فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wrings, wringing, wrung
حالات: wrings, wringing, wrung
• (1) تعریف: to twist and squeeze tightly, as between the hands or between rollers.
• مشابه: compress, mangle, press, squeeze, twist
• مشابه: compress, mangle, press, squeeze, twist
- Please wring the wet towel over the sink.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] لطفا حولۀ خیس را توی سینک بچلان!|
[ترجمه مالک میرزائی] لطفا حوله خیس وا روی سینک بچلون.|
[ترجمه گوگل] لطفاً حوله مرطوب را روی سینک بچرخانید[ترجمه ترگمان] لطفا حوله خیس را از سینک بیرون بکش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to press out or extract by or as though by this means.
• مترادف: extract
• مشابه: coerce, exact, extort, press, squeeze, tear, wrench, wrest
• مترادف: extract
• مشابه: coerce, exact, extort, press, squeeze, tear, wrench, wrest
- We wrung the water out of the wet clothes.
[ترجمه گوگل] آب را از لباس خیس بیرون کشیدیم
[ترجمه ترگمان] آب را از لباس های خیس بیرون کشیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آب را از لباس های خیس بیرون کشیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We'll wring the truth out of you!
[ترجمه گوگل] ما حقیقت را از شما بیرون خواهیم کشید!
[ترجمه ترگمان] ما حقیقت رو از تو بیرون می کشیم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما حقیقت رو از تو بیرون می کشیم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to afflict as though by twisting and squeezing.
• مترادف: wrench
• مشابه: afflict, harrow, pain, pierce, rack, rend, torment
• مترادف: wrench
• مشابه: afflict, harrow, pain, pierce, rack, rend, torment
- It wrings my heart to see you suffer.
[ترجمه غزل] دیدن رنج کشیدن شما قلبم را به درد می آورد|
[ترجمه گوگل] دیدن رنج کشیدن تو قلبم را به هم می زند[ترجمه ترگمان] قلبم از دیدن شما عذاب می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to clasp and squeeze together (the hands), as in frustration, anxiety, or distress.
• مشابه: clasp, squeeze, twist
• مشابه: clasp, squeeze, twist
- She wrung her hands in despair.
[ترجمه غزل] با درماندگی دست هایش را بهم فشرد|
[ترجمه گوگل] دستانش را با ناامیدی فشار داد[ترجمه ترگمان] نا دین دست هایش را به هم فشرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to break by twisting (a bird's neck or the like).
• مشابه: break, twist
• مشابه: break, twist
- They killed the birds by wringing their necks.
[ترجمه گوگل] آنها پرندگان را با فشار دادن گردن آنها کشتند
[ترجمه ترگمان] آن ها پرندگان را با فشردن گردنشان کشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها پرندگان را با فشردن گردنشان کشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to twist and squeeze something.
• مشابه: press, squeeze, twist
• مشابه: press, squeeze, twist
- Wring gently so you don't damage the material.
[ترجمه گوگل] به آرامی فشار دهید تا به مواد آسیب نرسانید
[ترجمه ترگمان] خیلی آروم، پس به مواد آسیب نمی زنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خیلی آروم، پس به مواد آسیب نمی زنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: the act of twisting and squeezing; wringing.
• مشابه: squeeze, twist
• مشابه: squeeze, twist
- She gave the wet suit a good wring.
[ترجمه گوگل] او کت و شلوار خیس را به خوبی فشار داد
[ترجمه ترگمان] او کت و شلوار خیس را یک فشار خوب داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او کت و شلوار خیس را یک فشار خوب داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید