[ویکی فقه] آخر. آخِر، واژه ای عربی به معنی انجام، سرانجام، بازپسین، پسین، واپسین، فرجام و کران است.
ریشه این واژه (أ خ ر) در ثلاثی مجرد کاربردی ندارد، ولی در بابهای تفعیل، تفعّل و استفعال به کار رفته است.از میان فرهنگ نویسان عرب تنها خوری شرتونی آن را صفت خوانده است، دیگران به نام صرفی آن اشاره ای نکرده اند.مؤنث آن آخره (نگارش فارسی: آخرت) و جمع مذکر آن آخرون و آخرین است.
← قرآن
از بررسی جاهای کاربرد دانسته می شود که اصل در این ماده همان تأخر در برابر تقدم است.اختلاف معانی در مشتقات آن تنها از جهت اختلاف صیغه ها و هیأتهاست نه از جهت دیگر.آخر مانند فاعل است، اَخیر مانند فعیل، أّخَر مانند حَسَن، آخَر مانند اَفعَل، اُخری مانند فُعلی و أُخَر جمع اُخری مانند صُغَر جمع صُغْری.
← کاربرد
چون ذهن آدمی در درون
زمان و مکان محدود است، هنگامی که دریابد واژه ای مانند آغاز یا انجام درباره
خداوند متعال به کار برده شده است، می کوشد آن را در همان چهارچوب محدود فراگیرد و برای آن توجیهی بیابد یا بسازد.از این رو در می ماند که چگونه خداوند می تواند «پس از» همه چیز حتی زمان باشد.در فرا زمان (آن سوی زمان) اصلاً مفهوم «بَعدیت» از میان می رود.این چگونه تواند بود؟ بیش تر مفسران بدین قناعت ورزیده اند که خدای متعال «آخر» است یعنی پایدار است پس از پایان همه چیز.مفصل ترین بحثها را در این زمینه فخرالدین رازی کرده است.وی در تفسیر همین آیه پس از ذکر ۵ نوع تقدم می گوید: «اینها حاصل اندیشه خردمندان درباره قَبْلیت و تقدم است، ولی من به نوعی دیگر از تقدم قائلم و آن مانند تقدمِ اجزای زمان بر یکدیگر است».آنگاه به اثبات این نکته می پردازد که این نوع تقدم غیر از تقدم زمانی و انواع دیگر است و می افزاید که «این آیه دلالت می کند که خدای تعالی آغاز همه ماسوی است و این برهان نیز بر همین معنی دلالت دارد».
← بازپسین بودن خداوند
...
[ویکی الکتاب] آخر. معنی
أَخَّرَ: به تأخیر انداخت
معنی
أُخَرَ: دیگر-بعدی
معنی
ءَاخِرِنَا: نفر آخِر ما
معنی
لَمْ یَتَسَنَّهْ: تغییر نکرده ( ها در آخر آن ، های استراحت است و معنی ندارد)
معنی
لَّا تَسْجُدَ: که سجده نکنی (به دلیل حرف " أن" آخر آن منصوب شده است)
معنی
بَنُو: فرزندان -پسران(در عباراتی نظیر"بَنُو إِسْرَائِیلَ "نون آخر به دلیل مضاف بودن حذف شده است)
معنی
بَنِی: فرزندان -پسران(در عباراتی نظیر"بَنِی إِسْرَائِیلَ "نون آخر به دلیل مضاف بودن حذف شده است)
معنی
لَّا یَتَّخِذِ: نباید بگیرند (سکون آخر آن به دلیل تقارن با ساکن یا تشدید کلمه بعد تبدیل به حرکت شده است)
معنی
لَا تَقْفُ: دنبال مگیر - متابعت نکن - پیروی نکن (از ماده قفا - یقفو - قفوا و به معنای متابعت است ، قافیه شعر را هم از این جهت قافیه میگویند که آخر هر مصراع با آخر مصراعهای قبل از خودش متابعت میکند )
معنی
سُلْطَانِیَهْ: قدرت و توانم (هاء در آن هاء سکت است و جزء کلمه نمی باشد وتنها برای حفظ حرکت حرف آخر اضافه شده است )
معنی
عِشَاءِ: آخر روز (بعضی هم گفتهاند به معنای مدت زمانی است که میان نماز مغرب و عشاء فاصله میشود )
ریشه کلمه:
اخر (۲۵۰ بار)
(بر وزن فاعل) مقابل اول است تأخیر مقابل تقدیم و آخرون مقابل اولّون است نظیر در قرآن مجید به قیامت و نشاء دیگر دارالاخره، یوم الاخره، اطلاق شده و این از آن رواست که زندگی دنیا اوّل و زندگی عقبی آخر و پس از آن است، راجع به آخرت در قیامت بحث خواهد شد.
