ازهر
فرهنگ اسم ها
معنی: روشن، درخشان، ( در قدیم )، روشن تر، درخشان تر، ( اعلام ) ازهر [قرن هجری] سردار ایرانی و از درباریان یعقوب و برادرش عمرولیث، که درباره ی حماقتش داستانها گفته اند و به ازهرِ خَر معروف بود، هرچند که پیداست مردی کارآمد و هوشیار بوده است
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم پسر، اسم عربی
لغت نامه دهخدا
هست خورشید ازهر از انجم
تو ز خورشید ازهری ازهر.
سوزنی.
|| ( ص ، اِ ) روشن. ( مؤید الفضلاء ) ( منتهی الارب ). درخشان : بروی پاک و رای نیک و فعل خوب و کار خوش
نظیر او ندانم کس چه در دنیا، چه در عقبی
یکی چون چشمه زمزم دوم چون زهره ازهر
سیم چون چنگ بوالحارث ، چهارم دست بویحیی.
منوچهری.
چرا بر چرخ گردنده کواکب همه یکسان نشد چون شمس ازهر.
مسعودسعد.
آن شب که روز عید شبیخون یکی شمردصبح ظفر برآمد از اعلام ازهرش.
خاقانی.
شه بتخت مملکت چون برنشست تخت را بر زهره ازهر کشید.
؟
|| سپید روشن. سپیدی روشن. ( مهذب الاسماء ). سپیدرنگ. || سپیدروی. سپیدروی از کرم و جوانمردی. ( از منتهی الارب ) ( مؤید الفضلاء ) ( صراح ). سپیدپیشانی. درخشان روی. ( منتهی الارب ). || نیکو. ( منتهی الارب ). || روشن کننده. ( مؤید الفضلاء ). || سرخ سپید. ( مهذب الاسماء ). مؤنث : زَهْراء. ج ، زُهر. ( مهذب الاسماء ). || ماه. ( مؤید الفضلاء ) ( منتهی الارب ). || یوم جمعه. || شیر تازه. ( منتهی الارب ). || گاو نر وحشی. گاو دشتی. ( مؤید الفضلاء ) ( منتهی الارب ). || شیر بیشه سپیدرنگ. ( منتهی الارب ). || شتر شتاب که پای را از هم باز نهد و اطراف درختان را بگیرد در رفتن. ( منتهی الارب ). الجمل المتفاج المتناول من اطراف الشجر. شتر تیزرو.ازهر. [ اَ هََ ] ( اِخ ) موضعی است بمسافت سه میلی طایف. عرجی گوید:
یا دار عاتکة التی بالازهر
او فوقه بقفا الکثیب الأعفر
لم الق اهلک بعد عام لقیتهم
یالیت أن لقاءَهم لم یقدر.
( معجم البلدان ) ( مراصد الاطلاع ).
|| موضعی است بیمامه ، در آن نخلستان و مزارع و آبهاست. ( معجم البلدان ).ازهر. [ اَ هََ ] ( اِخ ) ( جامع... ) جامع مشهور مصر و آن نخستین مسجدی است که در قاهره تأسیس شده و قائد جوهر مولای المعزّ عبیدی به سال 359 هَ. ق. که طرح قاهره را ریخت بنیاد آنرا در روز شنبه سلخ جمادی الاولی آغاز کرد و در نهم رمضان سال 361 بپایان برد و سپس عزیزبن معز و پس از او الحاکم بامراﷲ بتجدید آن کوشیدند و حاکم اوقاف معتنابهی جهت آن تعیین کرد که به 1067 دینار هر سالی بالغ میشد تنوری از سیم و 27 قندیل سیمین در آن قرارداد و در محراب وی منطقه ای از سیم بود که صلاح الدین ایوبی آنرا به سال 569 هَ. ق. برکشیده بود و 5000 درهم بها داشت ، بعدها مستنصر و پس از او الحافظ لدین اﷲ جامع مزبور را تجدید عمارت کردند و حافظ در آن مقصوره ای لطیف بر پای کرد. در ایام الظاهر بیبرس ، جامع ازهر بدست امیر عزالدین تجدید و اصلاح شد و امیر یلبک الخازندار مقصوره ای بزرگ در آن بناکرد و جماعتی از فقهاء را باقراء فقه بر مذهب شافعی و محدثی را با سماع حدیث و هفت قاری را بقرائت قرآن گماشت و مدرسی برای تدریس عربیت تعیین کرد و اوقاف جزیله بجامع تخصیص داد و امراء و علماء در اقامه مراسم جمعه در جامع مذکور اتفاق کردند و مکتوبی شرعی در این باب نوشتند و پیش از عهد ایوبیان علاوه بر ایراد خطبه در جامع الحاکمی ، در ازهر نیز خطبه ایراد میکردند. در زمان صلاح الدین ، بامر قاضی القضاة صدرالدین بن عبدالملک بن درباس بجهت منع تکرار اقامه جمعه در یکشهر، طبق مذهب شافعی این رسم ابطال گردید و بار دیگر در ایام الظاهراعاده شد سپس جامع مذکور در زلزله سال 702 هَ. ق.