اُور، با تلفظ او شبیه او در جور عربی به معنی ظلم و ستم، به معنای ابر در گویش دشتی
لری بختیاری
اُور ( ovr ) :ابر
اُورِلا:ابر بارانی، ابر باران زا
اُور مَبار:ابر ی که باران ندارد
چرا دیگر {اَبر} ها نمی بارند؟
چرا؟
بِدرود!
واژه ابر
معادل ابجد 203
تعداد حروف 3
تلفظ 'abar
نقش دستوری اسم
ترکیب ( حرف اضافه ) [پهلوی: apar، مقابلِ پایین] ‹بر› [قدیمی]
مختصات ( ~. ) ( حر اض . )
آواشناسی 'abar
الگوی تکیه WS
... [مشاهده متن کامل]
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
پیشوند "اَبَر" برابر "بزرگ، بسیار، زیاد" و این چنین چیز ها است و در اَنُگُلیسی برابر hyper است.
این پیشوند از واژه "اَبَر" در پهلوی می آید که از آن واژه "بَر" پدید آمده است که برابر هستند ( اَبَر=بَر )
پیوند واژه "بَر" و پیشوند "آبَر" را می بینید.
بدرود!
در کلمات قوانینی هست که اگر بر مبنای اون قوانین کلمات رو بررسی کنیم راحت تر پی به عمق و مفهوم اون کلمه خواهیم برد. قوانینی مثل باب فتح غالب ریشه ترکیب جزء تغییر حذف اضافه بن واژه مصدر و. . . کلمه ابر هم
... [مشاهده متن کامل] یک کلمه ترکیبی از کلمات مختلف هست مثل تعبیر عبور بار باران. یعنی یک بار عبور کننده. از اونجایی که فلسفه ایجاد کلمات بسیار حکیمانه و هوشمندانه بر مبنای کاربرد اون کلمه در عالم واقعیت است مثل سوت که وقتی تلفظ می شه صدای صوت هم ایجاد می شه مثل هوا که وقتی تلفظ می شه هوف شدن هم به صورت کاربردی شکل می گیره. یا ضعفران که با توجه به انرژی زا بودن و طبع گرمیانه ای که دارد ضعف رو از بدن می راند. یا سیستر انگلیسی که همان ادامه دهنده زیست خودمان هست یا همشیره که از یک پستان شیر خورده اند و فراوان از این دست کلمات.
مثلابرا مجازی و کنایی این مثال خوبه:
پاره ای باران در بیابان می بارد
باران آنجا مجاز از ابر میشه
در پارسی همه واژگانی که میان واژشان ب/ف بی نوا است مانند ابر کفش کبک گبر انرا به دوگونه میگویند مانند ابر/ اور کفش/ کوش کبک/ کوک گبر /گور حتی واژگان بیگانه عربی مانند صبر وقبر را صور و قور میگویند این در همه جا ایرانشهر بزرگ بوده و هست
کُردی جنوبی یا پهلوانی ( لهجه کلهری|کرمانشاهی ) : اَور، هَور
بتران
اَبَر= abar= فوق بالا ، برتر، برابرنهادی برای خارق در زبان عربی : خارق العاده و ultra :اولترا: در زبان انگلیسی
در زبان لری به ان ( ( اور ) ) میگویند که از دو بخش
( او ر ) تشکیل شده است که او به آب و ر به معنای ریخت و به طور کلی معنایش میشود چیزی که اب میزیزد.
اور
او:اب
ر:ریخت
همچنین یک پیشوند است در فارسی که برابر واژه و پیشوند انگلیسی hyper است
سحاب . . . .
پسواژه ای به معنی بیشترین یا قویترین یا والاترین مانند ابَرقدرت
" بنام خدا "
در گویش محلی لری ( کهگیلویه )
ابر = اور تلفظ میشه .
یکی از بیشمار واژگان از بن اوستایی ست که از هیچ زبان بیگانه یا قوم غیر ایرانی
اقتباس نشده است .
