوانی در اوست (سعدی۱: ۳۸ ).
* استخوان شرمگاهی (عانه ): (زیست شناسی ) استخوان شرمگاه که جلو استخوان لگن قرار دارد.
* استخوان لامی: (زیست شناسی ) استخوانی به شکل «ل» که در ناحیۀ گردن در بالای حنجره قرار دارد.
فرهنگستان زبان و ادب
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] استخوان: از اجزاء معروف بدن است .
از استخوان در باب های طهارت، نکاح، قصاص و دیات، سخن رفته است.
حکم استخوان درطهارت
۱) تکّه ی جدا شده از مردار که مانند استخوان، روح و حیات ندارد، پاک است، مگر آن که استخوان حیوان نجس العین مانند سگ باشد. ۲) به قول مشهور، تماس با عضو استخوان دار جدا شده از بدن انسان- اعم از زنده ومرده- پیش از غسل آن عضویا غسل میّت، موجب غسل مسّ میّت می شود. ۳)در وجوب غسل، در تماس با استخوان جدا شده از انسان مرده پیش از غسل، یا استخوان جدا شده از انسان زنده اختلاف است. ۴)واجب است عضواستخوان دار باقی مانده از میّت، پس از غسل، در پارچه ای پیچیده و دفن شود، ولی چنانچه استخوان قسمت سینه نباشد، نماز خواندن بر آن واجب نیست.۵)تصریح کلمات برخی فقها و ظاهر کلمات برخی دیگر، الحاق استخوان بدون گوشت به استخوان همراه با گوشت در حکم یاد شده است. ۶) استنجاء به استخوان جایز نیست. >
حکم استخوان درنکاح
شکستن استخوان عقیقه، مکروه است.
حکم استخوان درقصاص
...
از استخوان در باب های طهارت، نکاح، قصاص و دیات، سخن رفته است.
حکم استخوان درطهارت
۱) تکّه ی جدا شده از مردار که مانند استخوان، روح و حیات ندارد، پاک است، مگر آن که استخوان حیوان نجس العین مانند سگ باشد. ۲) به قول مشهور، تماس با عضو استخوان دار جدا شده از بدن انسان- اعم از زنده ومرده- پیش از غسل آن عضویا غسل میّت، موجب غسل مسّ میّت می شود. ۳)در وجوب غسل، در تماس با استخوان جدا شده از انسان مرده پیش از غسل، یا استخوان جدا شده از انسان زنده اختلاف است. ۴)واجب است عضواستخوان دار باقی مانده از میّت، پس از غسل، در پارچه ای پیچیده و دفن شود، ولی چنانچه استخوان قسمت سینه نباشد، نماز خواندن بر آن واجب نیست.۵)تصریح کلمات برخی فقها و ظاهر کلمات برخی دیگر، الحاق استخوان بدون گوشت به استخوان همراه با گوشت در حکم یاد شده است. ۶) استنجاء به استخوان جایز نیست. >
حکم استخوان درنکاح
شکستن استخوان عقیقه، مکروه است.
حکم استخوان درقصاص
...
wikifeqh: استخوان
[ویکی فقه] استخوان (قرآن). استخوان به قسمت سخت و محکم بدن انسان و حیوانات که محل اتکای عضلات و مخاط ها و دیگر قسمت های نرم بدن است، گفته می شود.
در این مدخل از واژه های «ترائب»، «ترقوه»، «عظم» و «کعب» استفاده شده است.در قرآن به بحث استخوان اشاراتی شده است که در مقاله های بعدی به آنها پرداخته شده است.
در این مدخل از واژه های «ترائب»، «ترقوه»، «عظم» و «کعب» استفاده شده است.در قرآن به بحث استخوان اشاراتی شده است که در مقاله های بعدی به آنها پرداخته شده است.
wikifeqh: استخوان_(قرآن)
دانشنامه عمومی
اُستخوان جسم جامدی است که تشکیل دهندهٔ اسکلت جانوران و پاره ای از استخوان بندی است. استخوان به شکل های گوناگون و اندازه های بسیار متفاوت در بخش های مختلف اندام جای گرفته سازهٔ درونی و بیرونی پیچیده ای دارد. بخش بیرونی استخوان سفت و سخت و پدیدآمده از مواد آلی مانند کلاژن و املاح معدنی چون فسفات کلسیم و کربنات کلسیم است. استخوان ها دارای وزن کمی هستند ولی محکم و پایدارند و عملکرد بسیاری دارند. تولید گلبول های سفید و قرمز، انبار کردن املاح و بالا بردن توان جابجایی را استخوان انجام می دهد.