[ویکی اهل البیت] آخر (اسم الله). آخِر به دو معنای منتهی و مرجع اشیاء و باقی و
ابدی از اسماء و صفات الهی است.
آخر بر وزن فاعل و از ریشه (ا ـ خـ ـ ر) به معنای تأخر، در مقابل تقدّم است. این مادّه در فعل ثلاثی مجرّد کاربردی ندارد؛ امّا در باب های تفعیل، تفعّل، استفعال و نیز به شکل مؤنث «الاخرة» و جمع سالم «آخرین» استعمال می شود. واژه آخر در قرآن، فقط یک بار، به صورت اسمی از اسمای حسنای الهی بکار رفته است: «هُو الأوَّلُ والأخِرُ والظَّهِرُ و الباطِنُ و هُوَ بِکلِّ شیء عَلیمٌ». (سوره حدید/57 ، 3) آخر از اسماء و صفات ذاتی حق تعالی شمرده شده و به معنای مرجع و غایت اشیاء و ذات باقی و ابدی است و مانند دیگر اوصاف الهی، حکایت گر کمال وجودی حق تعالی، عین و متّحد با ذات مقدّس او است؛ چنان که این نسبت بین خود اوصاف ذاتی حق نیز وجود دارد؛ ذات حق همان گونه که آخر است، اوّل نیز هست و بین اولیّت و آخریّت حق تعالی هیچ گونه ناسازگاری یافت نمی شود؛ زیرا اولیّت او عین آخریتش و آخریت او عین اوّلیت او است و این معنا به خداوند متعالی اختصاص دارد؛ چنان که این اختصاص از حصر آیه «هو الأوَّلُ والأخِر» بدست می آید.
آخر و اوّل از جهت مفهوم، متقابل و متفاوتند؛ امّا در مصداق و حقیقت عینی، نشان دهنده یک حقیقت و متحد با هم و نیز متّحد با آن حقیقت هستند و به این اعتبار، اطلاق این دو اسم و صفت متقابل، مانند دیگر اسمای متقابل بر خداوند درست خواهد بود و به جهت غیرمحدود بودن آن ذات نامتناهی و وجود صرف بودن حق تعالی است که ذات مقدسش مجمع صفات متقابل مانند بسط و قبض، هدایت و ضلالت، اوّل و آخر و
ظاهر و
باطن است؛ از این رو، برخی اطلاق این نوع اسما را به خصوص که صفت اشیای محدود قرار می گیرند، از قبیل جمع متقابلان و غیرقابل تصور دانسته اند. اهل عرفان، آخر را از امّهات اسما دانسته و اسم جامع آن ها را «اللّه» و «رحمن» می دانند و معتقدند: هر چیز ابدی که انتهای وجود نداشته باشد، مظهر اسم «آخر» خواهد بود؛ لذا این اسم با سه اسم دیگر در آیه 3 سوره حدید/57 بر علی بن ابی طالب که مظهر کامل
اسمای الهی است، تطبیق شده است و در توضیح آن می توان گفت: انسان کامل در تمام موجودات سریان و ظهور دارد و آن مظهر سریان و ظهور حق در تمام اشیا است و همین سریان، سر عینیّت اوّلیّت و آخریت و نیز سر انحصار اول و آخر و ظاهر و باطن بودن در خداوند است. امیرمؤمنان علیه السلام فرموده است: من قلم و لوح محفوظ و عرش و کرسی و آسمان های هفت گانه و زمین ها هستم.
مفسّران برای «الأخر» معانی متعددی را گفته اند. با دقت در همه اقوال، معانی عمده را می توان دو معنا دانست:
1. منتها و مرجع موجودات بازگشت هر موجودی به خداوند بوده و خداوند مقصود نهایی همه اشیااست؛ از این رو موجودات تا به او واصل نشوند، به جستجو و حرکت خود ادامه می دهند و پس از وصول به وی، آرامش و اطمینان می یابند. این معنا با آیاتِ «و أنَّ إلی رَبِّکَ المُنتَهی» (سوره نجم/53 ، 42)، «إنَّ إلی رَبِّکَ الرُّجعی» (سوره علق/96، 8)، «ألا إلی اللّهِ تَصیرُ الأمورُ» (سوره شوری/42، 53)، «إلَیه یُرجَعُ الأَمرُ کُلُّه» (سوره هود/11، 123) و «... ارجِعی إلی رَبِّکِ راضیةً مَّرضیّةً» (سوره فجر/89 ، 28) هماهنگ است.
