هنرمند

/honarmand/

مترادف هنرمند: آرتیست، بازیگر، ستاره، هنرپیشه، هنرور

فارسی به انگلیسی

ingenious, talented, skilful in arts, virtuous, artificer, artist, entertainer, workman, skiful in arts

مترادف ها

artist (اسم)
هنرپیشه، هنرمند، صنعت گر، نقاش و هنرمند، مصور، موسیقی دان

craftsman (اسم)
هنرپیشه، هنرمند، پیشه ور، صنعت گر، نویسنده، پیشه کار

artificer (اسم)
هنرمند، صنعت کار، پیشه ور

virtuoso (اسم)
هنرمند، هنرشناس

handicraft (اسم)
هنرمند، هنردستی، پیشه دستی

فرهنگ اسم ها

اسم: هنرمند (پسر) (فارسی، کردی) (تلفظ: honarmand) (فارسی: هنرمند) (انگلیسی: honarmand)
معنی: آن که توانا در خلق آثار هنری است، آن که دارای مهارت و فنی است، ( در قدیم ) آن که دارای فضل و کمال یا فضایل اخلاقی است، ( در قدیم ) قوی، نیرومند، هنرمند ( نگارش کردی
برچسب ها: اسم، اسم با ه، اسم پسر، اسم فارسی، اسم کردی

لغت نامه دهخدا

هنرمند. [ هَُ ن َ م َ ] ( ص مرکب ) باهنر :
ز گیتی هنرمند و خامش تویی
که پروردگار سیاوش تویی.
فردوسی.
آن خریدار سخندان و سخن
و آن هواخواه هنرمند و هنر.
فرخی.
مرد هنرمند کش خرد نبود یار
باشدچون دیده ای که باشد ارمد.
منوچهری.
طرفه آنکه افاضل و مردمان هنرمند از سعایت و بطر ایشان در رنج اند. ( تاریخ بیهقی ). فرمود که مردی هنرمند باید طلبید. ( کلیله و دمنه ). همیشه هنرمند به حسد بی هنران در معرض تلف افتد. ( کلیله و دمنه ).
تو نیز به زیر ران درآری
آن رخش تکاور هنرمند.
خاقانی.
هنرمندکی زیر نادان نشیند
که بالای سرطان نشسته ست جوزا.
خاقانی.
چون دید سلیم کآن هنرمند
از نان به گیاه گشته خرسند.
نظامی.
بر این گفتار بر بگذشت یک چند
که شد در هر هنر خسرو هنرمند.
نظامی.
چو بر شاه آفرین کرد آن هنرمند
جوابش دادکای گیتی خداوند.
نظامی.
گر بی هنرم و گر هنرمند
لطف است امیدم از خداوند.
سعدی.
حقایق شناسی ، جهاندیده ای
هنرمندی ، آفاق گردیده ای.
سعدی.
که دریافتم حاتم نامجوی
هنرمند و خوش منظر و خوبروی.
سعدی.
گر هنرمند گوشه گیر بود
کام دل از هنر کجا یابد؟
ابن یمین.
|| دلیر و مبارز :
بدو گفت گرسیوز ای شهریار
هنرمند وز خسروان یادگار.
فردوسی.
ز پشت سیاوش یکی شهریار
هنرمند وز گوهر نامدار.
فردوسی.
بدو گفت بهرام : ای شهریار
جوان و هنرمند و گردو سوار.
فردوسی.
چه مرد است گفت این هنرمند گرد
هنرهاش گفتن بِنَتوان شمرد.
اسدی.
|| قوی. نیرومند :
همیشه هنرمند بادا تنت
رسیده به کام آن دل روشنت.
فردوسی.
|| در تداول ، کسی که هنری چون شاعری ، خوانندگی ، نقاشی ، نوازندگی ، بازیگری و جز آن را پیشه خود سازد.

فرهنگ فارسی

باهنر، دارای هنر، هنرور
( صفت ) ۱- کسی که دریکی از زمینه های هنرهای زیبا کار کند . ۲- کسی که آثار هنری بیافریند . ۳- کسی که دارای اطلاعات و تجارب در رشته های مختلف فنون وعلوم است خداوند هنر . ۴ - زیرک محیل .

فرهنگ معین

( ~. مَ ) (ص . ) دارای هنر، صنعتگر، آن که آثار هنری می آفریند.

فرهنگ عمید

۱. کسی که آثار هنری به وجود بیاورد.
۲. دارای مهارتی ویژه.