در زمان تولد حدود ۲۷۰ استخوان در بدن انسان وجود دارد. با افزایش سن بعضی از این استخوان ها به هم چسبیده و در نهایت ۲۰۶ استخوان را برای یک فرد بالغ ایجاد می کنند. بزرگ ترین استخوان بدن استخوان ران و کوچک ترین آن ها استخوانچه های رکابی گوش میانی هستند. [ ۱] [ ۲]
استخوان های بدن از بافت سخت و محکمی به نام بافت همبند تشکیل شده است. استخوان یک بافت زنده و در واقع یک اندام است. رشد می کند، تغذیه می کند، تغییر شکل می دهد و می میرد. استخوان از سلول هایی تشکیل شده به نام استخوان یاخته ( اُستئوسیت ) . این سلول ها در کنار یکدیگر قرار نداشته و از هم فاصله زیادی دارند. فاصله بین این یاخته ها را ماده ای بنام مادهٔ میان یاخته ای ( بین سلولی ) پر کرده است. این ماده را داربست ( ماتریکس ) هم می گویند. داربست و شبکهٔ سه بعدی از پروتئین و مواد قندی به خصوصی تشکیل شده که روی آن املاح کلسیم رسوب کرده است. این املاح کلسیم عمدتاً از جنس هیدروکسی آپاتیت هستند. استخوان سخت ترین بافت همبند یا پیوندی است.
بافت استخوانی دو نوع است متراکم و اسفنجی. در بافت متراکم طرز قرار گرفتن و ساختمان ماده بین استخوانی نظم خاصی داشته، بطوری که املاح معدنی آن به شکل تیغه های مدور هم مرکزی در کنار هم قرار دارند. در مرکز این تیغه ها ( لاملا ) ، مجرایی توخالی وجود دارد که دربردارنده رگ خونی و اعصاب است. به این مجرا مجرای هاورس می گویند. یک مجرای هاورس و ۶–۵ تیغه استخوانی دایره ای که دور آن را گرفته اند یک ساختمان ظریف را درست می کند که به آن سامانه هاورس می گویند.
عروقی که در مجرای هاورس سیر می کنند وظیفهٔ تغذیهٔ استخوان یاخته ها را به عهده دارند. هر سلول استخوانی در یک محفظهٔ کوچک به نام حفره ( لاکونا ) قرار دارد. این حفره ها از طریق راهچه های باریکی به مجرای هاورسی متصل هستند و از آن طریق اکسیژن و مواد غذایی را به استخوان یاخته ها می رسانند. فاصلهٔ حفره ها تا مجرای هاورس از یک دهم میلی متر کمتر است. در بافت اسفنجی تیغه های استخوانی نامنظم هستند و مجرا و سامانه هاورس وجود ندارد و حفره ها با ماده ای نرم حاوی سلول بنیادی و چربی به نام مغز قرمز پر شده اند. مغز قرمز تولید یاخته های خونی مثل گلبول قرمز را برعهده دارد.
در زمان تولد حدود ۲۷۰ استخوان در بدن انسان وجود دارد. با افزایش سن بعضی از این استخوان ها به هم چسبیده و در نهایت ۲۰۶ استخوان را برای یک فرد بالغ ایجاد می کنند. بزرگ ترین استخوان بدن استخوان ران و کوچک ترین آن ها استخوانچه های رکابی گوش میانی هستند. [ ۱] [ ۲]
استخوان های بدن از بافت سخت و محکمی به نام بافت همبند تشکیل شده است. استخوان یک بافت زنده و در واقع یک اندام است. رشد می کند، تغذیه می کند، تغییر شکل می دهد و می میرد. استخوان از سلول هایی تشکیل شده به نام استخوان یاخته ( اُستئوسیت ) . این سلول ها در کنار یکدیگر قرار نداشته و از هم فاصله زیادی دارند. فاصله بین این یاخته ها را ماده ای بنام مادهٔ میان یاخته ای ( بین سلولی ) پر کرده است. این ماده را داربست ( ماتریکس ) هم می گویند. داربست و شبکهٔ سه بعدی از پروتئین و مواد قندی به خصوصی تشکیل شده که روی آن املاح کلسیم رسوب کرده است. این املاح کلسیم عمدتاً از جنس هیدروکسی آپاتیت هستند. استخوان سخت ترین بافت همبند یا پیوندی است.
