ابلوموف یا آبلوموف[ الف] ( به روسی: Обломов ) رمانی نوشته ایوان گنچاروف نویسنده روس به سال ۱۸۵۹ است. نیکیتا میخایلکوف، کارگردان روس، در ۱۹۷۹ بر اساس این رمان فیلمی یا عنوان چند روز از زندگی ابلوموف ساخته است. نمایش نامهٔ آبلوموف از مارسل کوولیه[ ب] ، هم از رمان مزبور اقتباس شده است.
ایلیا ایلیچ ابلوموف دوران کودکی را در املاک پدرش در روستا در کنار خانواده و دوستش آندره می گذارند. در جوانی در سن پترزبورگ به استخدام دولت در می آید. پس از سال ها خدمت در کار دولتی، ابلوموف بازنشسته همه روز در خانه روی کاناپه می لمد. لمیدگی برای او نه از روی خستگی یا کسالت، بلکه خو و عادت اوست. هر وقت در خانه است، که همیشه هست، بر روی کاناپه لمیده یا در خواب است.
آندره می کوشد ابلوموف را با زندگی اجتماعی آشنا کند و او را از سستی و خمودگی نجات دهد. اما تلاش او بی ثمر می ماند. عشق اولگا هم نمی تواند او را از رخوت و سستی به درآورد. ابلوموف همچنان به زندگی راحت و خمودگی خود ادامه می دهد. با بیوه ای ازدواج می کند و تا آخر زندگی با تن آسایی خود، که آندرهٔ آن را ابلوموفیسم می نامد، به سر می برد.
ابلوموف هجوی است دربارهٔ اشراف قرن نوزدهم روسیه که زندگی را با تن پروری و خمودگی می گذاراند. رمان گنچاروف در روسیه بسیار مورد توجه مردم و منتقدان ادبی قرار گرفت. تولستوی آن را شاهکار بزرگ ادبی می نامد و داستایفسکی زاده ذهنی سرشار می خواندش. در رمان ابلوموف، نوستالژی، رؤیا، و تخیل موج می زند و نگاه جزئی نگر گنچاروف و توصیف وی از رویدادها و شخصیت ها از منظر روانشناختی قابل تأمل است. ابلوموف نمایانگر مسخ انسان است.
نیکولای دوبرولیوبوف منتقد روس نقد مفصلی با نام آبلومویسم چیست نوشته است و آن را با بحث مرد زیادی در هم آمیخته است. لنین ( ضمن نطقی در ۱۹۲۲ ) گفت: «روسیه سه انقلاب را از سر گذرانده است، اما هنوز آبلوموف ها باقی مانده اند» منظور وی این بود که روحیه تنبلی و کرختی چنان با طبع و سرشت برخی از افراد، حتی افراد روشنفکر و فرهیخته، عجین شده است که انقلاب هم نتوانسته آن را ریشه کن کند. غلامحسین ساعدی با اشاره به آبلوموف گفته است گنچاروف در دنیای دیکتاتوری سیاسی، بزرگترین کتاب را نوشته است. [ ۱]
↑ آبلوموف برگردان سروش حبیبی ↑ Marcel Cuvelier
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفایلیا ایلیچ ابلوموف دوران کودکی را در املاک پدرش در روستا در کنار خانواده و دوستش آندره می گذارند. در جوانی در سن پترزبورگ به استخدام دولت در می آید. پس از سال ها خدمت در کار دولتی، ابلوموف بازنشسته همه روز در خانه روی کاناپه می لمد. لمیدگی برای او نه از روی خستگی یا کسالت، بلکه خو و عادت اوست. هر وقت در خانه است، که همیشه هست، بر روی کاناپه لمیده یا در خواب است.
آندره می کوشد ابلوموف را با زندگی اجتماعی آشنا کند و او را از سستی و خمودگی نجات دهد. اما تلاش او بی ثمر می ماند. عشق اولگا هم نمی تواند او را از رخوت و سستی به درآورد. ابلوموف همچنان به زندگی راحت و خمودگی خود ادامه می دهد. با بیوه ای ازدواج می کند و تا آخر زندگی با تن آسایی خود، که آندرهٔ آن را ابلوموفیسم می نامد، به سر می برد.
ابلوموف هجوی است دربارهٔ اشراف قرن نوزدهم روسیه که زندگی را با تن پروری و خمودگی می گذاراند. رمان گنچاروف در روسیه بسیار مورد توجه مردم و منتقدان ادبی قرار گرفت. تولستوی آن را شاهکار بزرگ ادبی می نامد و داستایفسکی زاده ذهنی سرشار می خواندش. در رمان ابلوموف، نوستالژی، رؤیا، و تخیل موج می زند و نگاه جزئی نگر گنچاروف و توصیف وی از رویدادها و شخصیت ها از منظر روانشناختی قابل تأمل است. ابلوموف نمایانگر مسخ انسان است.
نیکولای دوبرولیوبوف منتقد روس نقد مفصلی با نام آبلومویسم چیست نوشته است و آن را با بحث مرد زیادی در هم آمیخته است. لنین ( ضمن نطقی در ۱۹۲۲ ) گفت: «روسیه سه انقلاب را از سر گذرانده است، اما هنوز آبلوموف ها باقی مانده اند» منظور وی این بود که روحیه تنبلی و کرختی چنان با طبع و سرشت برخی از افراد، حتی افراد روشنفکر و فرهیخته، عجین شده است که انقلاب هم نتوانسته آن را ریشه کن کند. غلامحسین ساعدی با اشاره به آبلوموف گفته است گنچاروف در دنیای دیکتاتوری سیاسی، بزرگترین کتاب را نوشته است. [ ۱]
↑ آبلوموف برگردان سروش حبیبی ↑ Marcel Cuvelier
wiki: ابلوموف