اجتماع

/~ejtemA~/

مترادف اجتماع: جامعه، ازدحام، تجمع، گردهمایی، دسته، گروه، محاق

متضاد اجتماع: تفرق، تفرقه

برابر پارسی: انجمن، گرد آمدن، هازمان، همایش، همبودگاه، هنجمن

معنی انگلیسی:
community, gathering, assembly, reunion, society, social life, congregation, muster, public, rally, socio-, reunlon

لغت نامه دهخدا

اجتماع. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) اجدماع. ( منتهی الارب ). گرد آمدن. تجمع. اجماع. فاهم آمدن. ( زوزنی ). تألف. ائتلاف. احتفال. انجمن شدن. فراهم آمدن. ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ) : چون فیروزان بن الحسن خبر اجتماع و اتفاق ایشان بشنید از جرجان روی بمحاربت ایشان نهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || اتفاق کردن بر چیزی. || قوی شدن : اجتمع الرجل. ( منتهی الارب ). || جوان گردیدن. || برآمدن تمام ریش. ( منتهی الارب ). || بجای مردان رسیدن کودک. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ). ببلاغت رسیدن. || سازگاری نمودن. || عزم کردن. || نزدیکی جسمی بجسم دیگریا چندین جسم را بهم اجتماع گویند. ( تعریفات ). || ( اصطلاح نجوم ) محاق. مقارنه ماه با آفتاب. قران شمس با قمر. بهم برآمدن ماه با آفتاب. آنگاه که آفتاب و ماه در یک برج به یک درجه و یک دقیقه جمع شوند و در این وقت ماه از نظر گم و غائب میشود و چنین وقت منحوس باشد. ( غیاث ). اجتماع ، گرد آمدن آفتاب و ماهتاب بود به آخر ماه. و نام او به مجسطی اتّصال گوید. و آن درجه و دقیقه کجا این اجتماع بود جزو اجتماع خوانند. و طالع آن وقت را طالع اجتماع خوانند. و این اجتماع میان آن مدّت بود که ماه اندرو زیر شعاع آفتاب بود. و این مدّت را به تازی سرار خوانند، که قمر اندرو پنهان و ناپیدا بود. و نیز محاق خوانند، که نور از قمر سترده بود. ( التفهیم ابوریحان بیرونی ).
- اجتماع الساکنین علی حده ؛ جایز است و آن کلمه ای است که ساکن اول حرف مدّ و دوّم مدغم فیه باشد، مانند دابّة و خویصه در تصغیر خاصّه. ( تعریفات جرجانی ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
- اجتماع الساکنین علی غیرحده ؛ جایز نیست و آن کلمه ای است که یا ساکن اوّل حرف مدّ نباشد و یا ساکن دوّم مدغم فیه نباشد. ( تعریفات ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
- اجتماع بشمارکرده ؛ او را اجتماع محسوب خوانند ای بشمارکرده. ( التفهیم بیرونی ).
- اجتماع پدیدار ؛ اجتماع مرئی.
- اجتماع ریح ؛ نفخ مِعده ( اصطلاح طب ).
- اجتماع ریم بر رطوبت بیضی چشم ( اصطلاح طب ) .
- اجتماع ضدین ؛ گرد آمدن دو ناهمتا و این محال است.
- اجتماع کردن ؛ گرد آمدن. فراهم آمدن. واهم ، باهَم ، فاهم آمدن.
- اجتماع منی و حبس آن ( اصطلاح طب ) .
- اجتماع محسوب ؛ اجتماع بشمارکرده ( اصطلاح نجوم ). ( التفهیم بیرونی ).
- اجتماعی کردن ؛ عقد محفلی کردن. مجلسی را منعقد کردن.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جمع شدن، دورهم گرد آمدن، فراهم آمدن، بهم پیوستن، انجمن شدن
( مصدر ) ۱ - گرد آمدن تجمع انجمن شدن فراهم آمدن . ۲ - اتفاق کردن بر چیزی . ۳ - ( اسم ) گروه فراهم آمده دستهای که برای هدفی مشترک گردهم جمع شوند . ۴ - محاق مقارن. ماه با آفتاب آنگاه که آفتاب و ماه در یک برج بیک درجه و یک دقیقه جمع شوند و در این وقت ماه از نظر گم و غایب میشود . ۵ - نام شکل یازدهم یا شکل چهاردهم یا شکل پانزدهم رمل بدین صورت : یا اجتماع ضدین . گرد آمدن دوناهمتا و این محال است .۶ - جامه. توضیح : بدین معنی را برخی فصیح نمی دانند ولی بسیار متداول است .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - گرد هم آمدن ، جمع شدن . ۲ - مقارنة ماه و آفتاب ، زمانی که ماه و آفتاب در یک برج و یک درجه و یک دقیقه جمع شوند.

