درباره ریشه نام شهر قم یاغم ارائه می دهد. اگر بخواهیم آن را با نگاه به ریشه های اوستایی و پهلوی تحلیل کنیم، چند نکته مهم وجود دارد:
- - -
۱. ریشه های اوستایی و پهلوی
در زبان های اوستایی و پهلوی، واژه هایی مانند �کُم� یا �کومه� به معنای خانه کوچک، اتاقک موقت یا سکونتگاه های ساده ای است که توسط چوپانان ساخته می شد. همچنین، در پهلوی، واژه هایی مانند �کُم� به مکان های کم عمق یا گودال هایی اطلاق می شد که برای جمع آوری آب یا سکونت موقت استفاده می شدند. این معناها با ویژگی های جغرافیایی و سکونتی منطقه قم همخوانی دارند.
... [مشاهده متن کامل]
- - -
۲. تغییر نام از �کُم� به �قم یاغم�
بر اساس منابع تاریخی، نام اولیه شهر قم یا غم�کُم� بوده است. این نام در طول زمان به �کُم� و سپس در دوره اسلامی به �قم یا غم� تغییر یافته است. این تغییرات تلفظی نشان دهنده تأثیر زبان عربی بر زبان های ایرانی در دوره های مختلف تاریخی است.
- - -
۳. تطبیق معنایی با ویژگی های جغرافیایی
نام �قم یا غم� با ویژگی های جغرافیایی منطقه همخوانی دارد. بر اساس کتاب �تاریخ قم یا غم� اثر حسن قمی، این شهر به دلیل محل جمع شدن آب ها و آب انبارهای طبیعی در اطراف آن، به نام �قم یا غم� نامیده شده است. این ویژگی ها با معنای �کُم� یا �کومه� که به مکان های جمع آوری آب یا سکونت موقت اشاره دارند، تطابق دارد.
- - -
۴. منابع کتابی معتبر
۱. تاریخ قم – حسن قمی، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۶
2. پیشینه شهرهای ایران باستان – عبدالحسین زرین کوب، نشر علم، ۱۳۷۲
3. ایران شناسی و جغرافیای تاریخی ایران – غلامحسین یوسفی، انتشارات توس، ۱۳۷۵
4. فرهنگ واژه های پهلوی – پرویز میناچی، تهران، ۱۳۶۹
5. شهرهای ایران باستان – محمود کریمی، انتشارات سمت، ۱۳۷۸
6. تاریخ جغرافیایی استان های ایران – محمد معین، چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۶۵
- - -
غَم
همانندی برونی و درونی غَم به آلمانی : kummer
به مینه ی غم ، اندوه نگریستنی و نگرش پذیر و درخور نگریستن ( قابل توجه ) است :
kummer : kumm - er , kumm = gham = غَم
شاید " غَم " واژه ای از بُن پارسی باشد !!!
... [مشاهده متن کامل]
بیتی از شاهنامه :
ازو شادمانی و زویَت ( از او یَت ) غَمیست ( غَم است )
وَزویَت ( وَ اَز او یَت ) فزونی و ، زویت کَمیست ( کَمی/کَم است )
به جای {غم} بگوییم {اندوه}.
نمونه:مسیرِ هر هدفی از جاده ی غم می گذرد
درست:گذرگاهِ هَر آرمانی، از راهِ اندوه می گذرد.
" غم ": انگیزهء زندگی.
" شادی ":آمیزهء زندگی.
سلام ، غم درونی وریدها را پاره میکند و خطر سکته قلبی و مغزی بهمراه دارد مخصوصاً برای افرادیکه مشکل استرس و اضطراب یا محدودیت در آزادی عمل دارند . من این مشکل را در عوام مردم متوجه میشوم و شاید شرایط جهادی
... [مشاهده متن کامل] ندارند یا تمایل به جهاد ندارند یا نتیجه جهادی نمگیرند یا هر طور که باید نیاز به نظارت دارند چون ممکن است آب رفته به جوی باز نگردد . . . .
درلری بختیاری
سُرُو:غم، اندوه، سوگ
واژه غم
معادل ابجد 1040
تعداد حروف 2
تلفظ qam
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: غمّ، جمع: غُمُوم]
مختصات ( غَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی qam
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی معین
راز آلود و زیبا حیرت انگیز جالب و عجیب
هم معنی های کلمه ی ( غم )
غم از سبب جیزى بوذ که کم کشته بوذ و هم از قبل جیزى کی طلب کنی و نیابی . هدایة المتعلمین فی الطب، متن، ص: 654
خشم و ناراحتی و اندوه
غم به سنگسری موری ( mory ) غصه ( ghese ) داغ ( dagh )
غم ندارم در دل چو تو یار من باشی
هم راه و هم سو خریداره دل من باشی
در اشک شبگیر م تو سر ریز باشی
چون سرشک در غم توست مرهم دل من باشی
... [مشاهده متن کامل]
غم تنهائی بسوزد زین دل چون تو در آن حاصل باشی
کرشمه نگاهت بزداید غم دل گر تو مهربان باشی
گر به میخانه در ایم قصه غم بسرائم گر تو خندان باشی
پارسی غم دنیا نبر بر دوشت گر چه حیران باشی
قطعه خاکی نصیب تو گر چه پادشاه دوران باشی
ازدست دادن، ناهماهنگی،
غم = اندوه = حزن = غصه
Sadness - Sorrow - Grief - Rue - Woe - Heartache
غم یه احساس بده که حتی میتونه خودتو از وجودت متنفر کنه
در پارسی غِیش، اندوه، اَندَمه، چَشاک، فَژَم، فَرَم، موژ
غم خودش ی واژه پارسی و توی سروده هایی که گذاشتید نمونه از سروده های فردوسی که واژه غم در اون استفاده شده بود، بود بد چرا براش برابر پارسی گذاشته بودید؟: ) خواهشمندم گزینه ها نو پیوسته به رشه واژه ها که
... [مشاهده متن کامل] آیا این واژه پارسی هست یا نه رو بی افزایید و آرش های ( معانی ) پارسی رو از اربی جدا به طور همگان جدا کنید و پس از اون در دسترس بذارید
اندوه، تاسف، تیمار، حزن، حسرت، داغ، رنج، غصه، کرب، محنت، هم، ماتم
کلمه ایکه بن عربی دارد و به معنای اندوه، ناراحتی، افسوس، رنج، داغی دل، غصه، عذاب و آزردگی است.
غمگین:افسرده و دل ازرده.
متضادغمگین:شادی، نشاط، خشنودی، باصفایی، خوشحالی و خرم بودن است.
افسردگی . فسرده . افسرده
پَژاره ( کُردی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)