بافت استخوانی دو نوع است متراکم و اسفنجی. در بافت متراکم طرز قرار گرفتن و ساختمان ماده بین استخوانی نظم خاصی داشته، بطوری که املاح معدنی آن به شکل تیغه های مدور هم مرکزی در کنار هم قرار دارند. در مرکز این تیغه ها ( لاملا ) ، مجرایی توخالی وجود دارد که دربردارنده رگ خونی و اعصاب است. به این مجرا مجرای هاورس می گویند. یک مجرای هاورس و ۶–۵ تیغه استخوانی دایره ای که دور آن را گرفته اند یک ساختمان ظریف را درست می کند که به آن سامانه هاورس می گویند.
عروقی که در مجرای هاورس سیر می کنند وظیفهٔ تغذیهٔ استخوان یاخته ها را به عهده دارند. هر سلول استخوانی در یک محفظهٔ کوچک به نام حفره ( لاکونا ) قرار دارد. این حفره ها از طریق راهچه های باریکی به مجرای هاورسی متصل هستند و از آن طریق اکسیژن و مواد غذایی را به استخوان یاخته ها می رسانند. فاصلهٔ حفره ها تا مجرای هاورس از یک دهم میلی متر کمتر است. در بافت اسفنجی تیغه های استخوانی نامنظم هستند و مجرا و سامانه هاورس وجود ندارد و حفره ها با ماده ای نرم حاوی سلول بنیادی و چربی به نام مغز قرمز پر شده اند. مغز قرمز تولید یاخته های خونی مثل گلبول قرمز را برعهده دارد.
wiki: استخوان
استخوان (فیلم ۱۹۷۲). استخوان ( انگلیسی: Bone ) فیلمی در ژانر کمدی - درام به کارگردانی لری کوئن است که در سال ۱۹۷۲ منتشر شد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: استخوان (فیلم ۱۹۷۲)
دانشنامه آزاد فارسی
اُستخوان (bone)
11251700.jpg
بافت پیوندی سخت اسکلت بیشتر جانوران مهره دار. استخوان متشکل از شبکه ای رشته های کلاژن است که با نمک های معدنی، عمدتاً فسفات کلسیم و کربنات کلسیم، پرشده است. این ترکیب به استخوان تراکم و استحکام می دهد و در بعضی حالات قابِل مقایسه با بتون مسلح است. درون این زمینۀ جامد یاخته های استخوانی، رگ های خونی، و اعصاب قرار دارند. بخش داخلی استخوان های دراز دست و پا متشکل از زمینه ای اسفنجی است که با مغز استخوان نرم پر شده و تولیدکنندۀ یاخته های خونی است. دو نوع استخوان وجود دارد: آن هایی که بر اثر جایگزینی غضروف شکل می گیرند، و آن هایی که مستقیماً از بافت هم بند (پیوندی) تشکیل می شوند. نوع اخیر که شامل استخوان های جمجمه است، معمولاً شکلی صفحه مانند دارد و در پوست جنین در حال تکوین تشکیل می شود. انسان ۲۰۶ استخوان مشخص در اسکلت دارد (← بدن_انسان). کوچک ترین این استخوان ها سه استخوانچه در گوش میانی اند. در برخی موارد، تعداد کل استخوان ها با عدد فوق متفاوت است، زیرا تعدادی از جفت استخوان های جمجمه با هم یکی شده اند و ممکن است آن ها را یک یا دو استخوان به حساب آورد.
11251700.jpg
بافت پیوندی سخت اسکلت بیشتر جانوران مهره دار. استخوان متشکل از شبکه ای رشته های کلاژن است که با نمک های معدنی، عمدتاً فسفات کلسیم و کربنات کلسیم، پرشده است. این ترکیب به استخوان تراکم و استحکام می دهد و در بعضی حالات قابِل مقایسه با بتون مسلح است. درون این زمینۀ جامد یاخته های استخوانی، رگ های خونی، و اعصاب قرار دارند. بخش داخلی استخوان های دراز دست و پا متشکل از زمینه ای اسفنجی است که با مغز استخوان نرم پر شده و تولیدکنندۀ یاخته های خونی است. دو نوع استخوان وجود دارد: آن هایی که بر اثر جایگزینی غضروف شکل می گیرند، و آن هایی که مستقیماً از بافت هم بند (پیوندی) تشکیل می شوند. نوع اخیر که شامل استخوان های جمجمه است، معمولاً شکلی صفحه مانند دارد و در پوست جنین در حال تکوین تشکیل می شود. انسان ۲۰۶ استخوان مشخص در اسکلت دارد (← بدن_انسان). کوچک ترین این استخوان ها سه استخوانچه در گوش میانی اند. در برخی موارد، تعداد کل استخوان ها با عدد فوق متفاوت است، زیرا تعدادی از جفت استخوان های جمجمه با هم یکی شده اند و ممکن است آن ها را یک یا دو استخوان به حساب آورد.
