مستهجن

/mostahjan/

مترادف مستهجن: بد، رکیک، زشت، قبیح، مبتذل، ناپسند

متضاد مستهجن: مستحسن

برابر پارسی: زشت، بد، نابهنجار، ناپسند

معنی انگلیسی:
obscene, immodest, shocking, smut, smutty, spicy, flash, foul, off-color, pornographic, ribald, risqu, sleaze

لغت نامه دهخدا

مستهجن. [ م ُ ت َ ج ِ ] ( ع ص ) قبیح و زشت شمرنده. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به استهجان شود.

مستهجن. [ م ُ ت َ ج َ ] ( ع ص ) مکروه و زشت و عیب گرفته شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). مُستقبح. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به استهجان شود. || زشت. ناپسندیده : کار ناکرده را مزد خواستن مستقبح و مستهجن یافت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 102 ). || رکیک. زننده : این لفظ اگر چه مستهجن است بازگفتن بر زبان راند... ( مرزبان نامه ص 10 ). || مرد که نیمی عرب و نیمی عجم یعنی دورگه باشد و به زعم عرب چنین کس غیرفصیح است. ( سبک شناسی ج 2 ص 31 ).

فرهنگ فارسی

زشت، قبیح، ناپسند
۱ - (اسم ) عیب گرفته شده . ۲ - ( صفت ) زشت رکیک : و این لفظ اگر مستهجن است باز گفتن بر زبان راند.... ۳- مرد دورگه که نیمی عرب و نیمی عجم باشد و بزعم عرب چنین کس غیرفصیح بود.
قبیح و زشت شمرنده

فرهنگ معین

(مُ تَ جَ ) [ ع . ] (ص . ) زشت و قبیح .

فرهنگ عمید

زشت، قبیح، ناپسند.

مترادف ها

obscene (صفت)
زشت، ناپسند، فحاش، موهن، کریه، مستهجن، شهوت انگیز، قبیح، زشت و وقیح، خارج از اخلاق

immodest (صفت)
جسور، گستاخ، بی شرم، پر رو، بی عفت، نا نجیب، مستهجن

فارسی به عربی

بشع

پیشنهاد کاربران

واژه مستهجن
معادل ابجد 558
تعداد حروف 6
تلفظ mostahjan
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( مُ تَ جَ ) [ ع . ] ( ص . )
آواشناسی mostahjan
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

بررسی واژه یِ " گَست:gast" در زبانِ پارسیِ کُنونی به چمِ " بَد، زشت، ناجور" وَ " گَستَ:gasta" در زبانِ پارسیِ باستان به چمِ " بَد، زشت، تهوع آور، تنفر آور، زننده، حال بهم زن، ناجور" و پیوندِ آنها با واژگانِ " گَند، گندیدن":
...
[مشاهده متن کامل]

در زبانِ پارسیِ باستان ما واژه ای بنامِ " گَستَ:gasta" داشته ایم که این واژه با اَندرگذری از زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی، " َ : a" پایانیِ آن اُفتاده است، به ریختِ " گَست:gast" به ما رسیده است. از آنجایی که " گَستَ:gasta" صفتِ مفعولی در زبانِ پارسیِ باستان بوده است، پس می توان کارواژه یِ " گَستَن: gastan" و صفتِ مفعولیِ " گَسته: gasteh" را در زبانِ پارسیِ کُنونی بکارگیری کنیم.
ولی پرسشِ بسیار درخورنگرش این است که بُنِ کُنونیِ کارواژه یِ " گَستَن" چه بوده است؟
از آنجایی که کریستین بارتولومه واژگانِ " گَست، گستَ" را با واژه یِ " گَندَگ" پیوندِ معنایی داده است، من با کمی بررسی دریافتم که میبایست بُنِ کُنونیِ " گَستَن: gastan" ، " گَند: gand" باشد؛ چنانکه در کارواژه یِ " بَستَن" با بُن کُنونیِ " بَند" نیز این ترادیسی به زیبایی نمایان است.
پس داریم:
" گَستَن یا گَندیدن" با بُنِ کُنونیِ " گَند"
" گنداندن" با بُنِ کُنونیِ " گَندان". . . . . ( سببیِ ( Kausativ ) کارواژه یِ گَستن یا گَندیدن )
( نیاز به یادآوری است که " گَندَگ" همان " گَنده" است. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
ما می توانیم واژه یِ " گَست، گسته" را به جایِ واژگانِ " زشت، بد، ناجور، مستهجن، زننده، تهوع آور، تنفرآور و . . . " بکار گیری کنیم.
این واژگان با واژه هایِ "yucky ، icky، nasty و . . . " در زبانِ عَن گلیسی همچم هستند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشت:
ستونِ 517 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )

مستهجن
مستهجنیدن
این صاحب پخش فیلم مستجین باید سری و به موقع دستگیر بشوند تا تجاوز انجام نشود در کشور ها و پلیس فتا سری پیگیری کنید تا از پخش این فیلم در فضای مجازی جلو گیری شود و طبق ماده298 مجازات پخش فیلم مستجین سری
...
[مشاهده متن کامل]
وبه موقع بازداشت بشوند و تحویل قوه قضایه داده بشوند تا قاضی دادگاه حکم را بدهد طبق اسیب رسانی به افراد در فضای مجازی و بهم ریختن جامعه تا اسیبی به افراد وارد نشه لطفن از راست جدی دارم میگم به خدا بدون شوخی ها

زشت، رکیک، ناپسندیده، زننده
لغت وگفتمان است، گفتنش بی اشکال
کریستوفر بنگ چان و پسراش

بپرس