97 1623 100 1 مرشد/morSed/مترادف مرشد: پیر، پیشوا، شیخ، قطب، مردکامل، مقتدا، ولی، هادی، هدایت گرمتضاد مرشد: مریدبرابر پارسی: راهنما، رهبر، پیشوا، شاگرد معنی اسم مرشد اسم: مرشدنوع: پسرانهریشه اسم: عربیمعنی: راهنمایی کننده، ارشادکنندهاسم های مشابه مانند مرصاد، مرصع و مرضیه را هم بخوانید. معنی مرشد در لغت نامه دهخدا مرشد. [ م ُ ش ِ ](ع ص ، اِ) نعت فاعلی است از مصدر ارشاد. راه راست نماینده. (غیاث ) (آنندراج ). هدایت کننده. (از اقرب الموارد). ارشادکننده. دلیل. رهبر. رهنمون. راهنما. هادی. راهبر. دستگیر :... من یهداﷲ فهو المهتدو من یضلل فلن تجد له ولیاً مرشداً. (قرآن 17/18). اما طبیب آفرینش دستوری نداد و عقل مرشد اجازت نفرمود. (از نامه ٔ سنائی به خیام ). || استاد و معلم و مربی و تربیت کننده. (ناظم الاطباء). || ادب آموزنده. || ناصح و پنددهنده. (ناظم الاطباء). واعظ. مذکر. || در اصطلاح امروزین عرب زبانان ، راهنمای کشتیها در تنگه ها و کانالها. راهنمای کشتی. || در اصطلاح تصوف ، مظهر عقل نزد صوفیان و مظهر نفس را دلیل گویند که بندگان را به راه راست هدایت می کنند و یکی مظهر اسم اﷲ و رحیم ودیگری مظهر اسم رحمان است. (از فرهنگ مصطلحات عرفا). || در اصطلاح تصوف ، کسی است که راه راست بنمایاند. (از تعریفات جرجانی ). کسی که تربیت و ریاست گروهی از صوفیان را بعهده دارد. کسی که تربیب و هدایت و ارشاد گروهی از صوفیان کند. پیر. پیر صوفیان. پیر طریقت. شیخ. شیخ ارشاد دستگیر. مراد. مقابل مرید، مقابل سالک ، مقابل مضل. مقابل مسترشد : جان سخنوران را مرشد نشید من به بهر چنین نشیدی منشد نشید بهتر.خاقانی (دیوان چ سجادی ص 190).امام مرشد محمد غزالی را گفتند. (گلستان سعدی ). مرشد طبیب حاذق است علاج به نوعی که موافق حال مستر شد است میکند. (انیس الطالبین بخاری ص 60). مرشد آن است که ذره و قطمیری را در محل شفقت فرو نگذارد. (انیس الطالبین ص 197).- مرشد راه ؛ نماینده ٔ راه و هادی طریقت. (ناظم الاطباء).- مرشد کامل ؛ پیشوای صوفیه که خود به کمال رسیده باشد و طالبان را به کمال رساند.- || پادشاهان صفویه. (ناظم الاطباء). لقب عامی است سلاطین صفویه را : دیگر باره در خدمت مرشد کامل به تاج وهاج آراید و مسامحه ای که با رومیان کرده بود آن را به اقتضای زمان تقیه نام نهاده... (عالم آرا ج 1 ص 448).|| در اصطلاح زورخانه ، اصول دار زورخانه که با طبلی و آوازی و اشعاری محرک و مهذب ورزشکاران را به ورزش دارد و اصول نگاه دارد. آنکه در زورخانه اصول را باضرب نگاه میدارد و اشعار حماسی و اخلاقی با اوزان خاصی که با حرکات هر ورزش ... مرشدآباد را بخوانید. معنی مرشد به فارسی مرشدراهنما، رهبر، راه راست نماینده( اسم ) ۱- هدایت کننده راه نماینده راهنما : ... اما طیب آفرینش دستوری نداد و عقل مرشد اجازت نفرمود .... ۲ - کسی که تربیت و ریاست گروهی از صوفیان را بعهده دارد . یا مرشد کامل . ۱ - پیشوای صوفیه که خود بکمال رسیده و طالبان را نیزبکمال رساند . ۲ - بپادشاهان سلسل. صفوی اطلاق میشده : دیگر باره در خدمت مرشد کامل بتاج و هاج آراید و مسامحهای که با رومیان کرده بود آنرا بافتضای زمان تقیه نام نهاده ... ۳ - ( زورخانه ) کسی که بهنگام ورزش ورزشکاران باستانی را راهنمایی کند . وی بر سکویی بلند ( سردم ) مشرف بر گود می نشیند وبا خواندن اشعار متناسب همراه با ضرب گرفتن آنان را همراهی نماید . ورزشکاران در زورخانه تابع دستور مرشد هستند . توضیح این اصطلاح در زورخانه بر اثر اختلاط ورزش باستانی با تصوف رواج یافته جمع : مرشدین .فرزند علی بن مقلد مرشد آبادمزرعه ایست از شهرضا مرشدی را بخوانید. معنی مرشد در فرهنگ معین مرشد (مُ ش ) [ ع . ] ۱ - (اِفا.) راهنما، هدایت کننده . ۲ - (اِ.) در تصوف کسی که تربیت و ریاست گروهی از صوفیان را به عهده دارد. ۳ - کسی که به هنگام ورزش ورزشکاران باستانی در زورخانه آنان را راهنمایی کند. ۴ - لقبی برای شعبده باز و معرکه گیر. معنی مرشد در فرهنگ فارسی عمید مرشد۱. راهنما، رهبر.