wikijoo: استخوان
مترادف ها
استخوان بندی، استخوان، عظم
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
هوخشتره = هو =خوب و شتره =پادشاه
هواخشاه ترا=هوخشتره
هواخشاه ترا=هوخشتره
استخوان در زبان لکی و کردی =
ایستاگیان =ایستا=ایستاده و برپا شده ، راست وصاف ایستاده . و گیان =جان و بدن و تن . ودرکل به معنایقسمت ایستاده بدن و ایستاننده بدن یا قسمتی ازبدن که بقیه ی قسمتهای بدن برآن تکیه دارند و به ان چسبیده اند وشکل گرفته اند و باعث ایستادن جاندار می شود .
... [مشاهده متن کامل]
ایستهگیان =ااستهگوان =استگوان =استخوان
ودر حال حاضر هم به صورت سوخان ویا سخان تلفظ می شود وبکاربرده میشود .
استخوان =در زبان فارسی :
ایستاگیان =ایستا=ایستاده و برپا شده ، راست وصاف ایستاده . و گیان =جان و بدن و تن . ودرکل به معنایقسمت ایستاده بدن و ایستاننده بدن یا قسمتی ازبدن که بقیه ی قسمتهای بدن برآن تکیه دارند و به ان چسبیده اند وشکل گرفته اند و باعث ایستادن جاندار می شود .
... [مشاهده متن کامل]
ایستهگیان =ااستهگوان =استگوان =استخوان
ودر حال حاضر هم به صورت سوخان ویا سخان تلفظ می شود وبکاربرده میشود .
استخوان =در زبان فارسی :
لری بختیاری
اَستُهُلُنگ:استخوان
اَستُهُلُنگ:استخوان
به کاربر /Salar/:
شما پشتوانه ات برای گفته هایت چیست؟چون گفته ی تو، نو و تازه هست و هیچ کسی تاکنون آن را نگفته است و چیزهایی که پنداشته می شود چیز دیگری است، باید پشتوانه درستی بیاوری و اگر این کار را نکنی، هیچ کسی به گفته های تو نگاهی نمی کند و تنها پست تر و پست تر میشوی.
... [مشاهده متن کامل]
اگر پشتوانه ای نداری، پیشنهاد میکنم دیدگاهت را پاک کنی تا بیش از این جایگاهت پایین تر نیاید. اگر هم اینکار را دوست داری و دوست داری که کمی سر به سرمان بگذاری و بخندی، خیلی کار درستی نمیکنی.
با اینکه چیزهایی که گفتی رو میشود به آسانی رد کرد، ولی میخواهم ببینم میتوانی پشت خودت دربیایی؟
بدرود!
شما پشتوانه ات برای گفته هایت چیست؟چون گفته ی تو، نو و تازه هست و هیچ کسی تاکنون آن را نگفته است و چیزهایی که پنداشته می شود چیز دیگری است، باید پشتوانه درستی بیاوری و اگر این کار را نکنی، هیچ کسی به گفته های تو نگاهی نمی کند و تنها پست تر و پست تر میشوی.
... [مشاهده متن کامل]
اگر پشتوانه ای نداری، پیشنهاد میکنم دیدگاهت را پاک کنی تا بیش از این جایگاهت پایین تر نیاید. اگر هم اینکار را دوست داری و دوست داری که کمی سر به سرمان بگذاری و بخندی، خیلی کار درستی نمیکنی.
با اینکه چیزهایی که گفتی رو میشود به آسانی رد کرد، ولی میخواهم ببینم میتوانی پشت خودت دربیایی؟
بدرود!
ایستان، آستان، استخوان، ستون، استوان، استوانه و احتمالا هم ریشه با stone به معنای سنگ در انگلیسی.
این واژه سراسر پارسی است و هیچ ربطی به ترک و مغول ندارد.
این واژه سراسر پارسی است و هیچ ربطی به ترک و مغول ندارد.
