قبل از اینکهقبل از جنگقبل از جنگ داخلی امریکاقبل از ظهرقبل از موقعقبلاقبلا اخطار کردنقبلا اعلام کردنقبلا اگاهقبلا اگاهانیدنقبلا اماده کردنقبلا انتخاب کردنقبلا بدل کسی اثر کردنقبلا برحذر داشتنقبلا به تصرف اوردنقبلا پرداختنقبلا پیش بینی کردنقبلا تبعیض فکری داشتنقبلا تجهیز شدهقبلا تصور کردنقبلا تعلیم دادنقبلا تعیین شدهقبلا تعیین کردنقبلا تهیه دیدنقبلا تهیه شدهقبلا چیدن و قرار دادنقبلا درباره چیزی صحبت کردنقبلا رویت کردنقبلا شرط کردنقبلا عقیده پیدا کردنقبلا فکر چیزی را کردنقبلا متوجهقبلا مرتب کردنقبلا مستعدقبلا مقدر کردنقبلا مقرر داشتنقبلا موجود شدنقبلا نشان دادنقبلا هضم کردنقبلا هم دست کردنقبلا وجود داشتنقبلا وقوع امری را ترتیب دادنقبلیقبهقبه دارقبه شمشیرقبولقبول به فرزندیقبول تابعیتقبول شدگی