۲. (تصوف) پیر.۳. (ورزش) در زورخانه، کسی که با آواز و ضرب حرکت ورزشکاران را هدایت می کند. مرشد در دانشنامه ویکی پدیا مرشدامروز در زورخانه مرشد به کسی می گویند که آوازی خوش دارد و هنگام ورزش روی سر دم می نشیند و با آهنگ های گوناگون که هر کدام ویژه یکی از حرکات ورزشی است ضرب می گیرد و شعرهای رزمی که بیشتر از شاهنامه فردوسی برگزیده می شود می خواند و صدای ضرب و آواز خود را با حرکات ورزشکاران، هماهنگ می کند و آنان را به ورزش بر می انگیزد. در قدیم مرشد یا کهنه سوار کسی بود که کار آموزش ورزشکاران و پهلوانان با او بود. کهنه سوار در هنگام ورزش لنگی به دوش می انداخت و چوبی هم که به آن «تعلیمی» می گفتند در دست می گرفت و در کنار گود می نشست و باستانی کاران یا کشتی گیران را در کارهای ورزشی و کشتی گیری راهنمایی می کرد. کهنه سواران یا مرشدان از چابک ترین و آزموده ترین پهلوانان و ورزشکاران بودند. (گویا مرشد امروزی را «ضرب گیر» می خواندند).سایت فرهنگسرامرشد آقاباغمرشد آقا باغ (به ترکی استانبولی: Mürşid Ağa Bağ) (زاده ۲۶ ژانویه ۱۹۵۲) بازیگر ترکیه ای تلویزیون و سینما است. سریال حلالم کن با نقش آفرینی وی در سال ۱۳۸۸ از شبکهٔ ۲ سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد.مرشد بروجردیمرشد بروجردی شاعر و متخلص به مرشد، متوفی سال ۱۰۳۰ هجری قمری می باشد. بعضی از تذکره ها او را تحت نام «مرشد یزدجردی» آورده اند، او در شهر بروجرد به دنیا آمد و در همان جا دانش را فرا گرفت، سپس به همدان رفت و با شاعرانی چون زکی همدانی، رشکی، هلاکی، میر مغیث محوی و میرالهی آشنا شد. او مدتی در بین شهرهای همدان، بروجرد و خرم آباد دررفت وآمد بود و با حکمرانان ارتباط داشت. سپس به اصفهان و از آنجا به شیراز رهسپار شد و به خدمت محمدقلی خان، پسر مرتضی قلی خان، حاکم شبانکاره رسید و با وی به دارابگرد مرکز حکومت او رفت و هشت سال ملازم وی بود. مرشد مدتی پس از درگذشت محمدقلی خان، به دعوت میرزا غازی ترخان، والی سند، به تته، پایتخت ترخانیان رفت و ملازم او شد و عنوان «مرشدخان» یافت، سپس به همراه میرزا غازی رهسپار قندهار شد و پس از کشته شدن او، ملازم جهانگیر پادشاه و ... مرشد ترابی را بخوانید. چنانچه، معنی واژه بالا (برگرفته از دانشنامه ویکی پدیا)، نادرست یا مخالف قوانین جمهوری اسلامی ایران است، خواهشمند است گزارش دهید تا بررسی و حذف گردد => [گزارش] مرشد در جدول کلمات مرشدشیخ جایگاه مرشد در زورخانهسردم جایگاه مرشد در گودسردم جایگاه مرشد در گود زورخانهسردم دنباله معنی مرشد در جدول معنی مرشد به انگلیسی general (اسم)سر کرده ، ژنرال ، ارتشبد ، مرشدsheikh (اسم)سالار ، رئیس ، رئیس قبیله ، مرشد ، شیخ ، رئیس خانواده معنی کلمه مرشد به عربی مرشدسيد , معلم مرشد را به اشتراک بگذارید پیشنهاد کاربران غلامرضا نصراللهی مرشد : در اصفهان به برخی مداحان پیش کسوت چهارده معصوم مرشد گفته می شود مانند مرشد حسین پنجه پور. سالوکی دلیل علی باقری مرشد: [اصطلاح زور خانه ای] آوازخوان و ضرب گیر زورخانه، که وظیفه تهییج، هماهنگی و هدایت ورزشکاران را به عهده دارد. مرشد در لغت اسم فاعل از ارشاد است بمعنی : رهبر و راهنما. ارین راهنما.رهبر.ارشاد کنندهفارسی هشتم امیر هدایت کننده معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها امین > نام کوچک چاپلین mahdi seyerahmani > cadman سید احمد > the upper extremities گل > renewable مسعود خواجه وندی > national origin hani > to drive one nuts میکا > محو چیزی شدن Alireza > Chacher in the rye نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته FarhoodنادیاسارافرجپورموسیDark Light محمد حاتمی نژادعلی باقریFigure فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته یک غازی نام کره ای لرکی فارس حسنا لر بند گران fill