[ویکی فقه] ابن (= پسر، فرزند)، واژه کهن سامی می باشد و از
احکام فقهی آن به مناسبت در باب های صلاة، صوم،
نکاح و
ارث سخن رفته است.
هنگام بحث درباره این که آیا کلمات در
زبان سامی ابتدایی اصلاً از ۳
حرف تشکیل می شده اند یا دو حرف ، به شواهدی از کلمات دو حرفی نیاز می افتد که باید در همه
زبان های سامی کهن (و احیاناً در
زبان های متأخر و معاصر) رایج باشند. یکی از این کلمات دو حرفی - که البته خود چندان متعدد نیستند - «بن » است که در همه
زبان های سامی ، به معنی پسر به کار رفته است (فنیقی ، موآبی :، BN اکدی :، binum آشوری :، binu عربی جنوبی ؛، ben
عبری :، ben...) جز این که در گروه
زبان های آرامی ، تحولی در آن داده و حرف «ن » در آن به «ر» تبدیل شده و در آرامی شاهی ، عبری ِ متأخر، پالمیری ، مندایی ... به شکل bar درآمده است ، اگرچه در همین زبان ها هم گاه آن را با «ن » نوشته اند.
اسرائیل ولفنسون ،
تاریخ اللغات السامیة، قاهره ، ۱۹۲۹م .
در کهن ترین آثاری که از عربی و
لهجه های آن باقی مانده ، حتی در بسیاری از آثاری که در همسایگی یا تحت تأثیر آرامی قرار داشته اند، بیشتر لفظ بن به کار رفته است ؛ مثلاً در بسیاری از
کتیبه های عربی شمالی ، مانند ثمودی و لحیانی و صفائی همین شکل به چشم می خورد، و نیز در نخستین کتیبه هایی که می توان نام «عربی » بر آن ها اطلاق کرد، چندین بار آمده است . در کتیبة حرّان (مورَّخ ۵۸۶م ) که هم از نظر
خط و هم از نظر زبان به وضوح رنگ عربی دارد، دو بار bn به کار رفته است . برعکس ، در کتیبه کهن تر زَبَد (مورَّخ ۵۱۱م ) که سخت به زبان آرامی آمیخته است ، br آمده است (تصویر و
ترجمه این کتیبه ها را در کتب تاریخ
ادبیات و خط و زبان می توان یافت ، از جمله به این منابع رجوع کنید
جواد علی ، المفصل فی تاریخ العرب ، ج۸، ص۱۸۱، بغداد، ۱۹۵۱- ۱۹۵۵م .
این لفظ در زبان های عربی گاه یک
هجایی و گاه دو هجایی شده است : bin ibin, (با مصوت های کوتاه یا بسیار کوتاه )؛ در زبان
فصیح ، به تنهایی و در حالت اضافه ib/un یا ib. nu است و در ترکیب با
کلمه پیشین وا می گذارد، مانند احمدُ بْن ُ...،. (Ahma/dub/nu) در بسیاری از زبان های سامی این کلمه شکل یک هجایی خود را حفظ کرده است (قس : عبری و استعمال بسیار گسترده آن )، اما عربی فصیح ترجیح داده است آن را به کمک یک همزه کسره دار (حَمْلة صوتیه ) و حرکت اعراب ، دو هجایی سازد و ظاهراً تمایل به «ثلاثی » کردن در ایجاد این همزه بی تأثیر نبوده است (کار بسط دادن کلمه در یکی از لهجه ها به آن جا رسید که یک میم به آخر آن افزودند، برای چند نمونه شعری و اقوال دانشمندان به این منابع رجوع کنید
سیبویه ، الکتاب ، ج۲، ص۹۳، بیروت ، ۱۹۶۷م .
...
