اجتهاد
/~ejtehAd/
مترادف اجتهاد: فقاهت، مجتهدی، مرجعیت، استنباط، استادی، جهد، کوشش
برابر پارسی: استادی، کوشش
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) جهد کردن کوشیدن . ۲ - مجتهد بودن کوشابودن . ۳- رائ ی صواب جستن . ۴ - ( اسم ) جهد سعی کوشش . ۵ - استادی . ۶ - استنباط مسایل شرعی بقیاس از کلام الله و حدیث و اجماع بشرایطی که در کتب شرعی ثبت است .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (فقه ) استنباط مسائل شرعی از قرآن، احادیث، و اخبار.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] واژه مجتهد از کلمه «اجتهاد» مشتق شده است. اجتهاد در لغت به معنای تلاش و کوشش است، اما مقصود از آن در اصطلاح اسلامی، بذل جهد و کوشش برای استنباط احکام شرعی فرعی از منابع فقه اسلامی است. منابع فقه اسلامی عبارتند از: قرآن، سنت، عقل و اجماع.از این عنوان در اصول فقه، مبحث اجتهاد و تقلید، و نیز نخستین باب از ابواب برخی کتب فقهی تحت همین عنوان (اجتهاد و تقلید) و باب های قضاء و حدود، بحث شده است.
اجتهاد از ریشة «جهد» به معنای منتهای کوشش است. تلاش برای یافتن دلیل و حجّت بر احکام شرعی را اجتهاد گویند. تعریف های دیگری نیز برای اجتهاد شده است، مانند: ملکه ای که در پرتو آن، قدرت بر استنباط حکم شرعی پیدا می شود یا کوشش برای به دست آوردن ظنّ بر حکم شرعی (در فرض عدم دسترسی به علم).
← تعریف آخوند خراسانی
اجتهاد صحیح یعنی انطباق اصول و قواعد کلی بر فروعات، از دیدگاه امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ امری ضروری و مورد اهتمام بوده است.امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرماید: «انما علینا القاء الاصول و علیکم اَن تفرعوا»؛ ما بیان اصول می نماییم و تفریع فروع از اصول و تطبیق آن بر موارد برعهدة شما است. و یا امام باقر ـ علیه السّلام ـ به ابان بن تغلب فرمودند: «در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده که من دوست دارم در میان شیعه کسانی مانند تو دیده شوند.»بنابراین، اصل اجتهاد در عصر حضور امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ نیز وجود داشته است امّا به دلیل حضور معصوم نیاز کمتری به اعمال اجتهاد بوده است، ولی در عصر غیبت چنین نیازی به سرحد کمال خود رسید.
← بنیان گذاران اجتهاد
از جمله، مسائلی که سبب شکوفایی اندیشه شیعه می شود باز و بی مانع بودن فضای فکری و اجتهادی صحیح در میان اندیشمندان شیعه است و با دستاورد اجتهاد پویا و زنده و مبتنی بر منابع (قرآن، سنّت، عقل و اجماع) در هیچ یک از مسائل نو و جدید، توقفی ندارد و پاسخ قابل اطمینانی ارائه می کند و مشکلات را از سر راه مردم بر می دارد و در زمینه مسائل فردی و اجتماعی و سیاسی پاسخگو می باشد.
← عوامل مؤثر در اجتهاد پویا
...
اجتهاد از ریشة «جهد» به معنای منتهای کوشش است. تلاش برای یافتن دلیل و حجّت بر احکام شرعی را اجتهاد گویند. تعریف های دیگری نیز برای اجتهاد شده است، مانند: ملکه ای که در پرتو آن، قدرت بر استنباط حکم شرعی پیدا می شود یا کوشش برای به دست آوردن ظنّ بر حکم شرعی (در فرض عدم دسترسی به علم).
← تعریف آخوند خراسانی
اجتهاد صحیح یعنی انطباق اصول و قواعد کلی بر فروعات، از دیدگاه امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ امری ضروری و مورد اهتمام بوده است.امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرماید: «انما علینا القاء الاصول و علیکم اَن تفرعوا»؛ ما بیان اصول می نماییم و تفریع فروع از اصول و تطبیق آن بر موارد برعهدة شما است. و یا امام باقر ـ علیه السّلام ـ به ابان بن تغلب فرمودند: «در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده که من دوست دارم در میان شیعه کسانی مانند تو دیده شوند.»بنابراین، اصل اجتهاد در عصر حضور امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ نیز وجود داشته است امّا به دلیل حضور معصوم نیاز کمتری به اعمال اجتهاد بوده است، ولی در عصر غیبت چنین نیازی به سرحد کمال خود رسید.
← بنیان گذاران اجتهاد
از جمله، مسائلی که سبب شکوفایی اندیشه شیعه می شود باز و بی مانع بودن فضای فکری و اجتهادی صحیح در میان اندیشمندان شیعه است و با دستاورد اجتهاد پویا و زنده و مبتنی بر منابع (قرآن، سنّت، عقل و اجماع) در هیچ یک از مسائل نو و جدید، توقفی ندارد و پاسخ قابل اطمینانی ارائه می کند و مشکلات را از سر راه مردم بر می دارد و در زمینه مسائل فردی و اجتماعی و سیاسی پاسخگو می باشد.
← عوامل مؤثر در اجتهاد پویا
...
wikifeqh: تفقه
[ویکی شیعه] اجتهاد، اصطلاحی در فقه اسلامی به معنای استنباط احکام شرعی با شروطی خاص از منابع فقه یا «استنباط احکام و وظایف عملی شرعی از ادله و اصول». کسی را که به توانایی اجتهاد رسیده است، مُجتهد یا فقیه گویند. اجتهاد نیازمند آموختن شاخه های مختلفی از علوم دینی و ادبی است و طُلاب علوم دینی برای رسیدن به اجتهاد سال ها در آموختن ادبیات عرب، اصول فقه، منطق، آیات الاحکام، رجال و درایه، نظریه های فقهای متقدم، تفسیر قرآن و جز آن تلاش می کنند.
بنابر فقه شیعه، اجتهاد واجب تخییری است بدین معنا که هر مکلفی مخیر است یا اجتهاد کند یا به واسطه تقلید از مجتهد و یا با احتیاط، احکام شرعی خود را به دست آورد. از سویی دیگر، اجتهاد برای حفظ احکام شرعی از فراموشی و برای پاسخگویی به مسائل فقهی مسلمانان، واجب کفایی است.
کلمه اجتهاد و مجتهد در قرآن به کار نرفته؛ ولی برخی پژوهشگران شیعه معتقدند واژه قرآنی «تَفَقُّه»، به لحاظ معنایی، به اجتهاد نزدیک است.
اجتهاد کلمه ای عربی از ماده «ج ه د» و باب افتعال به معنای به کار بستن تمام تلاش برای انجام دادن کاری است.
اجتهاد کلمه ای عربی از ماده «ج ه د» و باب افتعال به معنای به کار بستن تمام تلاش برای انجام دادن کاری است.
wikishia: اجتهاد
[ویکی اهل البیت] اجتهاد در اصطلاح فقه شیعه عبارت است از: به کاربردن تلاش و کوشش خویش در راه به دست آوردن احکام شرعی از منابع فقه اسلامی که عبارتند از قرآن، سنت، عقل و اجماع.
