غازی

/qAzi/

مترادف غازی: جنگجو، جهادگر، مبارز، مجاهد، رسن باز، طناب باز، معرکه گیر، لقمه بزرگ

معنی انگلیسی:
warrior flighting against infidels

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

غازی. ( ص ، اِ ) زن فاحشه. ( از برهان ). || چرب روده پرمصالح. ( برهان ). چرغند. || لقمه بزرگ . پیته درشت دبلة.( منتهی الارب ). || معرکه گیر. ( از برهان ). ریسمان باز. ( برهان ) ( جهانگیری ). رسن باز :
بر زلف شبان غازی چون دلو رسن بازی
آموخت که یوسف را در قعر چهی یابد .
مولوی ( از جهانگیری ).
سالک به سیر شو نه بصورت که عنکبوت
غازی نگردد ارچه براید به ریسمان.
مجیرالدین بیلقانی ( از جهانگیری ).
چوغازی به خود در نبندند پای
که محکم رود پای چوبین ز جای.
سعدی ( ازآنندراج ).
سخره عقلم چو صوفی در کنشت
شهره شهرم چو غازی در رسن.
سعدی.
و برای آنکه از غازی به معنی غزاکننده ممیزگردد او را گدا غازی نیز گویند. ( آنندراج ). و مؤلف آنندراج نوشته : «غازی ، ریسمان باز که گاهی بر اسب چوبین سوار شود». و این بیت بسحاق اطعمه را شاهد آورده است :
از شوق غازی اسب آن کس که کشته گردد
دین لوت خواران باشد شهید غازی.
و خود او در ذیل «غازی اسب » آن را قسمی از مأکولات اهل توران معنی کرده است ، و همین معنی مناسب این بیت مینماید. ( رجوع به غازی اسپ شود ). و گویا معنی «ریسمان باز، که گاهی بر اسب چوبین سوار شود». را از همین بیت استنباط کرده اند. ( ! ).

غازی. ( ع ص ) نعت فاعلی از غزو. مرد پیکار و با دشمن دین کارزارکننده. ج ، غُزّی ̍، غُزّی ،غزاة، غزّاء و منه قوله تعالی : او کانوا غزی لوکانوا عندنا . ( منتهی الارب ). آنکه به جهت ثواب با اعدای دین حرب کند. ( برهان ). تاراج کننده. ( دهار ). مجاهد. ( مهذب الاسماء ) :
فکندم کلاه گلین از سرش
چنان کز سر غازیی مغفری.
منوچهری.
آن کو به هندوان شد یعنی که غازیم
از بهر بردگان نه ز بهر غزا شده ست.
ناصرخسرو.
همه احوال دنیائی چنان ماهی است در دریا
به دریا در ترا مسکن نباشد ماهی ای غازی.
ناصرخسرو.
تو کبک کوه و روز و شب عقابان
تو اهل روم و گشت دهر غازی.
ناصرخسرو.
چون گوهر عقد مدیح بندی
بر بازوی دولت امیر غازی.
مسعودسعد.
و آنگاه بکردار کف خسرو غازی
بی باک بباریم به کهسار و به گلزار.
مسعودسعد.
غازی مصطفی رکاب آنکه عنان زنان رودبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ابن گمشتگین دومین از امیران سلسله دانشمندی ( جل . ۴۹۹ ه ق . / ۱۱٠۵ م . ۵۲۹ ه ق . / ۱۳۴ م . ) .
مجاهد، جنگجو، کسی که درراه خدابادشمنان دین جنگ کند
( اسم ) ۱ - کسی که در راه دین با کافران جهاد کند جمع : غزات . ۲ - پادشاه جنگجو . ۳ - نوعی از مسکوکات قدیم که تقریبا با ۲٠ غروش برابر بود جمع : غوازی غازیات .
آخرین تن از امرای جانی یا امرای هشتر خانی که از سال ۱۷۵۸ تا سال ۱۷۸۵ در ولایات زیرجیحون فرمانروا بوده است . امرای درانی افغانستان ولایات متصرفی ابن سلسله را گرفتند و دوره حکومت ایشان در زمان همین ابوالغازی و به سال ۱۷۸۵ بدست امرای منگیت پایان یافت .
از امرای ایوبی الجزیره از سال ۱۲۳٠ تا ۱۲۴۵ .

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِفا. ) جنگ جو، کسی که در راه خدا می جنگد.
(ص . ) معرکه گیر، رسن باز.

فرهنگ عمید

۱. مجاهد، جنگجو.
۲. کسی که در راه خدا با دشمنان دین می جنگد.
نوعی سکۀ قدیمی معادل بیست قرش.
۱. بندباز، رسن باز، ریسمان باز: سالک به سینه شو نه به صورت که عنکبوت / غازی نگردد ارچه برآید به ریسمان (مجیرالدین بیلقانی: ۱۵۲ )، سغبهٴ خلقم چو صوفی در کنش / شهرۀ شهرم چو غازی بر رسن (سعدی۲: ۶۶۰ ).
۲. معرکه گیر.