فرهنگ عمید

١. دور هم گرد آمدن، به هم پیوستن، جمع شدن.
۲. (اسم ) = جامعه
۳. (اسم ) گروهی از مردم که در یک جا جمع شده باشند.

فرهنگستان زبان و ادب

{community} [جامعه شناسی] مجموعه ای منسجم از افراد برخوردار از روابط نزدیک و مناسبات اجتماعی برپایۀ شماری از مشترکات، به ویژه حس تعلق به هویتی مشترک

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اجتماع (ابهام زدایی). واژه اجتماع ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • اجتماع (فقه)، به معنای جمع شدن چند چیز باهم و دارای کاربرد در فقه• اجتماع (منطق)، به هم پیوستن و باهم گردآمدن و دارای کاربرد در منطق
...

[ویکی فقه] اجتماع (فقه). به جمع شدن چند چیز با هم اجتماع اطلاق می شود. عنوان اجتماع در بیشتر ابواب عبادات و معاملات آمده که مهم ترین موارد آن مورد بحث واقع می شود.
← اجتماع اسباب در وضو
← اجتماع افراد در امر به معروف
...

[ویکی فقه] اجتماع (منطق). اجتماع یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای پیوستگی اجزای یک چیز؛ یکی از اکوان اربعه است.
اجتماع، یکی از اکوان اربعه و عبارت است از: گرد آمدن و به هم پیوستن اجزای یک چیز. اجتماع در مقابل افتراق می آید. به عقیده متکلمان؛ حرکت، سکون، اجتماع و افتراق، چهار نوع برای این محسوب می شوند و به اکوان اربعه مشهورند. البته این تنویع در نظر فلاسفه، مخالف تحقیق است، زیرا مثلاً حرکت بر فرض اینکه داخل در مقولات عشر باشد، از مقوله اَین خارج است.

دانشنامه عمومی

اجتماع[ ۱] [ ۲] یا جماعت[ ۳] ( به انگلیسی: community ) ( که با نام باهَمِستان[ ۳] ، باهَماد[ ۴] یا هازمان، نیز شناخته می شود ) به گروهی از مردم گفته می شود که دارای ارزشی هایی واحد هستند. جامعه شناس آلمانی، فردیناند تونیس، این مفهوم را در برابر مفهوم جامعه به کار گرفت تا تفاوت آن دو را بنماید. [ ۲]
واژه «Community» به معنای اجتماع از ریشهٔ لاتین «Communis» به معنای مشارکت عامه گرفته شده است.
در زبان فارسی، اصطلاح اجتماع از زبان عربی اخذ شده و به معانی جماعت، انبوهی، اشتراک، وفاق عمومی و شباهت زیستی گروهی از جانوران یا گیاهان یک منطقهٔ جغرافیایی با شرایط مساوی به کار رفته است. [ ۲] [ ۵]
منابع طبیعی، نیازسنجی، ریسک، نیت و باور مواردی هستند که باعث ایجاد جوامع مختلف انسانی می گردد. از هنگامی که اینترنت توسعه پیدا کرده است، جوامع محدودیت های جغرافیایی کم تری دارند و اعضای آن قادرند به صورت برخط و آنلاین به شیوه ای مجازی و دور از هرگونه ملاقات و دیدارهای فیزیکی، علائق خود را به اشتراک بگذارند.
عکس اجتماع