واژه «اجتهاد» در لغت به معنی نهایت تلاش و کوشش در انجام هر کاری است. بیشترین استعمال این کلمه در علم فقه و اصول می باشد. «اجتهاد» در اصطلاح فقها و اصولیین به معنای «تمام توان خود را در راه بدست آوردن حکم شرعی مبذول داشتن» است.
سید ابوالحسن اصفهانی در معنی اجتهاد می گوید : اجتهاد به کاربردن تلاش و کوشش خویش در راه به دست آوردن احکام شرعی از راه ها و منابعی که نزد فقیهان اسلام، معمول و متعارف است.
و شهید مطهری (ره) در این باره می گوید: اجتهاد به معنای صحیح و منطقی، به کار بردن تدبر و تعقل در فهم ادله شرعی است؛ یعنی اهلیت و تخصص فنی.
منابع اجتهاد در بین فقهای شیعه عبارتند از : قرآن، سنت، عقل و اجماع
منظور از سنت گفتار و اعمال معصومین علیهم السلام و نیز تاییدات آنها بر اعمال دیگران است.
حجیت عقل از نظر شیعه به این معنی است که اگر در موردی عقل یک حکم قطعی داشت، آن حکم به حکم اینکه قطعی و یقینی است حجت است.
واژه «اجتهاد» در لغت به معنی نهایت تلاش و کوشش در انجام هر کاری است. بیشترین استعمال این کلمه در علم فقه و اصول می باشد. «اجتهاد» در اصطلاح فقها و اصولیین به معنای «تمام توان خود را در راه بدست آوردن حکم شرعی مبذول داشتن» است.
سید ابوالحسن اصفهانی در معنی اجتهاد می گوید : اجتهاد به کاربردن تلاش و کوشش خویش در راه به دست آوردن احکام شرعی از راه ها و منابعی که نزد فقیهان اسلام، معمول و متعارف است.
و شهید مطهری (ره) در این باره می گوید: اجتهاد به معنای صحیح و منطقی، به کار بردن تدبر و تعقل در فهم ادله شرعی است؛ یعنی اهلیت و تخصص فنی.
منابع اجتهاد در بین فقهای شیعه عبارتند از : قرآن، سنت، عقل و اجماع
منظور از سنت گفتار و اعمال معصومین علیهم السلام و نیز تاییدات آنها بر اعمال دیگران است.
حجیت عقل از نظر شیعه به این معنی است که اگر در موردی عقل یک حکم قطعی داشت، آن حکم به حکم اینکه قطعی و یقینی است حجت است.
wikiahlb: اجتهاد
[ویکی فقه] اجتهاد (ابهام زدایی). واژه اجتهاد ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • اجتهاد (فقه)، در اصطلاح فقه اسلامی، بذل جهد و کوشش برای استنباط احکام شرعی فرعی از منابع فقه اسلامی• اجتهاد (خاص)، به معنای اعتماد به نظر و استحسانات شخصی در استنباط حکم شرعی• اجتهاد (عام)، به معنای ملکه - یا عملیاتِ - استنباط حجّت بر حکم شرعی، از مصادر تشریع• اجتهاد (کلام جدید)، به معنای سعی و تلاش پیگیر در حوزه های مختلف علمی تا رسیدن به بالاترین درجه علمی به عنوان صاحب نظر
...
...
wikifeqh: اجتهاد
[ویکی فقه] اجتهاد (خاص). اجتهاد (خاص) به اعتماد به نظر و استحسانات شخصی در استنباط حکم شرعی اطلاق می شود.
اجتهاد خاص، مقابل اجتهاد عام می باشد و عبارت است از عملیات استنباط حکم شرعی، در جایی که از کتاب و سنت، در مورد آن نصی وجود ندارد و مجتهد ، با تکیه بر رأی و نظر شخصی، حکم موضوعی را به دست می آورد.
اجتهاد خاص در دروس فی علم الاصول
در کتاب « دروس فی علم الاصول » آمده است:«ان الفقیه اذا اراد ان یستنبط حکماً شرعیاً و لم یجد نصاً یدل علیه فی الکتاب او السنة رجع الی الاجتهاد بدلا عن النص. و الاجتهاد هنا یعنی التفکیر الشخصی، فالفقیه حیث لا یجد النص یرجع الی تفکیره الخاص و یستلهمه و یبنی علی ما یرجح فی فکره الشخصی من تشریع، و قد یعبر عنه بالرأی ایضاً و الاجتهاد بهذا المعنی یعتبر دلیلا من ادلة الفقیه و مصدراً من مصادره.. . ». در این نوع اجتهاد ، فقیه برای استنباط حکم شرعی در موردی که نصی وجود ندارد، به فکر و نظر شخصی و استحسانات ذهنی خود عمل می کند و به عنوان منبعی از منابع احکام ، به آن اعتماد می نماید؛ در حالی که در غیر از مواردی که عقل به طور مستقل به آن حکم می کند، بدون کمک گرفتن از شرع ، چنین استنباط هایی صحیح نیست. از این رو، این نوع استنباط، نزد شیعه پذیرفته نبوده و احادیث بسیاری از ائمه (علیهم السلام) در مذمت و رد آن وارد شده است؛ اما جمهور اهل سنت و در رأس آنها « ابو حنیفه » به این اجتهاد عمل می نمایند و آن را به عنوان یکی از مصادر استنباط احکام شرعی پذیرفته اند.میان اهل سنت، در مورد مصداق اجتهاد (خاص) اختلاف وجود دارد:شافعی آن را مترادف قیاس ، بعضی آن را مترادف استحسان و برخی دیگر آن را مترادف رأی ، قیاس، استحسان و استنباط دانسته اند.برخی دیگر معتقدند اجتهاد (خاص) مترادف اجتهاد به رأی است و اختلاف را به اختلاف در مصداق بر می گردانند؛ یعنی قیاس، استحسان، مصالح مرسله و غیره را از مصادیق این نوع اجتهاد می دانند.
تاریخچه اجتهاد (خاص)
برخی از اهل سنت، معتقدند این نوع اجتهاد از زمان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) وجود داشته است و به احادیثی هم چون «حدیث معاذ» استناد می کنند که حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) هنگام فرستادن «معاذ» به یمن ، به او فرمود: «یا معاذ بم تحکم؟» ، «معاذ» پاسخ داد: به کتاب خدا . حضرت فرمود: «فان لم تجد؟» جواب داد: به سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله). باز حضرت فرمود: «فان لم تجد؟» ، عرض کرد: «أجتهد رأیی»؛ یعنی نهایت تلاش خود را به کار می برم تا حکم آن را به دست آورم. درباره حدیث معاذ باید گفت: سند این حدیث و نظایر آن، حتی به اعتقاد علمای رجالی اهل سنت نیز اعتبار ندارد. علمای شیعه قبول دارند که اجتهاد در زمان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بوده است، اما اجتهادی که طبق ضوابط شرع بوده و با اجتهاد به رأی تفاوت داشته است.در عصر خلفا این نوع اجتهاد از سوی کسانی مثل «عمر بن خطاب» و «ابن مسعود» به کار رفته است، به همین خاطر احادیثی از امام (علیه السلام) در رد اجتهاد به رأی وارد شده است. پس از پیدایش مذاهب چهار گانه اهل سنت، این نوع از اجتهاد که مورد قبول جمهور آن ها بود، چارچوب خاصی پیدا نمود و طبق ضوابطی خاص انجام گرفت.
