رس
رست، خاک رس، ازخاک با آب خمیرچسبیده حاصل میشود
( مصدر ) ۱ - بند کردن و باز داشتن کسی را . ۲ - اصلاح کردن میان قومی را . ۳ - افساد کردن ( از اضداد است ) . ۴ - چاه کندن . ۵ - در زیرخاک پنهان کردن چیزی را . ۶ - در گور کردن مرده را . ۷- دانستن امور قوم و خبر آنها .
یادنیسن رس خاور شناس نامی انگلیسی که درباره رودکی و احوال و اشعار وی تحقیقاتی دارد .
[clay] [زمین شناسی، کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] [زمین شناسی] خاکی با درصد بالایی از ذرات ریز و کلوئیدی که با جذب آب چسبنده و پس از خشک شدن کلوخه ای می شود
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] بخشی از ذرات معدنی خاک که دارای قطر کمتر از 0/002 میلی متر است
[ گویش مازنی ] /ros/ قدرت – نیرو مایه & نخی که با الیاف کنف بافته شود و بیشتر به عنوان سربند کیسه ی گونی مورد استفاده قرار گیرد
[swelling clay] [زمین شناسی] رسی که می تواند مقدار زیادی آب جذب کند
[calcareous clay] [زمین شناسی] رُسی حاوی مقدار قابل توجهی کلسیمکربنات
تبلور متبلور گشتن
[boulder clay] [زمین شناسی] مخلوطی ناهمگن، بدون ساختار چینه شناختی، متشکل از رُس و ماسه و شن و تخته سنگ که در زیر یخچال ها نهشته می شود
[saggar clay] [سراميک] رُس دیرگدازی که در جعبۀ کوره به کار می رود و در برابر گرمایش ها و سرمایش های پی درپی تاب می آورد
[ گویش مازنی ] /res dakshiyen/ به نخ کشیدن ماهی و یا برخی اقلام نباتی و غذایی - ردیف کردن
[fireclay, fireclay refractory] [سراميک] رُسی که در برابر حرارت مقاوم است
...