اجتماع (نظریه مجموعه ها). در نظریه مجموعه ها، اجتماع ( به انگلیسی: union ) که با نماد ∪ نشان داده می شود، برای یک گردآورد از مجموعه ها برابر مجموعه همه عناصر در آن گردآورد است. [ ۱] این عمل یکی از عملیات بنیادین است که از طریق آن می توان مجموعه ها را ترکیب کرد و با هم مرتبط نمود. یک اجتماع پوچ به اجتماع مجموعه های صفر ( 0 ) اشاره دارد و طبق تعریف برابر مجموعه تهی است.
اگر S مجموعه ای از مجموعه ها باشد ( یعنی S یک رده باشد ) ، مجموعه ای مانند C یافت می شود که همه اعضای S زیرمجموعه آن باشند. یعنی برای هر A ∈ S داشته باشیم A ⊆ C .
اجتماع همه اعضای S که آن را با ⋃ S یا ⋃ A ∈ S A نشان می دهیم به صورت زیر تعریف می شود:
⋃ S := ⋃ A ∈ S A := { x ∈ C : ∃ A ∈ S , x ∈ A }
مجموعه بالا طبق اصل تصریح وجود دارد و با استفاده از اصل موضوع گسترش می توان نشان داد که یکتاست. برای دو مجموعه دلخواه A و B، ⋃ { A , B } را با A ∪ B نشان می دهیم و می خوانیم "A اجتماع B". اجتماع سه مجموعه B، A و C را با A ∪ B ∪ C ، . . . و اجتماع n مجموعه A 1 , A 2 , ⋯ , A n را با A 1 ∪ A 2 ∪ ⋯ ∪ A n نمایش می دهیم. می توان نشان داد که
A 1 ∪ A 2 ∪ ⋯ ∪ A n = ( A 1 ∪ A 2 ∪ ⋯ ∪ A n − 1 ) ∪ A n
مهم ترین ویژگی A ∪ B این است که هم A و هم B زیرمجموعه آن هستند. فی الواقع A ∪ B کوچک ترین مجموعه ایست که این ویژگی را دارد.
اگر اشتراک دو مجموعه A و B را با A ∩ B نشان دهیم، به ازای هر B، A و C داریم:
عکس اجتماع (نظریه مجموعه ها)عکس اجتماع (نظریه مجموعه ها)عکس اجتماع (نظریه مجموعه ها)عکس اجتماع (نظریه مجموعه ها)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

اجتماع (بوم شناسی). اصطلاحی در بوم شناسی. هر اجتماع مجموعۀ گونه هایی است که مکان خاصی را اشغال می کند. گاهی به نظر می آید که این مکان خاص به طور نسبی مرزهای کاملاً مشخصی دارد، مانند یک آبگیر، و گاهی مرزهای مشخصی ندارد، مثلاً در علفزارها که گونه ها به تدریج در امتداد یک شیب رطوبت به یکدیگر جای می سپرند. البته، مرز هرگونه بیشتر انعکاسی از دریافت آدمی است تا واقعیتی بوم شناسانه؛ مثلاً، مرز بین آبگیر و خشکی پیرامون آن در نظر ما واقعی است، اما در نزد بسیاری از گیاهان، دوزیستان، پستانداران و حشرات آبزی که در آن جا می زیند، چنین نیست. به همین ترتیب، یک اجتماع ممکن است به اندازه های مختلفی باشد، از اجتماع موجودات درون رودۀ یک موریانه تا موجوداتی که در گرمدشت ها (ساواناها)ی پهناور افریقا زندگی می کنند. متخصصان بوم شناس به ندرت تمامی اجتماع را مطالعه می کنند. در اجتماع گونه های بسیاری یافت می شود؛ از این رو به دلایل عملی به زیرمجموعۀ گونه ها در مطالعات توجه بیشتری می شود؛ مانند دسته ها یا رده هایی از جانوران، مثلاً عنکبوت ها. به این ترتیب، اجتماع به عنوان موجودیتی فیزیکی و محصور، از بسیاری جهات، ساختاری مصنوعی است. بنابراین، اجتماعات را بیشتر در حکم سطحی از سازمان زیستی تلقی می کنند. در تعریف اجتماع در این جا، یک چیز روشن نشده است و آن همان چیزی است که بوم شناسی اجتماع را جالب می کند، یعنی این واقعیت که گونه ها در داخل یک اجتماع (اغلب به طور غیرمستقیم) با یکدیگر در تعامل اند. بسامد و دوام تعامل های بین گونه ها طیفی از انواع اجتماع به وجود می آورد. در یک انتهای این طیف، اجتماع از روابط تکراری مجموعه گونه هایی با تکامل توأم و دارای برهم کنش قوی تشکیل می شود؛ در انتهای دیگر روابط سست تری از گونه ها یافت می شود که این گونه ها فقط زیستگاه مشترک و واحدی دارند؛ زیرا از نیازهای زیست محیطی مشابهی برخوردارند. بوم شناسی تاریخی به ما نشان می دهد که عضویت در اجتماعات نسبتاً تغییرپذیر است، که با تغییر شرایط زیست محیطی، گونه ها با گذشت زمان وارد اجتماع خاصی می شوند و از آن بیرون می آیند.