پیشنهاد کاربران

واژه ی �غازی� و �قاضی� در نگاه اول به عربی نسبت داده می شوند، ریشه های کهن تر، اوستایی و پهلوی نیز داشته.
- - -
بررسی ریشه های کهن واژه های �غازی� و �قاضی�
۱️⃣ غازی
معنای رایج عربی: �جنگجو در راه دین�
...
[مشاهده متن کامل]

ریشه های کهن ایرانی:
اوستایی: gaθa - → �ضربه زدن، حمله کردن�
پهلوی ( فارسی میانه ) : gāz / gāzī → �جنگجو، مبارز�
تحلیل:
مسیر معنایی از �عمل جنگیدن� به �شخصی که می جنگد� کاملاً طبیعی است. این نشان می دهد که واژه پیش از ورود آن به فرهنگ اسلامی در ایران باستان برای توصیف مبارز و جنگجو وجود داشته است.
- - -
۲️⃣ قاضی
معنای رایج عربی: �قاضی، داور�
ریشه های کهن ایرانی:
اوستایی / پهلوی: kaz / kāθa → �داوری کردن، حکم کردن�
پهلوی: kāθī / kāzi → �قاضی�
تحلیل:
واژه مسیر معنایی مشابهی دارد: از فعل �داوری کردن� به �فردی که داوری می کند�. بنابراین، این واژه نیز پیشینه کهنی در ایران داشته و صرفاً بعداً به عربی نسبت داده شده است.
- - -
۳️⃣ جمع بندی
واژه ریشه عربی ریشه کهن ایرانی مسیر تحولی
غازی �جنگجو در راه دین� اوستایی gaθa - → پهلوی gāzī �جنگجو، مبارز�
قاضی �قاضی، داور� اوستایی kaz/kāθa → پهلوی kāzi �داوری کردن → فرد داور�
نتیجه گیری:
هرچند امروز این واژه ها به عربی نسبت داده می شوند، شواهد زبان شناسی تاریخی نشان می دهد که ریشه های کهن ایرانی برای آن ها وجود داشته است. این نمونه ها بیانگر آن است که بسیاری از اصطلاحات اداری، نظامی و اجتماعی در دوره اسلامی پیشینه ای ایرانی داشته اند و نه صرفاً عربی.
- - -
📚 منابع معتبر کتابی
1. Richard N. Frye – The History of Ancient Iran, 1984.
2. Pierre Briant – From Cyrus to Alexander: A History of the Persian Empire, 2002.
3. D. N. MacKenzie – A Concise Pahlavi Dictionary, 1990.
4. J. Kellens – Dictionnaire de la langue avestique, 2000.
5. W. Hinz – Altiranisches Sprachgut der Inschriften und Literatur, 1975.
6. G. Bailey – Indo - Iranian Languages and Literature, 1987.
- - -

محمود اصفهانی، معروف به: غازی، از استادان معماری ایرانی در قرن ششم هجری است. مسجد جامع اردستان، یکی از آثار اوست.
( برگرفته از کتاب: معماران و مرمتگران سنتی اصفهان، نوشته: سیدمهدی سجادی نایینی ) .
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه غازی از ریشه ی واژه ی غاز فارسی هست
غازیغازیغازیغازی
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
واژه غازی از ریشه ی واژه ی غاز فارسی هست.
غازیغازیغازیغازی
شعبده باز
جواب پرسش کلمه ای چهار حرفی به معنای کسی که کارهای عجیب انجام می دهد، میشه غازی؟
غازی فردی است که در غزوه ( به معنای لشکرکشی یا یورش نظامی ) شرکت کرده است. اصطلاح اخیر در ادبیات اولیه اسلامی به لشکرکشی هایی که توسط پیامبر اسلام محمد هدایت می شد به کار می رفت و بعداً توسط رهبران نظامی تُرک برای توصیف جنگ های فتح آمیزشان استفاده شد.
...
[مشاهده متن کامل]

در چارچوب جنگ های بین امپراتوری روسیه و مردم مسلمان قفقاز، که از اواخر قرن هجدهم، از مقاومت شیخ منصور در برابر گسترش روسیه شروع شد، این کلمه معمولاً به شکل غزوات ظاهر می شود.
در ترکی مدرن، غازی برای اشاره به نظامیان سابق و همچنین به عنوان عنوانی برای قهرمانان مسلمان ترک مانند مصطفی کمال آتاترک، ارطغرول و عثمان اول استفاده می شود. همچنین برای اشاره به جانبازان در نبردها نیز کاربرد دارد. ۱۹ سپتامبر به عنوان روز کهنه سربازان در ترکیه جشن گرفته می شود.

غازی
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/غازی
غازی=جنگجو ( مقابل کافران ) ، مجاهد، رزم آور.
وزن فاعل از کلمه غزو می باشد؛ غزو=جنگ کردن، جنگ؛به خصوص جنگ هایی مقابل کافران که پیامبر ( ص ) در آنان حضور داشته است.
- پیش غازی و معلق بازی - نیز از همین جا می آید که بصورت عامیانه و به اشتباه، قاضی نوشته می شود.
غازی یعنی مبارز مسلمان که علیه کافران می جنگد.
غازی: جنگجو جنگی مجاهد - طبل غازی طبل که درغزوه وجنگ نواخته میشده
غازی: بندباز طناب باز معرکه گیری
غازی: پول و سکۀ کم ارزش برابر با ۱۰ قروش . ای موش لوس یک غازی با دم شیر می کنی بازی
معنی غازی
ما در اصل دو غازی داریم یکی قازی دومی غازی
معنی قازی = قازی هایی که دادگاه هستند اینجور چیزا
معنی غازی = جنگجو
بندباز - ریسمان باز -
مجاهد
جنگجو

جنگجو
چه جالب. اتفاقا تو عامیانه قاضی یا داور جا افتاده که مردم استفاده میکنن ازش
از امثال سائره
پیش غازی و معلق بازی. . . . ؟
به معنی در برابر کسی که صاحب مهارت و تجربه ای خاص هست، لاف زدن و گردن فرازی کردن

افزوده

بندباز
شعبده باز
ریسمان باز
کسی که کارهای عجیب انجام میدهد

جنگ جو؛ مجاهد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)