نکته
...
اجتهاد خاص، مقابل اجتهاد عام می باشد و عبارت است از عملیات استنباط حکم شرعی، در جایی که از کتاب و سنت، در مورد آن نصی وجود ندارد و مجتهد ، با تکیه بر رأی و نظر شخصی، حکم موضوعی را به دست می آورد.
اجتهاد خاص در دروس فی علم الاصول
در کتاب « دروس فی علم الاصول » آمده است:«ان الفقیه اذا اراد ان یستنبط حکماً شرعیاً و لم یجد نصاً یدل علیه فی الکتاب او السنة رجع الی الاجتهاد بدلا عن النص. و الاجتهاد هنا یعنی التفکیر الشخصی، فالفقیه حیث لا یجد النص یرجع الی تفکیره الخاص و یستلهمه و یبنی علی ما یرجح فی فکره الشخصی من تشریع، و قد یعبر عنه بالرأی ایضاً و الاجتهاد بهذا المعنی یعتبر دلیلا من ادلة الفقیه و مصدراً من مصادره.. . ». در این نوع اجتهاد ، فقیه برای استنباط حکم شرعی در موردی که نصی وجود ندارد، به فکر و نظر شخصی و استحسانات ذهنی خود عمل می کند و به عنوان منبعی از منابع احکام ، به آن اعتماد می نماید؛ در حالی که در غیر از مواردی که عقل به طور مستقل به آن حکم می کند، بدون کمک گرفتن از شرع ، چنین استنباط هایی صحیح نیست. از این رو، این نوع استنباط، نزد شیعه پذیرفته نبوده و احادیث بسیاری از ائمه (علیهم السلام) در مذمت و رد آن وارد شده است؛ اما جمهور اهل سنت و در رأس آنها « ابو حنیفه » به این اجتهاد عمل می نمایند و آن را به عنوان یکی از مصادر استنباط احکام شرعی پذیرفته اند.میان اهل سنت، در مورد مصداق اجتهاد (خاص) اختلاف وجود دارد:شافعی آن را مترادف قیاس ، بعضی آن را مترادف استحسان و برخی دیگر آن را مترادف رأی ، قیاس، استحسان و استنباط دانسته اند.برخی دیگر معتقدند اجتهاد (خاص) مترادف اجتهاد به رأی است و اختلاف را به اختلاف در مصداق بر می گردانند؛ یعنی قیاس، استحسان، مصالح مرسله و غیره را از مصادیق این نوع اجتهاد می دانند.
تاریخچه اجتهاد (خاص)
برخی از اهل سنت، معتقدند این نوع اجتهاد از زمان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) وجود داشته است و به احادیثی هم چون «حدیث معاذ» استناد می کنند که حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) هنگام فرستادن «معاذ» به یمن ، به او فرمود: «یا معاذ بم تحکم؟» ، «معاذ» پاسخ داد: به کتاب خدا . حضرت فرمود: «فان لم تجد؟» جواب داد: به سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله). باز حضرت فرمود: «فان لم تجد؟» ، عرض کرد: «أجتهد رأیی»؛ یعنی نهایت تلاش خود را به کار می برم تا حکم آن را به دست آورم. درباره حدیث معاذ باید گفت: سند این حدیث و نظایر آن، حتی به اعتقاد علمای رجالی اهل سنت نیز اعتبار ندارد. علمای شیعه قبول دارند که اجتهاد در زمان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بوده است، اما اجتهادی که طبق ضوابط شرع بوده و با اجتهاد به رأی تفاوت داشته است.در عصر خلفا این نوع اجتهاد از سوی کسانی مثل «عمر بن خطاب» و «ابن مسعود» به کار رفته است، به همین خاطر احادیثی از امام (علیه السلام) در رد اجتهاد به رأی وارد شده است. پس از پیدایش مذاهب چهار گانه اهل سنت، این نوع از اجتهاد که مورد قبول جمهور آن ها بود، چارچوب خاصی پیدا نمود و طبق ضوابطی خاص انجام گرفت.
نکته
...
wikifeqh: اجتهاد_به_رای
[ویکی فقه] اجتهاد (عام). اجتهاد (عام) به ملکه - یا عملیاتِ - استنباط حجّت بر حکم شرعی، از مصادر تشریع اطلاق می شود و در اصول فقه کاربرد دارد.
اجتهاد عام، مقابل اجتهاد خاص می باشد.اجتهاد در لغت، به معنای «تحمل مشقت و سختی» و «سعی و تلاش نمودن» است.و در اصطلاح، عبارت است از به کارگیری کوشش پی گیر و گسترده به منظور دست یابی به حجت (عقلی یا شرعی) بر احکام شرعی فرعی، از سوی فقیهی که صلاحیت علمی لازم ( ملکه اجتهاد ) را برای این عمل دارد.
نزد اصولیون
اصولیون در ارایه تعریف اصطلاحی اجتهاد با یک دیگر اختلاف دارند:«حاجبی» آن را چنین تعریف نموده است:«استفراغ الوسع فی تحصیل الظن بالحکم الشرعی؛ به کار گیری نهایت کوشش برای دست یابی به ظن بر حکم شرعی ».« شیخ بهایی » آن را این گونه تعریف کرده است:«ملکة یقتدر بها علی استنباط الحکم الشرعی الفرعی؛ حالت نفسانی ثابتی که در شخص، صلاحیت و قدرت لازم را برای استنباط حکم شرعی فرعی ایجاد می کند».این دو تعریف را صاحب «کفایة» و برخی دیگر از اصولیون در کتاب های خود آورده اند.البته تعریف های دیگری نیز وجود دارد که همه آن ها مورد نقض و ابرام قرار گرفته است.از بررسی تمام این تعریف ها این نکته به دست می آید که بعضی مانند شیخ بهایی، اجتهاد را به ملکه حالت نفسانی یا قوه قدسی الهی تعریف نموده اند که از مقوله کیف نفسانی است، و برخی دیگر آن را به نفس عملیات استنباط حکم تعریف کرده اند که از مقوله فعل می باشد.بسیاری از اصولی ها، تعریف اجتهاد به فعل را، بهتر از تعریف به ملکه می دانند، زیرا اجتهاد از باب افتعال است و مراد از آن نفس عملیات استنباط است، هر چند منشأ آن عملیات، وجود ملکه و حالت نفسانی در شخص می باشد.در مقابل، برخی دیگر از اصولیون، تعریف اجتهاد به ملکه را ترجیح داده اند و در استنباط، فعلیت را شرط ندانسته و دارا بودن ملکه را کافی می دانند.