اجتماع (جامعه شناسی). (community)
مفهوم اجتماع
طبیعی ترین و زنده ترین نوع تجمعات انسانی که اعضای آن تعلق خاطری استوار به هم داشته و با هم یگانه شده اند. فرق آن با جامعه در این است که جامعه عموماً مفهومی گسترده تر است و انواع اجتماع ها یا گروه های اجتماعی مختلف را دربر می گیرد. اجتماع یک تشکل ذاتی است که بدون دخالت های نهادمند به وجود آمده است و گونه ای از زندگی افراد انسانی است که در مجاورت یکدیگر قرار می گیرند و دارای منافع، اهداف و تعهدات ارزشی مشترکی هستند. در اجتماع تعاملات میان افراد چهره به چهره و مبتنی بر صمیمیت و همدلی است و منزلت های اجتماعی را آداب و رسوم و سنت ها تعیین می کند. در اجتماع محلی که کمابیش خودبسندگی خود را حفظ کرده است، تقسیم کار سنتی به صورت محدود شکل گرفته و نقش های اجتماعی، انتسابی است و تعلقات نسبی یا سببی، سن و جنس و تفاوت های قومی و نژادی و دینی از عوامل تأثیرگذار در تعیین پایگاه اجتماعی افراد به شمار می رود. در اجتماع هویت فردی جایگاهی ندارد، آنچه معنی می یابد اقتدار جمعی است که افراد ملزم به تبعیت از آن هستند و عملکرد متناقض با مجازات روبه رو می شود. کنترل اجتماعی در این گونه جوامع از نوعِ غیررسمی و شدید (وجدان جمعی) است که بیشتر جنبۀ تنبیهی دارد تا ترمیمی. از آن جا که در اجتماع، ساخت غیررسمی حاکم است با میزانی از انعطاف پذیری مواجه هستیم، چراکه تغییرات سازمانی بدون طی کردن تشریفات اداری صورت می گیرد و امکان سازگاری افراد با اوضاع متغیر فراهم می شود. مفهوم «اجتماع» در قرن ۲۰ بر تفکر جامعه شناختی غالب بوده و الهام بخش رشته های دانشگاهی و مطالعات اجتماعی گسترده شده است. نیز ← جامعه

اجتماع (ریاضیات). اجتماع (ریاضیات)(union)
مجموعه ای مرکب از همۀ اعضای دو یا چند مجموعه.