متشکل از آست تورکی به معنای میانه
مورد استفاده از آست ار
و خوان که خون و در اصل قان می باشد .
مورد استفاده از آست ار
و خوان که خون و در اصل قان می باشد .
استخوان مرکب از دو واژه اُست به معنای محکم ، نهاد ، پابرجا ( اصل کلمه اُست به معنای سنگ است ) . واژه های استوانه، استوار، استاده حاوی این معنا هستند. جزء دوم کلمه خون است نه خوان و واژه خون نیز به معنای اصل و ذات و درونمایه است.
استخوان به زبان سنگسری
اِسکه askeh
اِسکه askeh
استخوان در سنسکریت: استهن asthan به معنی نگهدارنده ی تن، آنچه که تن وابسته به آن است ( اَس وابسته بودن و تهَن یعنی تن، پیکر ) ؛ در سغدی: استکان astkAn، استه aste، اِستَک estak ؛ در اوستایی: استی asti،
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
استو astu، استه asta؛ در مانوی: استگ astag، است ast؛ و در پهلوی: استخان و astaxAn استخوان astaxvAn می باشد.
واژه استخوان
معادل ابجد 1118
تعداد حروف 7
تلفظ 'osto ( e ) xān
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: astaxvān] ‹ستخوان›
مختصات ( اُ تُ خا ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی 'ostexAn
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع واژگان مترادف و متضاد
معادل ابجد 1118
تعداد حروف 7
تلفظ 'osto ( e ) xān
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: astaxvān] ‹ستخوان›
مختصات ( اُ تُ خا ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی 'ostexAn
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع واژگان مترادف و متضاد
استخوان
از بن ریشه هندواروپای هست hesthدر پهلوی است ast در لاتین اوس os در واژه استخوان شناسی osteology و در یونانی اوستیونosteon و در سانسکریت استی asthy.
از بن ریشه هندواروپای هست hesthدر پهلوی است ast در لاتین اوس os در واژه استخوان شناسی osteology و در یونانی اوستیونosteon و در سانسکریت استی asthy.
استخوان همان استوان است
استه خرمای سوخته و به سرکه آغشته اکتحال کنند. ( نزهة القلوب ) . || استخوان آدمی و جانوران دیگر. ( برهان ) . استو. و در دو کلمه پیلسته و کونسته همچون پسوند به کار رفته است. || و ینقسم النرم آهن الی ضربین احدهما هو و الاَّخر ماؤه السائل منه وقت الاذابة و التخلیص من الحجارة و یسمی دوصا و بالفارسیة استه. و بنواحی زابلستان رَو، لسرعة خروجه و سبقه الحدید فی الجریان و هو صلب ابیض یضرب الی الفضیة. ( الجماهر بیرونی ص 248 ) .
... [مشاهده متن کامل]
استه خرمای سوخته و به سرکه آغشته اکتحال کنند. ( نزهة القلوب ) . || استخوان آدمی و جانوران دیگر. ( برهان ) . استو. و در دو کلمه پیلسته و کونسته همچون پسوند به کار رفته است. || و ینقسم النرم آهن الی ضربین احدهما هو و الاَّخر ماؤه السائل منه وقت الاذابة و التخلیص من الحجارة و یسمی دوصا و بالفارسیة استه. و بنواحی زابلستان رَو، لسرعة خروجه و سبقه الحدید فی الجریان و هو صلب ابیض یضرب الی الفضیة. ( الجماهر بیرونی ص 248 ) .
... [مشاهده متن کامل]
استه استخوان و استه ( هسته ) است - استوان و استوار از انست
" اَست" ( به اوستایی و پهلوی 𐬀𐬯𐬝 ( ast ) استخوان و /استه/استه/استوان - استوانه و استوار نیز از این واژه است ،
کلهری، لکی و کرمانجی " اَستَه" - زازاکی اسک سورانی "اِشتَگ"
... [مشاهده متن کامل]
کسی بی عیب نبود در زمانه / رطب را اَسته باشد در میانه ( ابوالمثل بخاری سده 3 و 4 )
ابوریحان بیرونی: هر درختی. . . میوه اش با استه. ( التفهیم ) . هر درختی تلخ و گره و خارناک و میوه اش با استه یا پوست. ( التفهیم ص 373 ) .
نبود شب چو استه خرما / روز بینی بسان جوز بر او ( کمال اسماعیل سده 7 )
یونانی اُس و لاتین اروپا اُس و اُسّو است
واژه استون در انگلیسی به چم هسته
پیلسته عاج پیل باشد
چو بر روی ساعد نهد سر به خواب
سمن را ز پیلسته سازد ستون.