ویران گردید و امیر سلاّر عمارت آن را بعهده گرفت و ساختمان وی بدست قاضی نجم الدین محمدبن حسین بن علی الاسعردی بسال 725 تجدید شد و بار دیگر به سال 761 بروزگار ناصربن قلاوون بدست بشیر الجامدار کاملاً اصلاح گردید. وی برای جامع مصحف و قاری ترتیب کرد و بر باب قبلی آن سقاخانه ای با آب گوارا بساخت و بر بالای آن مکتبی جهت تعلیم قرآن مجید به ایتام بنا کرد و فقراء مجاور را بدانجا اطعام میکردند. و فقهاء حنفیه بتدریس می پرداختند و برای اینهمه اوقاف جزیله مقرر داشت و در سال 784 امیربهادر، مقدم ممالیک سلطانیه در ایام الملک الظاهر برقوق فرمانی صادر کرد مبنی بر اینکه هرکس از مجاورین جامع بدون وارث شرعی درگذرد و اموالی بجای ماند آن را بمجاورین دیگر جامع مذکور اختصاص دهند و در سنه 800 مناره جامع که کوتاه بود، منهدم گردید و مناره ای بلندتر از آن برآوردند و خرج آن به 10000 درهم بالغ شد و سپس بسال 817 بجهت میل و کژی که در آن پدید شده بود، خراب شد. پس مناره ای از سنگ دردروازه جامعالبحری بنانهادند و آن به سال 818 به اتمام رسید سپس نیز متمایل و در سنه 827 منهدم شد و دیگر بار آنرا بساختند و در سال 818 عده مجاورین ملازم جامع 750 مرد از ایرانیان و زیالعة و مغاربه و مصریین ریفی بودند و هر طائفه ای را رواقی بود و در جامع بتدریس علوم و تلاوت قرآن می پرداختند و در سال مذکور قاضی حاجب الحجاب بتولیت آن منصوب شد و او مجاورین را از اقامت در جامع منع و اخراج کرد و صندوقها و خزینه ها و کراسه ها و مصاحف را بیرون برد و آن محل بیتوته منقطعین گردید، سپس گروهی از ایشان را بازداشت و بزد و امتعه آنان بستد و برای منبر جامع، جامه سیاه و دو علم بیاراست و 15000 درهم در این مقصود صرف شد. در زمان محمدعلی پاشا معارف و علوم در اقطار مصر انتشار یافت و بر حسن و رونق و انتظام و عده طلاب که از جمیع اقطار اسلامیه و از همه مذاهب بدانجا روی می آوردند افزود و انواع فنون شرعیه و لغویه و ریاضیه تدریس شد و از آن پس تاکنون راه ترقی می پیماید. ( ضمیمه معجم البلدان ). رجوع بقاموس الاعلام ترکی و بتاریخ ادبیات ایران تألیف ادوارد براون ج 4 ترجمه رشید یاسمی ص 245 و 268 شود.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
سپیدوروشن، روشن ودرخشان، درخشان روی ، ونیزبه معنی ماه ، گاووحشی ، ازهران:بصیغه تثنیهخورشیدوماه
۱ - ( صفت ) روشنتر. ۲ - ( صفت ) روشن درخشان . ۳ - سپید روشن سپید رنگ سپید روی .
ابومعاویه تابعی است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. درخشان تر.
پیشنهاد کاربران
انور. [ اَ وَ ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی است. روشن تر. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) . نورانی تر. بافروغ تر. منورتر :
محسوس نیستند و نگنجند در حواس
نایند در نظر که نه مظلم نه انورند.
... [مشاهده متن کامل]
ناصرخسرو.
که شب را تیرگی چندان نماند
که رخ پیدا کند خورشید انور.
انوری.
شاهنشه ملوک قزل ارسلان که هست
از رای و روی او بسپهر انور آفتاب.
خاقانی.
محسوس نیستند و نگنجند در حواس
نایند در نظر که نه مظلم نه انورند.
... [مشاهده متن کامل]
ناصرخسرو.
که شب را تیرگی چندان نماند
که رخ پیدا کند خورشید انور.
انوری.
شاهنشه ملوک قزل ارسلان که هست
از رای و روی او بسپهر انور آفتاب.
خاقانی.
داخل صنف ازهر