جدول کلمات

جامعه

مترادف ها

union (اسم)
اتصال، اتحاد، بهم پیوستگی، الحاق، پیوستگی، اجتماع، وصلت، انجمن، ائتلاف، اتحادیه، پیوند، اتحاد و اتفاق، یگانگی وحدت، اشتراک منافع

muster (اسم)
جمع اوری، اجتماع، صف، ارایش، لیست اسامی

collection (اسم)
جمع اوری، اجتماع، مجموعه، گردآوری، کلکسیون، وصول، گرداورد

assemblage (اسم)
جمع اوری، اجتماع، انجمن، عمل سوار کردن، ماشین سواری

meeting (اسم)
برخورد، اجتماع، تلاقی، انجمن، مجمع، جماعت، هم ایش، اجماع، ملاقات، جماعت همراهان، میتینگ، جلسه، نشست

aggregation (اسم)
توده، تراکم، انبوه، تجمع، اجتماع، گرد امدگی

community (اسم)
اجتماع، انجمن، عوام، عموم

commonwealth (اسم)
اجتماع، کشور، رفاه عمومی، جمهوری

society (اسم)
اجتماع، محفل، گروه، جمعیت، انجمن، شرکت، مجمع، مصاحبت، جامعه، نظام اجتماعی، اشتراک مساعی، انسگان

assembly (اسم)
اجتماع، گروه، انجمن، مجلس، هیئت قانونگذاری، هم گذاری

crowd (اسم)
اجتماع، گروه، جمعیت، شلوغی، ازدحام، جماعت، انبوه مردم

commonweal (اسم)
اجتماع، خیر و رفاه عمومی

milieu (اسم)
اجتماع، محیط، قلمرو، اطراف، دوروبر

turn-out (اسم)
اجتماع، ازدحام، تولید، اعتصاب، اعتصاب گر

فارسی به عربی

اجتماع , اعصار , بیئة , تجمع , جالیة , حشد , مجتمع , مجموعة ، اِجْتِماعُ

پیشنهاد کاربران

درباره یِ واژه یِ " هَمبودن/همبُو - " به معنای " گرد ( هم ) آمدن، یکی شدن، یکپارچه شدن، متحد شدن، ترکیب شدن" و همچنین پیشنهادِ واژه برایِ " اجتماع:Union":
در زبانِ اوستایی ریشه یِ " بَو:bav" به معنایِ "باشیدن/ شدن:werden" آمده است که ما از آن بنواژه یِ " بودَن" را داریم ( نیاز به یادآوری است که " بَو" دارای معناهای دیگری نیز بوده است که ما در اینجا به آنها کاری نداریم ) .
...
[مشاهده متن کامل]

" بَو" با پیشوندِ " هم" به معنایِ
1 - گرد ( هم ) آمدن ( zusammen kommen )
2 - یکی شدن، یکپارچه شدن، ترکیب شدن، متحد شدن ( sich vereinigen )
بوده است.
( در این باره برای نمونه به وندیداد اوستا ( V. 17. 3 / V. 19. 34 ) یا یَسنا ( Y. 38. 3 ) بنگرید. )
در زبانِ پارسیِ میانه " همبودن ( =هم. بودن ) " با بُن کُنونیِ " هَمبَو:hambav" به معنایِ
1 - یکی/یکپارچه شدن، متحد شدن ( be united )
2 - ترکیب شدن ( be composed )
بوده است. همچنین واژه یِ " هَمبَویشن/ هَمبَویشنیه" را به معنای " اجتماع، اتحاد" داشته ایم.
اکنون ما می خواهیم واژگانِ بالا را به پارسیِ کُنونی برگردانیم:
1 - همبودن ( پارسیِ میانه ) = همبودن ( پارسیِ نوین )
2 - هَمبَو ( پارسیِ میانه ) = هَمبُو ( پارسیِ نوین )
( نکته: ما واژه یِ " بُوَد" را در زبانِ پارسیِ نوین داریم که از " بُو" ( بُن کنونیِ " بودن ) و نشانه سوم شخص " - َ د" ساخته شده است؛پس بُن کنونیِ " بودن"، " بُو:bov" است )
3 - هَمبویشن ( پارسی میانه ) = همبُوِش ( پارسی نوین )
( نکته : پسوندِ نامسازِ " - یشن" در زبانِ پارسی میانه همان پسوندِ " - ِش" در پارسیِ نوین است ) .
4 - هَمبَویشنیه ( پارسیِ میانه ) = هَمبُوِشی ( پارسیِ نوین )
( نکته: پسوندِ " - یه" در زبانِ پارسیِ میانه همان پسوندِ "نامسازِ" - ی" در زبانِ پارسی نوین است. هنگامیکه در زبانِ پارسیِ میانه پسوندِ " - یه" در پَسِ " - یشن" می نشسته، بیانگر " چگونگی و حالت" بوده است و بنابراین واژگانِ دارایِ پسوندِ " - یشنیه" ، " نام" بوده اند، از اینرو کمی با برداشتِ امروزیِ ما از پسوندِ " - ِشی" ناهمسان است. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پس داریم:
1 - اجتماع، اتحاد = "هَمبُوِش/همَبُوِشی"
2 - متحد شدن، ترکیب شدن، یکی و یکپارچه شدن، گرد ( هم ) آمدن = "هَمبودن/هَمبُو - "
نکته: واژه یِ " هَمبُوِش" برابرِ بسیار سزنده ای برای واژه " اجتماع:Union" در دانش ریاضی است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشتها:
1 - ستونهای927 تا 933 از نبیگ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )
2 - ر. 40 و 138 از نبیگ " فرهنگنامه کوچک پهلوی" ( دیوید مک کنزی )