عنصری.
" اَست" ( به اوستایی و پهلوی 𐬀𐬯𐬝 ( ast ) استخوان و /استه/استه/استوان - استوانه و استوار نیز از این واژه است ،
کلهری، لکی و کرمانجی " اَستَه" - زازاکی اسک سورانی "اِشتَگ"
... [مشاهده متن کامل]
کسی بی عیب نبود در زمانه / رطب را اَسته باشد در میانه ( ابوالمثل بخاری سده 3 و 4 )
ابوریحان بیرونی: هر درختی. . . میوه اش با استه. ( التفهیم ) . هر درختی تلخ و گره و خارناک و میوه اش با استه یا پوست. ( التفهیم ص 373 ) .
نبود شب چو استه خرما / روز بینی بسان جوز بر او ( کمال اسماعیل سده 7 )
یونانی اُس و لاتین اروپا اُس و اُسّو است
واژه استون در انگلیسی به چم هسته
پیلسته عاج پیل باشد
چو بر روی ساعد نهد سر به خواب
سمن را ز پیلسته سازد ستون.
عنصری.
واژه ی " اَست" ( به اوستایی: 𐬀𐬯𐬝 ( ast ) به چم استخوان و هسته، ریشه و دیسه نخستین واژه استخوان بوده که در زبان پهلوی به دیس اَستوخوان ( astuxan ) واگویی می شده است.
همریشه های این واژه اوستایی امروزه به دیسه های "هَستی" ( هه ستی - hastī ) در کردی کلهری، لکی و کرمانجی " اَستَه" ( este - asta ) در زازاکی و " اِیسک" ( ئێسک - ēsk ) در کردی سورانی و "اِشتَگ" ( štag ) در آسی ( ایرونی ) و "هَدّی" در هندی به چم استخوان دیده می شوند.
... [مشاهده متن کامل]
واژه هسته [=استخوان میوه] که دیسه کهن آن " اَسته" است نیز از این واژه برخاسته است:
کسی بی عیب نبود در زمانه / رطب را اَسته باشد در میانه ( ابوالمثل بخاری سده 3 و 4 )
ابوریحان بیرونی: هر درختی. . . میوه اش با استه. ( التفهیم ) . هر درختی تلخ و گره و خارناک و میوه اش با استه یا پوست. ( التفهیم ص 373 ) .
نبود شب چو استه خرما / روز بینی بسان جوز بر او ( کمال اسماعیل سده 7 )
واژه ی استخوان در آلمانی "کنوخن"، در روسی گوست، در یونانی اُس و در زبانهای جنوب اروپا اُس و اُسّو گفته می شود.
واژه استون در انگلیسی به چم هسته و سنگ نیز شاید با این واژه همریشه باشد.
همریشه های این واژه اوستایی امروزه به دیسه های "هَستی" ( هه ستی - hastī ) در کردی کلهری، لکی و کرمانجی " اَستَه" ( este - asta ) در زازاکی و " اِیسک" ( ئێسک - ēsk ) در کردی سورانی و "اِشتَگ" ( štag ) در آسی ( ایرونی ) و "هَدّی" در هندی به چم استخوان دیده می شوند.
... [مشاهده متن کامل]
واژه هسته [=استخوان میوه] که دیسه کهن آن " اَسته" است نیز از این واژه برخاسته است:
کسی بی عیب نبود در زمانه / رطب را اَسته باشد در میانه ( ابوالمثل بخاری سده 3 و 4 )
ابوریحان بیرونی: هر درختی. . . میوه اش با استه. ( التفهیم ) . هر درختی تلخ و گره و خارناک و میوه اش با استه یا پوست. ( التفهیم ص 373 ) .
نبود شب چو استه خرما / روز بینی بسان جوز بر او ( کمال اسماعیل سده 7 )
واژه ی استخوان در آلمانی "کنوخن"، در روسی گوست، در یونانی اُس و در زبانهای جنوب اروپا اُس و اُسّو گفته می شود.
واژه استون در انگلیسی به چم هسته و سنگ نیز شاید با این واژه همریشه باشد.
ترکی: سوموح
زوغان یا سوغان
استخوان : تحریف استوان ( ایست بان ) و به معنای عامل سرپا نگهدارنده بدن بوده و در زبان پهلوی استوان تلفظ می شده است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)