علامه شعرانی (ره) در این مورد می گویند:
2. باقی و ابدی، یعنی ذاتی که پس از فنا و نابودی تمام موجودات، هم چنان موجود است؛ البته این معنا از لوازم معنای اول است نه آن که معنایی مستقل باشد. این معنا با آیاتی نظیر «واللّهُ خَیرٌ و أبقی» (سوره طه/20، 73)، «کلُّ مَن عَلیها فان × و یَبقی وَجهُ رَبِّکَ ذوالجَللِ والإکرامِ» (سوره الرحمن/55 ، 26 و 27)، «وَ تَوکَّلْ عَلی الحَیِّ الّذی لایَموتُ» (سوره فرقان/25، 58) و «کُلُّ شیء هالِکٌ إلاّ وَجهَه» (سوره قصص/28، 88) هماهنگ است و نیز روایاتی به این معنا اشاره دارد.
حضرت علی علیه السلام در ضمن بیانی می فرماید: هو الأول ولم یزل والباقی بلا أجل. الحمدللّه الأول فلا شیء قبله والأخر فلا شیء بعده.
امام صادق علیه السلام در توضیح الأخر فرمود: او اول قبل از هر چیز و آخر بعد از هر چیز است؛ به گونه ای که ابدی است و اسما و صفات او تغییر نمی یابد؛ با آن که اسما و صفات غیر او تغییر می یابد.
[ویکی اهل البیت] آخِر (اسم الله). آخِر به دو معنای منتهی و مرجع اشیاء و باقی و ابدی از اسماء و صفات الهی است.
آخر بر وزن فاعل و از ریشه (ا ـ خـ ـ ر) به معنای تأخر، در مقابل تقدّم است. این مادّه در فعل ثلاثی مجرّد کاربردی ندارد؛ امّا در باب های تفعیل، تفعّل، استفعال و نیز به شکل مؤنث «الاخرة» و جمع سالم «آخرین» استعمال می شود. واژه آخر در قرآن، فقط یک بار، به صورت اسمی از اسمای حسنای الهی بکار رفته است: «هُو الأوَّلُ والأخِرُ والظَّهِرُ و الباطِنُ و هُوَ بِکلِّ شیء عَلیمٌ». (سوره حدید/57 ، 3) آخر از اسماء و صفات ذاتی حق تعالی شمرده شده و به معنای مرجع و غایت اشیاء و ذات باقی و ابدی است و مانند دیگر اوصاف الهی، حکایت گر کمال وجودی حق تعالی، عین و متّحد با ذات مقدّس او است؛ چنان که این نسبت بین خود اوصاف ذاتی حق نیز وجود دارد؛ ذات حق همان گونه که آخر است، اوّل نیز هست و بین اولیّت و آخریّت حق تعالی هیچ گونه ناسازگاری یافت نمی شود؛ زیرا اولیّت او عین آخریتش و آخریت او عین اوّلیت او است و این معنا به خداوند متعالی اختصاص دارد؛ چنان که این اختصاص از حصر آیه «هو الأوَّلُ والأخِر» بدست می آید.
آخر و اوّل از جهت مفهوم، متقابل و متفاوتند؛ امّا در مصداق و حقیقت عینی، نشان دهنده یک حقیقت و متحد با هم و نیز متّحد با آن حقیقت هستند و به این اعتبار، اطلاق این دو اسم و صفت متقابل، مانند دیگر اسمای متقابل بر خداوند درست خواهد بود و به جهت غیرمحدود بودن آن ذات نامتناهی و وجود صرف بودن حق تعالی است که ذات مقدسش مجمع صفات متقابل مانند بسط و قبض، هدایت و ضلالت، اوّل و آخر و ظاهر و باطن است؛ از این رو، برخی اطلاق این نوع اسما را به خصوص که صفت اشیای محدود قرار می گیرند، از قبیل جمع متقابلان و غیرقابل تصور دانسته اند. اهل عرفان، آخر را از امّهات اسما دانسته و اسم جامع آن ها را «اللّه» و «رحمن» می دانند و معتقدند: هر چیز ابدی که انتهای وجود نداشته باشد، مظهر اسم «آخر» خواهد بود؛ لذا این اسم با سه اسم دیگر در آیه 3 سوره حدید/57 بر علی بن ابی طالب که مظهر کامل اسمای الهی است، تطبیق شده است و در توضیح آن می توان گفت: انسان کامل در تمام موجودات سریان و ظهور دارد و آن مظهر سریان و ظهور حق در تمام اشیا است و همین سریان، سر عینیّت اوّلیّت و آخریت و نیز سر انحصار اول و آخر و ظاهر و باطن بودن در خداوند است. امیرمؤمنان علیه السلام فرموده است: من قلم و لوح محفوظ و عرش و کرسی و آسمان های هفت گانه و زمین ها هستم.