اجتماعاجتماع
تکایه و زمایه:فرد و اجتماع.
"پاره هایی گرفته از زم ها" اثر بابایار ( ابونصر ) فارابی.
الفصول المنتزعه للاجتماعات از ابو نصر ( بابایار ) فارابی.
توداک ،
انجمن، گردهمایی، همایش، همبودگاه، همزیستگاه،
گردآورد
اجتماع ( ریاضی )
اجتماع ( = جامعه ) : زندگی گروهی، مردمی بیش تر سازمان یافته، دارای منافع مشترک که با هم رابطه ( خانوادگی، خویشاوندی، اقتصادی و. . . ) دارند، نیازهای یکدیگر را برطرف می کنند و در میان آنان ثروت، فرهنگ و تمدن پدید می آید و رشد می کند و عمدتا زبان، باورها و ارزش های فرهنگی آنان یکی است یا به هم نزدیک است و در یک مقطع زمانی زندگی می کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

( https://www. cnrtl. fr )
همتای پازسی این واژه ی عربی، واژه ی زیبای سنسکریت لُکاس lokās می باشد.

واژه اجتماع
معادل ابجد 515
تعداد حروف 6
تلفظ 'ejtemā'
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( اِ تِ ) [ ع . ] ( مص ل . )
آواشناسی 'ejtemA'
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع واژگان مترادف و متضاد
🇮🇷 واژه ی برنهاده: همبود 🇮🇷
بودمان
کوردی: کومَلگا
در پارسی میانه �هَنًجَمَن� می گفتند که ریشه انجمن است.
همبود
اِجتِماع
گِردِواری ( گویِشِ بَختیاری )
در اصطلاح منطقیون: تصدیق کردن، درست دانستن
مثال: اجتماع نقیضین محال است. ( تصدیق کردن و درست دانستن دو جمله ی متناقض محال است. )
جمع شدن
هماییده: اجتماع
برگرفته از کُنش �هماییدن� : جمع شدن، اجتماع کردن، گرد هم آمدن
این کُنشی ( فعلی ) نوساخته است که برگرفته از هم آی ( آمدن ) یدن ( نشانه مصدری ) می باشد و روی هم رفته � هماییدن� میشود.
...
[مشاهده متن کامل]

برخی واژگان که میتوان از آن ساخت: همایه ( جامعه ) ، هماییده ( اجتماع ) ، همایش ( جلسه، کنفرانس ) ، گردهمایی ( میتینگ )

همبودگاه - همزیگان - همزیستگاه - هجاور - مردمگان و . . . .
انباشت، همیار ( در ریاضی: اجتماع ( دو مجموعه ) = انباشت ) ( اجتماع دو مجموعه می شود یک مجموعه ی جدید که از انباشته شدن اعضای هر دو مجموعه درست شود
همبود
Society/Gesellschaft
-
همبودین = اجتماعی
social/sozial, gesellschaftlich
این واژه عربی است و پارسی آن لُکاس می باشد که واژه ای سنسکریت است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس