درست پیش رفتن و بهتر شدن شرایطی
Don't worry about anything - it'll all work out ( for the best ) in the end, you'll see.
Nothing was working out right.
Is your new assistant working out OK?
1=succeed
2=endure
3=exercise
4=find solution - to resolve
بررسی کردن هم میشه
Well, we haven't worked out all
the details ourselves
خوب، ما خودمان همه جزئیات را بررسی نکرده ایم.
☆, رضا و سارا کله وقت درحال بحث کردنن فک نمیکنم ک ازدواجشون دووم بیاره
معنی به زبان محاوره ایه.
تحمل کردن یکی از چندین معانی work out
Endure☆
Reza and Sara argu all the time. ldont think thier marriage will work out.
حل کردن
از آب در آمدن
work out room
نوع فضای تناسب اندام ( اتاق ورزش ) فضایی است که به طور خاص برای ورزش، تمرینات تناسب اندام و فعالیت های سلامت جسمانی تعیین شده است. همچنین شامل توالت، دفتر و انبار عمومی است که معمولاً در یک فضای تناسب اندام ( اتاق ورزش ) برای رعایت کدها، استانداردها و مقررات یافت می شود.
یک دوره تمرین یا تمرین بدنی است.
How's that worked out?
. . . . .
Going well
کار کردن
work out به معنای ورزش کردن در باشگاه بدنسازی هم است .
I work out every night. یعنی من هر شب در باشگاه بدنسازی , تمرین می کنم . لازم نیست که حتماً at the gym را ذکر کنیم .
در زمینه قیمت معنی "درآمدن" میتونه بده
The bill works out at �15 each
هر کدوم از قبض ها 15 پوند درمیاد
If we go by taxi, it’s going to work out very expensive
اگر با تاکسی بریم خیلی گرون درمیاد
[Noun]workout ( بصورت چسبیده )
تمرین بدنی - ورزش و نرمش مثل ایروبیک
مثال:
I would love to try paddleboarding, which is a water sport that involves standing on a long, wide board and using a paddle to move across the water. I would want to try it at a calm beach or lake where the water is still and the scenery is beautiful. I would enjoy doing it with a group of friends, and it would be a fun way to spend a day out in the sun. I think it would be a peaceful and meditative experience to glide across the water on a paddleboard, and I imagine it would be ⭐a good workout⭐ for my core and arms
... [مشاهده متن کامل] بقول معروف کارا در میارن
نتیجه بخش بودن
مثمرثمر واقع شدن
به گونه ای خوب پیش رفتن
به نحو مطلوب پیش رفتن
به خوبی از آب درآمدن
برنامه ریز رکدن
تدبیر/ تعبیه کردن
با زحمت از کاردرآمدن
با تلاش رسیدن به چیزی
با تقلا دست یافتن به چیزی
۱. ورزش کردن
۲. دور شدن، خوب پیش رفتن ( اوضاع )
۳. محاسبه کردن
۴. حل کردن
۵. با دقت طرح ریزی کردن
باشگاه رفتن. بدن سازی
Work out=guess
پی بردن، به مطلبی رسیدن، متوجه چیزی شدن، از چیزی سردرآوردن
مثال: It took me ten years to work out what had happened.
برای من ده سال طول کشید تا بفهمم ماجرا از چه قرار است.
حل/تدبیر کردن ( مسئله، . . ) ، انجام دادن/شدن، به نتیجه رسیدن وموفق شدن
به پایان/به مرحله عمل رساندن، ورزش/کارشدید، تمرین بدنی شدید
حساب/محاسبه کردن، هیچ چیزباقی نگذاشتن، تاته بهره برداری کردن
دراثرزحمت وکارایجادکردن, بتدریج شل شدن، درامدن
Infer fromاستنتاج کردن
work out = to get better or get solved
یه مشکلی رو حل کردن
به یک نتیجه خوب رسیدن
ورزش کردن
حل اختلاف زوجین
ختم به خیر شدن
به خوبی و خوشی تمام شدن
اتفاق افتادن
. But even as she wished that, she probably knew it wasn’t going to work out that way
ولی حتی وقتی این آرزو را می کرد، به احتمال زیاد می دانست که این اتفاق نخواهد افتاد.
نرمش صبحگاهی
چاره جویی
دوستان گرامی وقتی مفهوم کلمه یا عبارتی را ازطریق کمک کاربران متوجه میشویم حداقل کاری که میتوانیم بکنیم، لایک کردن آن معنی به منظور دلگرم نمودن آن مترجم برای ادامه کار و کمک بیشتر آتی به خودمان است. زبان فارسی مانند هر دارایی دیگری برای بقا نیازمند کمک همه فارسی دانان برای بقا است.
... [مشاهده متن کامل] استخراج شده
ورزیده کردن بدن دراثر تمرینات ورزشی
موفقیت آمیز بودن.
به نتیجه ای منتهی دشن
اسم آن به معنای انجام ورزشی است که در یک جا ثابت انجام می شود.
Example
She's working out on her new exercise bike
او در حال ورزش کردن به تردمیل جدیدش است.
جواب دادن
جور شدن
رو به راه شدن
[Phrasal verb]work something outبه مرحله ی عمل رساندن - کردن - از کار درآوردن
💠 Just bear with me. We'll work something outیه کم بهم وقت بده/یه لحظه اجازه بده. یه راه حلی پیدا می کنیم/یه تدبیری واسه این موضوع/مشکل می اندیشیم و بعمل میاریم
... [مشاهده متن کامل]
💠 . . . After all, if they'd used a professional advertising agency to produce their brochure instead of doing it in - house presumably they'd have paid a lot more?
B: Oh, yes. I worked it out
💠 Doing what?
Only work in my office.
No, Boss. On the contrary I need those jobs to get clients.
It's a waste of time.
I can work it out.
Sure?
You're a real son of a bitch!
Well, let's see. . .
How about payment?
The same as today.
How about a monthly. . .
Salary?
No, it's better for you this way.
I work harder, and get more clients. . .
What a crafty bastard!
Well, I must go now.
No! Just stay a while.
Father's waiting.
Fuck your father!
What's so funny?
یعنی چیکار کنم؟
یعنی فقط تو کار خون باشی.
بَ، نه آقا. اتفاقاً اینجور کارا واسه جمع کردن مشتری خیلی لازمه.
وقتت تلف میشه.
نه آقا هر جور باشه میرسم.
حتماً؟
اَی پدر سگ!
حالا قرار - مدار کارمون چجوری باشه. . .
همین جوری که امروز بود دیگه.
ماهیانه موافق نیستی پول بگیری. . . ؟
نه آقا، اینجوری به نفع شماست.
بیشتر میدم، بیشتر مشتری میارم. . .
خیالتون تختِ تخت باشه!
اَی پدر سوخته!
خُب دیگه ما بریم، با اجازتون.
بگیر بشین، کجااا. . .
آخه بابام منتظره.
کون لق بابات!
کجاش خنده داره؟
1. با دقت طرح ریزی کردن plan
2. حساب کردن یا حل کردن calculate
3. ورزش کردن exercise
4. فهمیدن understand
5. هزینه داشتن cost
برآورد کردن
از آب در آمدن
پیش رفتن
جور شدن
ردیف شدن
I wanted to be an actor. That didn’t work out
می خواستم هنرپیشه شوم که جور نشد
پی بردن
چواب دادن
نتیجه دادن
work out به معنی تدبیر کردن
workout به معنی تمرین کردن
به خط فاصله دقت شود
تمرین بدنی
انجام دادن
بدنسازی یا ورزش کردن
حل مسئله
موفق باشید
فهمیده، حل کردن
انجام دادن/شدن، کامل شدن/کردن
( در مورد رابطه ) سر گرفتن
باب میل پیش رفتن
بعضی جاها مفهوم بهبود دادن یا بهبود بخشیدن هم میده مانند مثال زیر:
I can't stand this situation, I want everything to work out
نمی تونم این وضعیت رو تحمل کنم ، می خوام که همه چیز درست بشه.
. . excercise. . . . . . . . Work out. . . . . . . . body building. . . . . . . fitness. .
تناسب اندام. . . . . . . بدنسازی. . . . . . . . . . بدنسازی و نرمش . . . . . . . نرمش کردن
جواب دادن/نتیجه دادن
( justfriends. ir )
توافق کردن - تشریک مساعی کردن
سر در آوردن، فهمیدن
I can't work these instructions out
1. برای دستیابی به کار یا تلاش: یک سازش کار کرده اید.
2. یافتن راه حل برای؛ حل: معادلات را انجام داد؛ تفاوت های شخصی آنها را حل کرد.
3. برای تدوین یا توسعه: برنامه ریزی کنید.
4 - برای ترخیص ( تعهد یا بدهی ) با کار به جای پول.
... [مشاهده متن کامل]
5 - برای اثبات موفقیت آمیز ، مؤثر یا رضایت بخش: استراتژی جدید ممکن است عملی نباشد.
6. برای رسیدن به یک نتیجه مشخص: این نسبت با یک عدد عجیب و غریب کار می کند. این نتیجه حاصل شد که همه در قطار یکسان حرکت کردند.
7. برای انجام شرایط جسمی درگیر ورزش شدید.
8 - برای اگزوز کردن ( مثلاً یک معدن )
گذراندن ( دوره، درس و . . . )
خوب پیش رفتن
My first job didn't work out.
Things have worked out really well for us.
به مرور بهتر شدن، ( مسئله ای ) به مرور حل شدن
I hope it all works out for Gina and Andy.
Things will work out, you’ll see.
از کار در آمدن، حاصل شدن
جور شدن
جواب دادن
جواب دادن
مال شدن
به نتیجه رسیدن هم معنی میده
I dont know if this isnt going to work out
:work out
plan
calculate
cost
happen
get better
exercise
1 - حل یک مشکل با انجام یکسری محاسبات
2 - حل یک مشکل با در نظر گرفتن واقعیات
3 - حل یک مشکل با رفتن یک راه رضایت بخش
4 - موفق شدن و به پایان رساندن
5 - تصمیم گیری یا توافق در مورد چیزی
6 - تمرین ورزشی انجام دادن ( مخصوصا بدنسازی و فیتنس )
7 - فهمیدن شخصی یا چیزی
- تدبیر کردن - چاره جویی کردن
- برا مثال: برای آنچه را که باعث اخلال در اهدافتان می شود ، ( چاره ای بیندیشید )
سرانجام/ورزش کردن
عملی شدن . فهمیدن . موفق شدن
فهمیدن
make your body fit and strong by doing exercises:
موفقیتی که در اثر کار وتلاش ایجاد میشود
فهمیدن، جواب دادن، تمرین
ایجاد شدن ، درست شدن
●تدبیر کردن، پیدا کردن راه حل
● محاسبه کردن
● سر از چیزی درآوردن
● جور شدن، ردیف شدن، کم کم درست شدن
پیش رفتن کاری
جور شدن چیزی
کارساز، نتیجه
Decide or agree on something
Find an answer to some thing
کار هایی که افراد مشهور ( مثل:افراد مدل، بازیگر هاو. . . ) برای خوش فرم کردن بدنشون انجام می دهند مانند ورزش کردن، بدنسازی و. . . که به این کارهایی که به ورزش و نرمش مربوط می شود ربط دارد.
✅✅صد در صد درست✅✅
💐🌷🌹تقدیم به دوستداران زبان انگلیسی💐🌷🌹
خوب پیش رفتن ( اوضاع )
Exercise in order to keep your body fit
پیش رفتن
If everything works out well
خودتو رو فرم نگه داشتن
بدن سازی کردن
تمرین ورزشی
Always wear good shoes for your workout
برای تمرینت همیشه کفش های خوبی بپوش
ورزش کردن
حل کردن - تدبیر کردن
به نظر رسیدن
پرداختن:
پیش از آنکه به این مسئله بپردازم باید تعدادی مسئله را بیان کنم:
before i work out this problem i have to declare a few problems
عملی بودن
تمرین در ورزش
Useless
حل کردن، تدبیر کردن، تعبیه کردن، از کار دراوردن، در اثر زحمت و کار ایجاد کردن
To exercise, either in general or by targeting a specific part of the bodyTo have a favorable or acceptable outcome - used esp. of situations in which an unfavorable outcome is expectedTo have a specific result
... [مشاهده متن کامل]
To amount to a specific total
To work to resolve sth or reach an agreement, solution, or favorable or acceptable outcome - in this usage, a noun or pronoun can be used between "work" and "out
جلسۀ تمرین بدنی، جلسۀ تمرین ورزشی
نتیجه دادن - جواب دادن ( نتیجه )
ورزش کردن فعالیت کردن.
how was your wedding?
I didn't get married
why?
we didn't have much in common. our relationship didn't workout
مراسم ازدواجت چطور بود؟
ازواج نکردم.
چرا؟
زیاد تفاهم نداشتیم. ارتباطمون به جایی نرسید ( موفق نبود ) .
you were going to go away, what are you doing here?
I really liked to go away, but it didn't work out.
قرار بود بری مسافرت، پس اینجا چیکار میکنی؟
واقعا دلم میخواست برم مسافرت، ولی نشد.
متوجه شدن
دریافتن
با کار کردن همراه با تمرین زیاد
موفق شدن
Work out= calculate
به کار گرفتن
تلاش برای ادامه پیدا کردن یک رابطه
با دقت طرح ریزی کردن
استنباط کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٠٥)