ابل، رباب، سحاب، غمامه، میغ، اسفنج
:
دکتر کزازی در مورد واژه ی می نویسد : ( ( ابر در پهلوی نیز با همین ریخت به کار می رفته است. چنان می نماید که ابر ریختی است فرجامین و فرو فشرده از آب / بر : بُن ِاکنون از بردن: "آب بر" آنچه آب به همراه می برد . ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( همی بر شد ابر و فرود آمد آب
همی گشت گِرد ِ زمین آفتاب ) )
توضیح بیت :ابر بر آسمان فرا رفت و از آن باران فرو ریخت و آفتاب نیز بر گرد زمین می گشت .
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 193 )
در جایی دیگر می نویسد : ( ( اَبَر در پهلوی اپر apar ، ریخت کهنتر " بر " است . این واژه را که در ایرانی کهن upari در اوستایی upairi ، در پارسی باستان upariy، در سانسکریت upari و در یونانی hyper بوده است ، با overدر انگلیسی و uber در آلمانی می توانیم سنجید . ) )
( ( زبان راستی را بیاراسته
خرد خیره کرده ابر خواسته ) )
( همان ص 334. )
اَبر امروزه در واژه هایی چون ابر قدرت، ابر قهرمان، ابر کشور ، در همین معنی دیده می شود.
ابر نیسانی : ابر پر برکت ، ابر پر باران ، ابری که همه رحمت باشد.
جز یک ابر تو کابر نیسانیست
آن دگر ابر ها زمستانی. ست
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۱۹.
اَبَر: در پهلوی اپر apar بوده است .
( ( ابر ده و دو ، هفت شد کدخدای؛
گرفتند هر یک، سَزاوار ، جای ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 191 )
در جایی دیگر می نویسد : ( ( اَبَر در پهلوی اپر apar ، ریخت کهنتر " بر " است . این واژه را که در ایرانی کهن upari در اوستایی upairi ، در پارسی باستان upariy، در سانسکریت upari و در یونانی hyper بوده است ، با overدر انگلیسی و uber در آلمانی می توانیم سنجید . ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( زبان راستی را بیاراسته
خرد خیره کرده ابر خواسته ) )
( همان ص 334. )
اَبر امروزه در واژه هایی چون ابر قدرت، ابر قهرمان، ابر کشور ، در همین معنی دیده می شود
ابر به دست خود بستن : کنایه از احسان کردن
پادشاهان که در جهان هستند
هر یک ابری به دست بربستند
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۱۹.
در ضمن در بیت مذکور در بالا برانگیخت ابرش برافشاند گرد دو جمله جدا و به معنای عصبی شدن و گرد و خاک کردن است
سحاب
أبر: [عربی]
( اَبر ) یعنی اصلاح کردن و بارور کردن درخت نخل.
لسان العرب:
اَبـَـرَ النخلَ و الزَّرعَ ابراً: اَصلَحَه = نخل و گیاه را اصلاح کرد
ابن الاعرابی:
اَبَـرَ اذا لقَّحَ = آن هنگام که نخل را بارور کرد گویند: ( اَبَـرَ )
... [مشاهده متن کامل]
اما نکته ی کلی این که: در لسان العرب آمده است:
ابو عبدالرحمن می گوید: ( ابر ) برای اصلاح کردن هر صنعتی ربه کار می رود.
میغ
عذر میخوام بیت مذکور در حماسه حمله حیدری از باذل مشهدی ذکر شده که اشتباها به نام شاهنامه درج و فرستاده شد
گمان می کنم معنی اسب یا هر نوع مرکبی که سوارش شوند را نیز داشته باشد با استناد به شعر برانگیخت ابرش برافشاند گرد
که در شاهنامه آمده و به مفهوم اسبش را به حرکت درآورد و گرد و خاک راه انداخت
در زبان لری بختیاری به معنی ابراهیم
Ebr. berahim. beram
آبَر ( اوستایی ) آوردن.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)