[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
بنو (۱۶۴ بار)
پسر. اصل آن بنواست، به پسر از جهت ابن گویند که بنای
پدر است، خدا پدر را در ایجاد فرزند بنّا قرار داده است ،خدا پدر را در ایجاد فرزند بنّا قرار داده است و با عنایت نیز به کار میرود مثلا به
مسافر گویند: ابن السبیل. ابن العلم وابن اللیل و ابن البطن نیز گفتهاند (از مفردات). ، به عیسی پسر مریم آیات روشن دادیم. 1- ، ابن سبیل چنان که اهل تفسیر گویند مسافری است که خانواده و مال خود دستش کوتاه شده باشد. از ابن عباس و قتاده و ابن جبیر نقل شده که آن را میهمان گفتهاند. چون در قرآن همه جا جز آیه 36 نساء در ردیف اهل زکوة و اهل انفاق شمرده شده است میدانیم که ابن سبیل
فقیر و اهل اسحقاق و در مانده است. علت این تسمیه شاید آن باشد که چنین کسی جز سبیل معرّفی ندارد و فقط پسر
راه بودنش که چون از اهلش منقطع است گوئی: سبیل، پدر و مادر اوست. 2- . این آیه از سه جهت قابل دقّت است. اوّل: عُزیز است که یهودا و را عزرا خواند، این کلمه به هنگام تعریب تغییر یافته چنانکه «یَسوع» به «عیسی» و یوحنّا به «یحیی» تغییر یافته است، و عزرا همان است که دین یهود را تازه کرد و اسفار تورات را پس از آنکه در غائله بخت نصر از بین رفت، جمع کرد و نوشت و از کوروش پادشاه ایران اجازه خواست و بنی اسرائیل را به فلسطین باز گردانید و آن در حدود 457 سال قبل از میلاد بود علی هذا در مقابل این خدمت او را پسر خدا خواندند (المیزان). دوّم: ظاهر آن است که یهود عزیز را پسر حقیقی خدا میدانستند و به عنوان شرافت این سخن را نمیگفتند زیرا این مطلب در ردیف ابن اللّه بودن عیسی آمده و عیسی را، نصاری پسر واقعی خدا میدانند. بطور کلّی درباره عیسی گفتهاند که او خدا و پسر خدا و یکی از سه خداست، قرآن میگوید ، ، معلوم میشود که نصاری درباره عقیده به عیسی سه فرقه شدهاند: فرقهای او را خدا و فرقهای پسر خدا و فرقهای یکی از سه خدا (که در عین حال یکی اند) دانستهاند. خلاصه آنکه چون ابن اللّه بودن عزیر در ردیف ابن اللّه بودن مسیح آمده است، میفهمیم که یهود عزیر را پسر واقعی خدا میدانستند و گرنه در ریف عیسی پسر خدا نمیآمد و هر دو به یک چوب رانده نمیشد، زیرا میان اینکه احتراماً بگوئیم فلانی پسر واقعی خداست و اینکه بگوئیم فرزند واقعی خداست فرق از زمین تا آسمان است. در المیزان ذیل آیه ما نحن فیه فرموده: اینکه یهود عزیر را ابن اللّه گفتهاند نمیدانیم که مانند ابن اللّه بودن مسیح است در نزد نصاری، و در او جوهر ربوبیّت هیت و یا او از آن مشتق و یا عین اوست؟ و یا این تسمیه تشریفی است مثل «نَحْنُ اَبْناءُاللّه وَ اَحِبّائُهُ» که قول دیگر یهود است.
ولی بنا بر تحقیق که گذشت شقّ اوّل صحیحتر است و اینکه المیزان فرموده: سیاق آیه ما بعد «اِتَّخَذوا اَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ اَرْباباْ مِنْ دون اللّه» مؤید شق دوّم است به نظر، چندان قوی نمیرسد و مخصوصاً با ملاحظه «یُضاهِئون...» سوّم: «یُضاهِئونَ قَوُلَ الَّذینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ» نشان میدهد که عقیده ابن اللّه بودن به یهود و نصاری از کفّار دیگر راه یافته است، زیرا این آیه میگوید، یهود و نصاری در این سخن نظیر قول کفّار پیش از خود را میگویند. به طوریکه اهل تحقیق بیان کردهاند: عقیده ابن اللّه و حلول و تثلیث در میان برهمائی و بودائیهای هندوستان و نیز در
چین و
ژاپن و فرس قدیم و مصریها و یونانیها و رومیها معروف بوده و از آنها به عقاید یهود و نصاری راه یافته است (رجوع به المنار و المیزان ذیل آیه ما نحن فیه) در المیزان ذیل آیه فرموده مراد از ولد فرزند حقیقی است ودلیلش آنست که «ولد» آمده و گرنه «ابن» گفته میشد. (زیرا ابن از وَلَد عمّ است و وَلَد فقط به فرزند حقیقی اطلاق میشود). 3- پسرم با ما سوار شو و با کافران مباش. «بنیّ مُصغّر» ابن و مضاف بیاء متکلم است و از
تصغیر و اضافه مهربانی و دلسوزی اراده میشود. ناگفته نماند: جمع ابن، اَبناء و بنون است مثل و مثل .