تاریخچه اجتهاد (عام)
از نظر تاریخی، کلمه «اجتهاد» برای اولین بار در زبان علمای اهل سنت به عنوان یک اصطلاح فقهی - اصولی به منظور توجیه بعضی از افعال صحابه که مخالف کتاب و سنت بود، به کار رفته است. علمای شیعه پس از پذیرش این اصطلاح، آن را طبق مبانی مذهب تشیع تعریف نمودند؛ مثل کاری که در اجماع انجام دادند.
اجتهاد (عام) در منتهی الدرایة
...
اجتهاد عام، مقابل اجتهاد خاص می باشد.اجتهاد در لغت، به معنای «تحمل مشقت و سختی» و «سعی و تلاش نمودن» است.و در اصطلاح، عبارت است از به کارگیری کوشش پی گیر و گسترده به منظور دست یابی به حجت (عقلی یا شرعی) بر احکام شرعی فرعی، از سوی فقیهی که صلاحیت علمی لازم ( ملکه اجتهاد ) را برای این عمل دارد.
نزد اصولیون
اصولیون در ارایه تعریف اصطلاحی اجتهاد با یک دیگر اختلاف دارند:«حاجبی» آن را چنین تعریف نموده است:«استفراغ الوسع فی تحصیل الظن بالحکم الشرعی؛ به کار گیری نهایت کوشش برای دست یابی به ظن بر حکم شرعی ».« شیخ بهایی » آن را این گونه تعریف کرده است:«ملکة یقتدر بها علی استنباط الحکم الشرعی الفرعی؛ حالت نفسانی ثابتی که در شخص، صلاحیت و قدرت لازم را برای استنباط حکم شرعی فرعی ایجاد می کند».این دو تعریف را صاحب «کفایة» و برخی دیگر از اصولیون در کتاب های خود آورده اند.البته تعریف های دیگری نیز وجود دارد که همه آن ها مورد نقض و ابرام قرار گرفته است.از بررسی تمام این تعریف ها این نکته به دست می آید که بعضی مانند شیخ بهایی، اجتهاد را به ملکه حالت نفسانی یا قوه قدسی الهی تعریف نموده اند که از مقوله کیف نفسانی است، و برخی دیگر آن را به نفس عملیات استنباط حکم تعریف کرده اند که از مقوله فعل می باشد.بسیاری از اصولی ها، تعریف اجتهاد به فعل را، بهتر از تعریف به ملکه می دانند، زیرا اجتهاد از باب افتعال است و مراد از آن نفس عملیات استنباط است، هر چند منشأ آن عملیات، وجود ملکه و حالت نفسانی در شخص می باشد.در مقابل، برخی دیگر از اصولیون، تعریف اجتهاد به ملکه را ترجیح داده اند و در استنباط، فعلیت را شرط ندانسته و دارا بودن ملکه را کافی می دانند.
تاریخچه اجتهاد (عام)
از نظر تاریخی، کلمه «اجتهاد» برای اولین بار در زبان علمای اهل سنت به عنوان یک اصطلاح فقهی - اصولی به منظور توجیه بعضی از افعال صحابه که مخالف کتاب و سنت بود، به کار رفته است. علمای شیعه پس از پذیرش این اصطلاح، آن را طبق مبانی مذهب تشیع تعریف نمودند؛ مثل کاری که در اجماع انجام دادند.
اجتهاد (عام) در منتهی الدرایة
...
wikifeqh: تفقه_(اصول)
[ویکی فقه] اجتهاد (فقه). واژه مجتهد از کلمه «اجتهاد» مشتق شده است. اجتهاد در لغت به معنای تلاش و کوشش است، اما مقصود از آن در اصطلاح اسلامی، بذل جهد و کوشش برای استنباط احکام شرعی فرعی از منابع فقه اسلامی است. منابع فقه اسلامی عبارتند از: قرآن، سنت، عقل و اجماع.از این عنوان در اصول فقه، مبحث اجتهاد و تقلید، و نیز نخستین باب از ابواب برخی کتب فقهی تحت همین عنوان (اجتهاد و تقلید) و باب های قضاء و حدود، بحث شده است.
اجتهاد از ریشة «جهد» به معنای منتهای کوشش است.
القاموس العصری، ترجمه با عنوان (فرهنگ نوین عربی ـ فارسی)، ج۱، ص۱۲۶.
اجتهاد صحیح یعنی انطباق اصول و قواعد کلی بر فروعات، از دیدگاه امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ امری ضروری و مورد اهتمام بوده است.امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرماید: «انما علینا القاء الاصول و علیکم اَن تفرعوا»؛ ما بیان اصول می نماییم و تفریع فروع از اصول و تطبیق آن بر موارد برعهدة شما است.
حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۴۱، حدیث ۵۰و ۵۱.
از جمله، مسائلی که سبب شکوفایی اندیشه شیعه می شود باز و بی مانع بودن فضای فکری و اجتهادی صحیح در میان اندیشمندان شیعه است و با دستاورد اجتهاد پویا و زنده و مبتنی بر منابع (قرآن، سنّت، عقل و اجماع) در هیچ یک از مسائل نو و جدید، توقفی ندارد و پاسخ قابل اطمینانی ارائه می کند و مشکلات را از سر راه مردم بر می دارد و در زمینه مسائل فردی و اجتماعی و سیاسی پاسخگو می باشد.
← عوامل مؤثر در اجتهاد پویا
...
اجتهاد از ریشة «جهد» به معنای منتهای کوشش است.
القاموس العصری، ترجمه با عنوان (فرهنگ نوین عربی ـ فارسی)، ج۱، ص۱۲۶.
اجتهاد صحیح یعنی انطباق اصول و قواعد کلی بر فروعات، از دیدگاه امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ امری ضروری و مورد اهتمام بوده است.امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرماید: «انما علینا القاء الاصول و علیکم اَن تفرعوا»؛ ما بیان اصول می نماییم و تفریع فروع از اصول و تطبیق آن بر موارد برعهدة شما است.
حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۴۱، حدیث ۵۰و ۵۱.
از جمله، مسائلی که سبب شکوفایی اندیشه شیعه می شود باز و بی مانع بودن فضای فکری و اجتهادی صحیح در میان اندیشمندان شیعه است و با دستاورد اجتهاد پویا و زنده و مبتنی بر منابع (قرآن، سنّت، عقل و اجماع) در هیچ یک از مسائل نو و جدید، توقفی ندارد و پاسخ قابل اطمینانی ارائه می کند و مشکلات را از سر راه مردم بر می دارد و در زمینه مسائل فردی و اجتماعی و سیاسی پاسخگو می باشد.
← عوامل مؤثر در اجتهاد پویا
...
wikifeqh: اجتهاد_(فقه)
[ویکی فقه] اجتهاد (کلام جدید). اجتهاد از ماده "جهد" در لغت به معنای مطلق تلاش و کوشش و در اصطلاح عبارت است از سعی و تلاش پیگیر در حوزه های مختلف علمی و عملی. اجتهاد بر اساس معیارها و ملاک های متفاوتی تقسیم شده است، مانند اجتهاد نظری و عملی، اجتهاد عقلی و شرعی، اجتهاد انقطاعی و غیرانقطاعی، اجتهاد معتبر و غیرمعتبر و اجتهاد عام و خاص و ... .اجتهاد در این اصطلاح بالاترین درجه علمی در حوزه علوم مختلف به معنای سعی و تلاش علمی در آن حوزه است به گونه ای که شخص در آن حوزه به عنوان صاحب نظر و کارشناس علمی شناخته شود، اما مشهورترین اصطلاح اجتهاد مربوط به احکام دینی و حوزه فقه و اصول می باشد.اجتهاد فقهی به معنای توانایی استنباط احکام شرعی از منابع دینی است. بر اساس آموزه های مکتب تشیع، اجتهاد و تقلید، از اساسی ترین اجزای برنامه زندگی انسان می باشد و هر انسانی با فطرت انسانی خود، راه زندگی را در جایی که از اجتهاد عاجز است، با تقلید طی می کند و لذا دستور اسلام در این رابطه، راهنمایی و ارشاد مردم به حکم عقل و فطرت انسانی است.امام خمینی به عنوان یکی از اندیشمندان و مجتهدین درجه اول شیعی با تاکید بر روش اجتهاد سنتی رایج در حوزه های علمیه، به مسئله مهم تاثیر زمان و مکان در اجتهاد فقهی اشاره کرده است.
واژه اجتهاد از ماده «جَهد» گرفته شده است و در لغت به معنای سعی و تلاش و کوشش آمده است.
دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، ج۱۶، ماده جهد.
واژه اجتهاد در حوزه علوم مختلف به معنای سعی و تلاش علمی در آن حوزه است به گونه ای که شخص در آن حوزه به عنوان صاحب نظر و کارشناس علمی شناخته شود. مشهورترین اصطلاح اجتهاد مربوط به احکام دینی و حوزه فقه و اصول می باشد. اجتهاد در این اصطلاح به معنای به دست آوردن حکم شرعی از بیانات دینی است که از طریق استدلال و با استفاده از یک رشته قواعد مربوط به این کار که به قواعد اصول فقه معروف است، انجام می شود.
طباطبایی، محمد حسین، مجموعه مقالات، ج۱، ص۲۰۱.
برخی از اندیشمندان اسلامی برای اثبات لزوم استفاده از چنین روشی در اسلام، این گونه استدلال کرده اند:
← دلیل اول
...
واژه اجتهاد از ماده «جَهد» گرفته شده است و در لغت به معنای سعی و تلاش و کوشش آمده است.
دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، ج۱۶، ماده جهد.
واژه اجتهاد در حوزه علوم مختلف به معنای سعی و تلاش علمی در آن حوزه است به گونه ای که شخص در آن حوزه به عنوان صاحب نظر و کارشناس علمی شناخته شود. مشهورترین اصطلاح اجتهاد مربوط به احکام دینی و حوزه فقه و اصول می باشد. اجتهاد در این اصطلاح به معنای به دست آوردن حکم شرعی از بیانات دینی است که از طریق استدلال و با استفاده از یک رشته قواعد مربوط به این کار که به قواعد اصول فقه معروف است، انجام می شود.
طباطبایی، محمد حسین، مجموعه مقالات، ج۱، ص۲۰۱.
برخی از اندیشمندان اسلامی برای اثبات لزوم استفاده از چنین روشی در اسلام، این گونه استدلال کرده اند:
← دلیل اول
...
wikifeqh: اجتهاد_(کلام_جدید)
دانشنامه آزاد فارسی
اِجْتهاد
اصطلاحی فقهی به معنای تلاش فقیه برای استنباط حکم مسئلۀ شرعی از منابع معتبر فقهی. اجتهاد در آغاز مرادف با رأی شخصی صحابه و تابعان در مسائل نویافته بود. کسانی چون آمِدی، ابن حاجب، ابن تیمیه، ابن همام و شوکانی برآنند که پیامبر(ص) نیز اجتهاد کرده است. امامیّه صدور اجتهاد را از معصومین که مصدر تشریع هستند، جایز نمی داند. اجتهاد در امامیه و اهل سنت در مفهوم و کاربرد دو سیر متفاوت را گذرانده است. ۱. در اهل سنت. دسته ای از صحابه و تابعین به اجتهاد و اظهارنظر شخصی اقدام می کردند، به ویژه عمر و ابوبکر که در مقام خلافت بیشتر با مسائل تازه مواجه بودند، آخرین چاره را اجتهاد می دیدند. در این باره همواره نکتۀ مورد اتفاق این بوده است که اجتهاد در برابر نص جایز نیست؛ منع از تدوین حدیث، جعل و تعارض در آن از عواملی بود که عرصه را برای جولان اجتهاد باز می کرد. از سوی دیگر، دسته ای از صحابه و تابعان ازجمله شاگردان زید بن ثابت و عبدالله بن عمر در مدینه، به هیچ روی حاضر نبودند پا را از حدود قرآن و حدیث فراتر بگذارند. در برابر اینان شاگردان عبدالله بن مسعود در کوفه از اصحاب رأی به شمار می رفتند. این تقابل آغاز نزاعی پایان نیافتنی بین دو گروه اصحاب اجتهاد و اهل حدیث بود که در آغاز قرن یکم قمری، یعنی عصر تابعان، بالا گرفت و کوفه را محل اجتماع مجتهدانی چون ابوحنیفه، ابویوسف، شیبانی، ابن ابی لیلی، ابوهذیل و حسن بن زیاد و مدینه را محل اجتماع اهل حدیث، یعنی کسانی چون مالک بن انس، سفیان ثوری، احمد بن حنبل، یزید بن هارون، جریر بن عبدالله و وکیع بن جراح قرار داد. اهل حدیث حتی المقدور به اجتهاد دست نمی زدند. عاقبت مجتهدان غالب شدند، اما این نزاع در قالب بحث بر سر پذیرش منابع جدید اجتهاد و شیوۀ استفاده از آن ها، که امروزه به آن اجتهاد اصولی گویند، ظهور کرد. عقل، سیرۀ اهل مدینه، استدلال (ملازمات)، اصالةالبرائه، استصحاب، و فتح و سد ذرایع از منابع مشترک اجتهاد نزد همه بود. استحسان را مالک و ابوحنیفه معتبر می شمردند، اما شافعی و ابن حنبل آن را نمی پذیرفتند. قول صحابی را ابوحنیفه قبول نداشت، ولی مالک و ابن حنبل به آن مراجعه می کردند. سیرۀ اهل مدینه و مصالح مرسله نزد مالک معتبر بود، ولی ابوحنیفه آن را نمی پذیرفت. مذهب صحابی را که نخستین بار عبدالله بن عمر مطرح کرده بود، بیشتر شافعیان، در