دانشنامه عمومی

• یک نسخهٔ ترجمه شده به صورت ماشینی از مقالهٔ انگلیسی ببینید.
• استفاده از مترجم های ماشینی نظیر دیپ ال یا ترجمه گر گوگل نقطهٔ آغاز خوبی برای ترجمه است، اما کاربران ترجمه کننده باید در صورت نیاز خطاها را برطرف، و دقت ترجمه را بررسی کنند؛ و نباید تنها متن ترجمه شده به صورت ماشینی را بدون اصلاح در ویکی پدیای فارسی قرار داده و منتشر کنند.
• متنی که غیر قابل اطمینان یا کم کیفیت به نظر می رسد را ترجمه نکنید. در صورت امکان صحت متن را در منابع ارائه شده در مقالهٔ خارجی زبان بررسی کنید.
• شما ملزم هستید با ارائهٔ یک پیوند میان زبانی به مقالهٔ مبدأ ترجمه، انتساب حق تکثیر را در خلاصه ویرایش به همراه ترجمهٔ خود ارائه دهید. یک روش برای انتساب در خلاصه ویرایش می تواند استفاده از این عبارت باشد
• پس از ترجمه، الگوی {{صفحه ترجمه شده|en|Artist}} باید به صفحهٔ بحث افزوده شود.
• برای راهنمایی های بیشتر ویکی پدیا:ترجمه را ببینید.
هنرمند شخصی است که به آفرینش آثار هنری می پردازد یا در هر شاخه ای از فعالیت های انسانی که به هنر مربوط می شود در حال فعالیت است. استفاده از واژهٔ «هنرمند» در صحبت های روزمره ( و حتی علمی و فرهنگی ) معمولاً فقط به شخصی اشاره دارد که در هنرهای تجسمی مشغول فعالیت است. هنرمند معمولاً به کسانی که برای تفنن به این کار مشغولند نیز اطلاق می شود. این اصطلاح برای موسیقی دانان، نوازندگان سازها ، نقاش ها و اجراکنندگان نمایش نیز به کار می رود و اما در مورد بازیگرها معمولاً از لفظ هنرپیشه استفاده می کنند؛ البته «هنرپیشه» درعین حال که بار معنایی بسیار متفاوتی دارد، با هنرمند مترادف است. البته که هنرمند بسیار به نگاه کلی ذات هنر می پردازد بدون هر گونه تفکر سودجویانه و منافع شخصی خود. هنر از درون انسان بر می انگیزد و باید تماما در اختیار آن بود.
در زبان پهلوی برای بیان دارندگی در واژه «هنر»، از پسوند «وند» استفاده می شد و فرد صاحب هنر، «هنروند» نامیده می شد. امروزه از پسوند «مند»، که آن هم نشانه دارندگی است، استفاده می کنیم.

هنرمند (فیلم ۱۹۶۰). هنرمند ( انگلیسی: The Entertainer ) فیلمی به کارگردانی تونی ریچاردسون است که در سال ۱۹۶۰ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به لارنس الیویه، جوآن پلورایت، دنیل ماسی، آلن بیتس و آلبرت فینی اشاره کرد.
عکس هنرمند (فیلم ۱۹۶۰)

هنرمند (فیلم ۱۹۸۳). هنرمند ( به هندی: Kalaakaar ) فیلمی محصول سال ۱۹۸۳ و به کارگردانی پی. سامباسیوا رائو است. در این فیلم بازیگرانی همچون سری دوی، کونال گواسامی، راکیش بیدی، شیرام لاگو ایفای نقش کرده اند.
عکس هنرمند (فیلم ۱۹۸۳)
گزارش تخلف یا اشتباه در معنی

جدول کلمات

فنان

فارسی به عربی

حرفة , فنان

پیشنهاد کاربران

artful
کسی که کار های هنرمندی انجام میدهد

هنرور. [هَُ ن َرْ وَ ] ( ص مرکب ) ( از: هنر ور، پساوند اتصاف و دارندگی ) دارای هنر. هنرمند. باهنر :
غماز را به حضرت سلطان که راه داد
هم صحبت تو همچو تو باید هنروری.
سعدی.
هنرور چنین زندگانی کند
جفا بیند و مهربانی کند.
سعدی.
هنرور که بختش نباشد بکام
به جایی رود کش ندانند نام.
سعدی.
رجوع به هنروری شود.
اهل هنر. [ اَ ل ِ هَُ ن َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هنرمند. باهنر. دارای هنر : اگر بی هنران خدمت اسلاف را وسیلت سعادت سازند خلل بکارها راه یابد و اهل هنر ضایع مانند. ( کلیله و دمنه ) .
مشاهده پیشنهاد های امروز

معنی یا پیشنهاد شما