مستعفی شدنمستعمراتیمستعمرهمستغرق بودنمستغرق دراندیشه شدنمستغرق شدنمستغرق شدن درمستقبلمستقرمستقر بودنمستقر شدنمستقر کردمستقر کردنمستقلمستقل بودن ازمستقل شدمستقیممستقیم و بی واسطه بودنمستقیمامستقیما درک کنندهمستلزم بریدن سر یا قتلمستلزم بودنمستمری بگیرمستمری گرفتنمستمسکمستمعمستمعینمستملکاتمستمندمستندمستهجنمستهلک شدنمستهلک کردنمستورمستوریا پنهان کردنمستیمسجدمسحور شدنمسحور ومفتون کردنمسحور کردنمسحور کنندهمسخرگیمسخرگی کردنمسخرهمسخره امیزمسخره وارمسخره کردنمسدودمسدود کردنمسدود کننده