صورتی که صحابی دیگر مخالف آن نباشد، و نیز حنفیان و مالکیان، درصورتی که نص خلاف آن نباشد، قبول داشتند. شافعی به خلاف ابوحنیفه استصلاح را طرد می کرد. شریعت امت های پیشین نزد حنفیان، مالکیان و شافعیان به شرطی مقبول بود که در قرآن ذکر شده باشد. عرف از منابع اجتهاد نزد حنفیان، به ویژه در معاملات، بود. بدین ترتیب، مذاهب متنوع فقهی با شیوه های اجتهادی متمایز پدید آمدند و قرن ۲ق را قرن پیدایش مذاهبی کردند که فقط چهار مذهب حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی موفق تر از دیگر مذاهب بودند. به کسانی که این مذاهب به نام آنان منسوب است، «امام مذهب» یا «مجتهد مطلق» می گفتند. پس از اینان، گروهی ظاهر شدند که در چارچوب مبانی و منابع مورد تأیید امامان مذاهب، گاه در تطبیق قواعد و استنباط فروعات تازه از قوانین کلی، به نظریه هایی مخالف با نظر امام مذهب می رسیدند. به اینان «مجتهد در مذهب»، «مجتهد مطلق منتسب» یا «مجتهد نیمه مستقل» گویند. سپس دورۀ اجتهاد مقید یا اصحاب وجوه فرا رسید که مجتهدان فقط در مسائلی که امام مذهب حکمی نداده بود، اجتهاد می کردند. بعد نوعی دیگر از اجتهاد آغاز شد که محدود به حل تعارض میان آرای منقول از امام مذهب و ترجیح یکی از آن ها بود. به اینان مجتهد ترجیح یا اهل تمییز گویند. دسته ای دیگر پس از ایشان آمدند که به آن ها مجتهد در فتوا می گفتند و فقط قادر به بیان فتوای امامان مذاهب بودند، ولی به دلایل آن آشنا نبودند. در حقیقت غیر از دورۀ اجتهاد مطلق را باید دورۀ تقلید دانست. از این امر ابوالفتح شهرستانی در میانه قرن ۶ق به جد انتقاد کرد. پس از او شاطبی، و به ویژه سیوطی برای احیای اجتهاد مطلق تلاش کردند. شوکانی، ابومحمد بغوی، سیدجمال اسدآبادی، سنوسی، عبده، رشید رضا و جنبش المهدی در سودان پیرو این فکر بودند. مالکیه، شافعیه و حنفیه، اجتهاد را واجب کفایی می دانستند. داود ظاهری و ابن حزم آن را حرام می شمردند. همه جز ابوحنیفه اجتهاد را شرط تصدی قضا می دانند؛ ۲. در امامیه. امامان(ع) و اصحابشان به شدّت با اجتهاد و رأی پردازی مخالف بودند. قیاس، استحسان، استصلاح، مصالح مرسله، فتح و سد ذرایع، مذهب صحابی و عرف و عادت (در بعض صور) را از منابع فقه نمی دانستند و به قرآن، سنت، برائت و استصحاب عمل می کردند. حکم مسائل تازه را با تفریع (یافتن فروعات تازه برای قوانین کلی و تطبیق قواعد بر مصادیق) به دست می آوردند؛ حتی برخی از اصحاب مانند ابوبصیر بر همین اساس در برابر رأی امامان(ع) نیز پافشاری می کردند. بدین ترتیب قواعد اصول فقه در حد نیاز آن عصر با راهنمایی امامان(ع) از سوی برخی از اصحابشان تدوین شد. واقعیت آن است که بیشتر اصحاب امامان(ع) در مسائل تازه به پرسش از آنان قناعت می کردند؛ از این رو، استنباط در مسائل تازه در میان اصحاب امامان(ع) آن جنب وجوش در اهل سنت را نداشت و باید امامیّه را تا ابن ابی عقیل عمانی که اساس استنباط تطبیقی و تفریعی را بر محور مذهب اهل بیت بنیاد نهاد، فاقد تلاش استنباطی جدی دانست. پیش از او استنباط نزد اصحاب امامان (ع) محدود و معدود بود. او قواعد اصول فقه را برای نخستین بار در امامیه، به شکلی گسترده برای استنباط احکام از راه تطبیق و تفریع به کار گرفت و در مقام عالمی فقیه پا را از حدود ظواهر قرآن و حدیث فراتر گذاشت. پس از ابن ابی عقیل، ابن جنید راه او را پی گرفت؛ اما چون متهم به عمل به قیاس بود، آثار او متروک شد. شاگرد او شیخ مفید گرچه با نوشتن کتاب هایی چون النقض علی ابن الجنید فی اجتهاد الرأی به مخالفت با او برخاست، اما راه استنباط شیعی را ادامه داد. این راه با سیدمرتضی ادامه یافت و با شیخ طوسی به اوج رسید. او کار تطبیق و تفریع را بسیار گسترده انجام داد و سعی کرد که ذیل همۀ فروعاتی که در فقه سنی مطرح بود، موضع امامیه را همچنان بدون استفاده از منابع نامعتبر مشخص کند که نقطۀ عطفی در فقه امامیه بود؛ از این رو در استنباط طوسی، دانستن فروعات فقه سنی و آرای آنان بسیار مهم بود. بدین منظور او با تأکید بر فقه تطبیقی تحقیقات استادش سیدمرتضی را در الانتصار، با تألیف الخلاف تکمیل کرد. او با هدف تقویت استنباط شیعی ناچار بود که بر اجماع که پیش از او کمتر به کار می رفت، تأکید کند. از امامیه سیدمرتضی و شیخ مفید و از اهل سنت ابوعلی و ابوهاشم جُبّائی و قاضی عبدالجّبار بر او تأثیر داشتند. پس از او سال ها استنباط شیعی از تحرک افتاد و تصور رایج چنان بود که با اجتهاد او موضوعی باقی نمانده است که بررسی شود؛ تا آن که ابن ادریس ثابت کرد آرای شیخ طوسی به همان شیوه ای که او در استنباط به کار برده بود، می تواند دوباره نقد و بازبینی شود. او به استدلال نظمی دقیق بخشید و به ترتیب به قرآن، سنت، اجماع و عقل مراجعه می کرد؛ راه او را علامه و محقق حلی ادامه دادند. از این پس مفهوم اجتهاد در عالم اسلامی معنای عام یافت و کسانی چون غزالی و آمدی آن را در قالب یک اصطلاح تعریف کردند؛ تعریف ایشان شامل استنباطات شیعی نیز می شد. نخستین بار محقق حلی در معارج الاصول رسماً تصریح کرد که امامیه نیز اهل اجتهادند. گرایش امامیه به اجتهاد در مفهوم عام آن و بهره گرفتن از عقل و تأمل در پذیرش خبر واحد، در میان آنان رفته رفته بازتاب منفی برجای گذاشت و سبب شد که دسته ای از آنان به قصد دفاع از حدیث و روایت، نهضتی افراطی به راه اندازند و اجتهاد را تحریم کنند و حتی ظواهر قرآن، اجماع و عقل را بی اعتبار بشناسند. این گروه اخبار و روایات را به طور مطلق قبول داشتند و بین خبر