مفسّران برای «الأخر» معانی متعددی را گفته اند. با دقت در همه اقوال، معانی عمده را می توان دو معنا دانست:
1. منتها و مرجع موجودات بازگشت هر موجودی به خداوند بوده و خداوند مقصود نهایی همه اشیااست؛ از این رو موجودات تا به او واصل نشوند، به جستجو و حرکت خود ادامه می دهند و پس از وصول به وی، آرامش و اطمینان می یابند. این معنا با آیاتِ «و أنَّ إلی رَبِّکَ المُنتَهی» (سوره نجم/53 ، 42)، «إنَّ إلی رَبِّکَ الرُّجعی» (سوره علق/96، 8)، «ألا إلی اللّهِ تَصیرُ الأمورُ» (سوره شوری/42، 53)، «إلَیه یُرجَعُ الأَمرُ کُلُّه» (سوره هود/11، 123) و «... ارجِعی إلی رَبِّکِ راضیةً مَّرضیّةً» (سوره فجر/89 ، 28) هماهنگ است.
علامه شعرانی (ره) در این مورد می گویند:
[ویکی فقه] آخر (قرآن). آخر از اسمای الهی و به معنای باقی، ابدی، فناناپذیر است.
امیرالمؤمنین علیه السّلام می فرماید: اول است قبل از هر چیز که قبل از او چیزی نیست، آخر است بعد از هر چیز که بعدی برای او نیست.
عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، نورالثقلین، ج۵، ص۲۳۴، ح۱۶.
آخر یکی از اسمای الهی است.هو الاول والاخر والظهر والباطن وهو بکل شیء علیم.
حدید/سوره۵۷، آیه۳.
۱. ↑ عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، نورالثقلین، ج۵، ص۲۳۴، ح۱۶.
...
[ویکی الکتاب] معنی
أَخَّرَ: به تأخیر انداخت
معنی
أُخَرَ: دیگر-بعدی
معنی
ءَاخِرِنَا: نفر آخِر ما
معنی
لَمْ یَتَسَنَّهْ: تغییر نکرده ( ها در آخر آن ، های استراحت است و معنی ندارد)
معنی
لَّا تَسْجُدَ: که سجده نکنی (به دلیل حرف " أن" آخر آن منصوب شده است)
معنی
بَنُو: فرزندان -پسران(در عباراتی نظیر"بَنُو إِسْرَائِیلَ "نون آخر به دلیل مضاف بودن حذف شده است)
معنی
بَنِی: فرزندان -پسران(در عباراتی نظیر"بَنِی إِسْرَائِیلَ "نون آخر به دلیل مضاف بودن حذف شده است)
معنی
لَّا یَتَّخِذِ: نباید بگیرند (سکون آخر آن به دلیل تقارن با ساکن یا تشدید کلمه بعد تبدیل به حرکت شده است)
معنی
لَا تَقْفُ: دنبال مگیر - متابعت نکن - پیروی نکن (از ماده قفا - یقفو - قفوا و به معنای متابعت است ، قافیه شعر را هم از این جهت قافیه میگویند که آخر هر مصراع با آخر مصراعهای قبل از خودش متابعت میکند )
معنی
سُلْطَانِیَهْ: قدرت و توانم (هاء در آن هاء سکت است و جزء کلمه نمی باشد وتنها برای حفظ حرکت حرف آخر اضافه شده است )
معنی
عِشَاءِ: آخر روز (بعضی هم گفتهاند به معنای مدت زمانی است که میان نماز مغرب و عشاء فاصله میشود )
تکرار در قرآن: ۲۵۰(بار)
(فتح خاء) غیر. دیگری. مثل با خدا، خدای دیگر مگیر و مثل از یکی قبول شد و از آن دیگری پذیرفته نگردید. جمع آخر (بفتح خاء) آخرون است مثل یعنی کفّار گفتند: در آوردن قرآن مردمان دیگری او را یاری کردهاند. مؤنث آخَر ،اخری است(بر وزن کبری) و جمع آن اَخَر (بر وزن صرد) است مثل این کلمه همواره وصف استعمال میشود و در تمام مشتقّات آن معنای اوّلی ملحوظ است.