ضعیف، صحیح، شاذ، مشهور، نص، ظاهر، متواتر و واحد فرق نمی گذاشتند. سردمدار این نهضت محمد امین استرابادی صاحب فوائدالمدنیه بود. برخی معتقدند که بذر اخباریگری را پیش تر ابن ابی جمهور احسایی در امامیه افشانده بود. سرانجام وحید بهبهانی توانست با قیامی مجدّانه اجتهاد را در امامیه احیا کند. او شروعی تازه برای حرکت تکاملی اجتهاد بود که با شیخ انصاری به کمال رسید. مهم ترین اقدام او که احتمالاً واکنشی نظری به گرایش افراطی اخباریان در روایت بود، احیای علم رجال و بررسی سندی روایات بود و با آن توانست احادیث صحیح را از دیگر احادیث جدا کند. امروزه در امامیه، قواعد زبان عربی، فهم و انس با محاورات عرفی زمان صدور قرآن و حدیث، منطق ارسطویی، اصول فقه، علم رجال، بررسی نظریه های فقهای امامیه و اهل تسنن، به ویژه متقدمان، از مقدمات اجتهاد به شمار می روند. برخی اشاعره و معتزله در اهل سنت آرای مجتهدان را ولو مخالف با هم، همان حکم شرعی می دانند و پیش یا پس از آن، به حکم شرعی واقعی، عقیده ندارند؛ به اینان «مصوّبه» گویند. به نظر امامیه در احکام ظاهری می توان به تصویب عقیده داشت. نیز ← مجتهد
اصطلاحی فقهی به معنای تلاش فقیه برای استنباط حکم مسئلۀ شرعی از منابع معتبر فقهی. اجتهاد در آغاز مرادف با رأی شخصی صحابه و تابعان در مسائل نویافته بود. کسانی چون آمِدی، ابن حاجب، ابن تیمیه، ابن همام و شوکانی برآنند که پیامبر(ص) نیز اجتهاد کرده است. امامیّه صدور اجتهاد را از معصومین که مصدر تشریع هستند، جایز نمی داند. اجتهاد در امامیه و اهل سنت در مفهوم و کاربرد دو سیر متفاوت را گذرانده است. ۱. در اهل سنت. دسته ای از صحابه و تابعین به اجتهاد و اظهارنظر شخصی اقدام می کردند، به ویژه عمر و ابوبکر که در مقام خلافت بیشتر با مسائل تازه مواجه بودند، آخرین چاره را اجتهاد می دیدند. در این باره همواره نکتۀ مورد اتفاق این بوده است که اجتهاد در برابر نص جایز نیست؛ منع از تدوین حدیث، جعل و تعارض در آن از عواملی بود که عرصه را برای جولان اجتهاد باز می کرد. از سوی دیگر، دسته ای از صحابه و تابعان ازجمله شاگردان زید بن ثابت و عبدالله بن عمر در مدینه، به هیچ روی حاضر نبودند پا را از حدود قرآن و حدیث فراتر بگذارند. در برابر اینان شاگردان عبدالله بن مسعود در کوفه از اصحاب رأی به شمار می رفتند. این تقابل آغاز نزاعی پایان نیافتنی بین دو گروه اصحاب اجتهاد و اهل حدیث بود که در آغاز قرن یکم قمری، یعنی عصر تابعان، بالا گرفت و کوفه را محل اجتماع مجتهدانی چون ابوحنیفه، ابویوسف، شیبانی، ابن ابی لیلی، ابوهذیل و حسن بن زیاد و مدینه را محل اجتماع اهل حدیث، یعنی کسانی چون مالک بن انس، سفیان ثوری، احمد بن حنبل، یزید بن هارون، جریر بن عبدالله و وکیع بن جراح قرار داد. اهل حدیث حتی المقدور به اجتهاد دست نمی زدند. عاقبت مجتهدان غالب شدند، اما این نزاع در قالب بحث بر سر پذیرش منابع جدید اجتهاد و شیوۀ استفاده از آن ها، که امروزه به آن اجتهاد اصولی گویند، ظهور کرد. عقل، سیرۀ اهل مدینه، استدلال (ملازمات)، اصالةالبرائه، استصحاب، و فتح و سد ذرایع از منابع مشترک اجتهاد نزد همه بود. استحسان را مالک و ابوحنیفه معتبر می شمردند، اما شافعی و ابن حنبل آن را نمی پذیرفتند. قول صحابی را ابوحنیفه قبول نداشت، ولی مالک و ابن حنبل به آن مراجعه می کردند. سیرۀ اهل مدینه و مصالح مرسله نزد مالک معتبر بود، ولی ابوحنیفه آن را نمی پذیرفت. مذهب صحابی را که نخستین بار عبدالله بن عمر مطرح کرده بود، بیشتر شافعیان، در صورتی که صحابی دیگر مخالف آن نباشد، و نیز حنفیان و مالکیان، درصورتی که نص خلاف آن نباشد، قبول داشتند. شافعی به خلاف ابوحنیفه استصلاح را طرد می کرد. شریعت امت های پیشین نزد حنفیان، مالکیان و شافعیان به شرطی مقبول بود که در قرآن ذکر شده باشد. عرف از منابع اجتهاد نزد حنفیان، به ویژه در معاملات، بود. بدین ترتیب، مذاهب متنوع فقهی با شیوه های اجتهادی متمایز پدید آمدند و قرن ۲ق را قرن پیدایش مذاهبی کردند که فقط چهار مذهب حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی موفق تر از دیگر مذاهب بودند. به کسانی که این مذاهب به نام آنان منسوب است، «امام مذهب» یا «مجتهد مطلق» می گفتند. پس از اینان، گروهی ظاهر شدند که در چارچوب مبانی و منابع مورد تأیید امامان مذاهب، گاه در تطبیق قواعد و استنباط فروعات تازه از قوانین کلی، به نظریه هایی مخالف با نظر امام مذهب می رسیدند. به اینان «مجتهد در مذهب»، «مجتهد مطلق منتسب» یا «مجتهد نیمه مستقل» گویند. سپس دورۀ اجتهاد مقید یا اصحاب وجوه فرا رسید که مجتهدان فقط در مسائلی که امام مذهب حکمی نداده بود، اجتهاد می کردند. بعد نوعی دیگر از اجتهاد آغاز شد که محدود به حل تعارض میان آرای منقول از امام مذهب و ترجیح یکی از آن ها بود. به اینان مجتهد ترجیح یا اهل تمییز گویند. دسته ای دیگر پس از ایشان آمدند که به آن ها مجتهد در فتوا می گفتند و فقط قادر به بیان فتوای امامان مذاهب بودند، ولی به دلایل آن آشنا نبودند. در حقیقت غیر از دورۀ اجتهاد مطلق را باید دورۀ تقلید دانست. از این امر ابوالفتح شهرستانی در میانه قرن ۶ق به جد انتقاد کرد. پس از او شاطبی، و به ویژه سیوطی برای احیای اجتهاد مطلق تلاش کردند. شوکانی، ابومحمد بغوی، سیدجمال اسدآبادی، سنوسی، عبده، رشید رضا و جنبش المهدی در سودان پیرو این فکر بودند. مالکیه، شافعیه و حنفیه، اجتهاد را واجب کفایی می دانستند. داود ظاهری و ابن حزم آن را حرام می شمردند. همه جز ابوحنیفه اجتهاد را شرط تصدی قضا می دانند؛ ۲. در امامیه. امامان(ع) و اصحابشان به شدّت با اجتهاد و رأی پردازی مخالف بودند. قیاس، استحسان، استصلاح، مصالح مرسله، فتح و سد ذرایع، مذهب صحابی و عرف و عادت (در بعض صور) را از منابع فقه نمی دانستند و به قرآن، سنت، برائت و استصحاب عمل می کردند. حکم مسائل تازه را با تفریع (یافتن فروعات تازه برای قوانین کلی و تطبیق قواعد بر مصادیق) به دست می آوردند؛ حتی برخی از اصحاب مانند ابوبصیر بر همین اساس در برابر رأی امامان(ع) نیز پافشاری می کردند. بدین ترتیب قواعد اصول فقه در حد نیاز آن عصر با راهنمایی امامان(ع) از سوی برخی از اصحابشان تدوین شد. واقعیت آن است که بیشتر اصحاب امامان(ع) در مسائل تازه به پرسش از آنان قناعت می کردند؛ از این رو، استنباط در مسائل تازه در میان اصحاب امامان(ع) آن جنب وجوش در اهل سنت را نداشت و باید امامیّه را تا ابن ابی عقیل عمانی که اساس استنباط تطبیقی و تفریعی را بر محور مذهب اهل بیت بنیاد نهاد، فاقد تلاش استنباطی جدی دانست. پیش از او استنباط نزد اصحاب امامان (ع) محدود و معدود بود. او قواعد اصول فقه را برای نخستین بار در امامیه، به شکلی گسترده برای استنباط احکام از راه تطبیق و تفریع به کار گرفت و در مقام عالمی فقیه پا را از حدود ظواهر قرآن و حدیث فراتر گذاشت. پس از ابن ابی عقیل، ابن جنید راه او را پی گرفت؛ اما چون متهم به عمل به قیاس بود، آثار او متروک شد. شاگرد او شیخ مفید گرچه با نوشتن کتاب هایی چون النقض علی ابن الجنید فی اجتهاد الرأی به مخالفت با او برخاست، اما راه استنباط شیعی را ادامه داد. این راه با سیدمرتضی ادامه یافت و با شیخ طوسی به اوج رسید. او کار تطبیق و تفریع را بسیار گسترده انجام داد و سعی کرد که ذیل همۀ فروعاتی که در فقه سنی مطرح بود، موضع امامیه را همچنان بدون استفاده از منابع نامعتبر مشخص کند که نقطۀ عطفی در فقه امامیه بود؛ از این رو در استنباط طوسی، دانستن فروعات فقه سنی و آرای آنان بسیار مهم بود. بدین منظور او با تأکید بر فقه تطبیقی تحقیقات استادش سیدمرتضی را در الانتصار، با تألیف الخلاف تکمیل کرد. او با هدف تقویت استنباط شیعی ناچار بود که بر اجماع که پیش از او کمتر به کار می رفت، تأکید کند. از امامیه سیدمرتضی و شیخ مفید و از اهل سنت ابوعلی و ابوهاشم جُبّائی و قاضی عبدالجّبار بر او تأثیر داشتند. پس از او سال ها استنباط شیعی از تحرک افتاد و تصور رایج چنان بود که با اجتهاد او موضوعی باقی نمانده است که بررسی شود؛ تا آن که ابن ادریس ثابت کرد آرای شیخ طوسی به همان شیوه ای که او در استنباط به کار برده بود، می تواند دوباره نقد و بازبینی شود. او به استدلال نظمی دقیق بخشید و به ترتیب به قرآن، سنت، اجماع و عقل مراجعه می کرد؛ راه او را علامه و محقق حلی ادامه دادند. از این پس مفهوم اجتهاد در عالم اسلامی معنای عام یافت و کسانی چون غزالی و آمدی آن را در قالب یک اصطلاح تعریف کردند؛ تعریف ایشان شامل استنباطات شیعی نیز می شد. نخستین بار محقق حلی در معارج الاصول رسماً تصریح کرد که امامیه نیز اهل اجتهادند. گرایش امامیه به اجتهاد در مفهوم عام آن و بهره گرفتن از عقل و تأمل در پذیرش خبر واحد، در میان آنان رفته رفته بازتاب منفی برجای گذاشت و سبب شد که دسته ای از آنان به قصد دفاع از حدیث و روایت، نهضتی افراطی به راه اندازند و اجتهاد را تحریم کنند و حتی ظواهر قرآن، اجماع و عقل را بی اعتبار بشناسند. این گروه اخبار و روایات را به طور مطلق قبول داشتند و بین خبر ضعیف، صحیح، شاذ، مشهور، نص، ظاهر، متواتر و واحد فرق نمی گذاشتند. سردمدار این نهضت محمد امین استرابادی صاحب فوائدالمدنیه بود. برخی معتقدند که بذر اخباریگری را پیش تر ابن ابی جمهور احسایی در امامیه افشانده بود. سرانجام وحید بهبهانی توانست با قیامی مجدّانه اجتهاد را در امامیه احیا کند. او شروعی تازه برای حرکت تکاملی اجتهاد بود که با شیخ انصاری به کمال رسید. مهم ترین اقدام او که احتمالاً واکنشی نظری به گرایش افراطی اخباریان در روایت بود، احیای علم رجال و بررسی سندی روایات بود و با آن توانست احادیث صحیح را از دیگر احادیث جدا کند. امروزه در امامیه، قواعد زبان عربی، فهم و انس با محاورات عرفی زمان صدور قرآن و حدیث، منطق ارسطویی، اصول فقه، علم رجال، بررسی نظریه های فقهای امامیه و اهل تسنن، به ویژه متقدمان، از مقدمات اجتهاد به شمار می روند. برخی اشاعره و معتزله در اهل سنت آرای مجتهدان را ولو مخالف با هم، همان حکم شرعی می دانند و پیش یا پس از آن، به حکم شرعی واقعی، عقیده ندارند؛ به اینان «مصوّبه» گویند. به نظر امامیه در احکام ظاهری می توان به تصویب عقیده داشت. نیز ← مجتهد
wikijoo: اجتهاد
پیشنهاد کاربران
اجتهاد از ریشه جهد می باشد که به ضمّ جیم به معنای توانائی و به فتح جیم به معنای رنج و سختی است ، پس در کلمه اجتهاد سعی و کوشش و تلاش نهفته می باشد ، اجتهاد کردن یعنی تمام تلاش خود را بکار بردن و یا تحمّل سختی و رنج
... [مشاهده متن کامل]
اما این کلمه امروزه بیشتر در معنای اصطلاحی خود در علم اصول و فقه بکار می رود که مقصود تلاش خاصی می باشد یعنی تلاش و کوشش فقیه برای استنباط حکم شرعی از ادله ای که برای آن وجود دارد
... [مشاهده متن کامل]
اما این کلمه امروزه بیشتر در معنای اصطلاحی خود در علم اصول و فقه بکار می رود که مقصود تلاش خاصی می باشد یعنی تلاش و کوشش فقیه برای استنباط حکم شرعی از ادله ای که برای آن وجود دارد
استخراج مسائل قضایی و شرعی که مأخذ و منابع آن مانند نص قانون و اجتماعی و عقل .