wisdom

/ˈwɪzdəm//ˈwɪzdəm/

معنی: معرفت، خرد، حکمت، فضیلت، عقل، دانش، دانایی، فرزانگی
معانی دیگر: خردمندی، درایت، بخردی، عاقلانه بودن، خردمندانه بودن، (نادر) نطق خردمندانه، تدریس ژرف اندیشانه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state of being wise.
مترادف: sagacity, sageness, sapience
مشابه: brains, intelligence, sense, smartness, smarts, wit

- In his wisdom, he found the solution that was the key to our greatest dilemma.
[ترجمه گوگل] او در خرد خود راه حلی را یافت که کلید بزرگ ترین معضل ما بود
[ترجمه ترگمان] در خردمندی او، راه حلی پیدا کرد که کلید بزرگ ترین معضل ما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an understanding of that which is true or good combined with an ability to make sound judgments.
مترادف: acumen, common sense, judiciousness, reason, sagacity, sageness
متضاد: folly
مشابه: brains, insight, intelligence, prudence, sense, smarts, understanding, wit

- One can gain wisdom through experience.
[ترجمه گنج جو] هر فردی از طریق کسب تجربه میتواند به دانایی نائل شود.
|
[ترجمه رابرت] هر فردی از طریق کسب تجربه میتونه به پختگی برسه - توجه : wisdom فقط معنی پختگی میده نه عقل و خرد و دانایی چون تو تعریف wisdom تو هر دیکشنری اومده تلفیق دانش و تجربه ، و این یعنی فقط معنی پختگی تو فارسی
|
[ترجمه گوگل] با تجربه می توان به خرد دست یافت
[ترجمه ترگمان] انسان می تواند از طریق تجربه عقل به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: scholarly learning.
مترادف: knowledge, learning
مشابه: education, erudition, scholarship

جمله های نمونه

1. wisdom and learning do not always go hand in hand
عقل و دانش همیشه لازم و ملزوم یکدیگر نیستند.

2. wisdom is the crown of monarchs
خرد افسر شهریاران بود.

3. wisdom tooth
دندان عقل

4. his wisdom irradiated the most difficult subjects
بصیرت او مشکل ترین مطالب را روشن می کرد.

5. infinite wisdom
عقل بی حد و حصر

6. ripe wisdom
عقل کامل

7. the wisdom of the past ages
دانش دوران های گذشته

8. an excavated wisdom tooth
دندان عقل توخالی شده

9. his manifold wisdom
خردمندی همه جانبه ی او

10. pearls of wisdom
گوهرهایی از خرد

11. want of wisdom
فقدان عقل و درایت

12. cut one's wisdom teeth
به عقل رسیدن،عاقل شدن

13. bitter defeats increased his wisdom
ناکامی های تلخ عقل او را بیشتر کرد.

14. ensuing events proved the wisdom of his action
رویدادهای بعدی خردمندانه بودن عمل او را اثبات کرد.

15. to possess knowledge and wisdom
از دانش و عقل برخوردار بودن

16. you must supplant sentimentality with wisdom
شما باید عقل را جانشین احساسات کنید.

17. a man of mellow age and wisdom
مردی جاافتاده و خردمند

18. a philosopher who dispenses pearls of wisdom
(مجازی) فیلسوفی که مرواریدهای عقل و درایت خود را پراکنده می کند

19. to avoid offending the workers, we need wisdom and diplomacy
برای اینکه باعث رنجش کارگران نشویم باید عقل و تدبیر به کار بریم.

20. (e. burke) government is a contrivance of human wisdom
دولت ساخته ی عقل بشر است.

21. True wisdom is know what is best worth knowing, and to do what is best worth doing.
[ترجمه علی سهرابی] دانایی حقیقی آن است که بدانید که بهترین ارزشها دانستن است، و آنچه را که بهترین ارزشهاست انجام دهید.
|
[ترجمه سادات خاتمی] دانش واقعی آن است که ارزشمندترین دانسته ها را بشناسی و ارزشمندترین عمل را به کاربندی: ( علم و عمل توأمان )
|
[ترجمه گوگل]حکمت واقعی این است که بدانی چه چیزی بهترین ارزش دانستن را دارد و انجام کاری که بهترین ارزش انجام آن را دارد
[ترجمه ترگمان]عقل واقعی چیزی است که ارزش دانستن دارد و انجام دادن آنچه که ارزش انجام دادن را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. ’Tis altogether vain to learn wisdom and yet live foolishly.
[ترجمه حمید ] کاملا بیهوده است که درایت را یاد بگیری و درعین حال جاهلانه زندگی کنی
|
[ترجمه گوگل]«یادگیری حکمت و در عین حال احمقانه زندگی کردن کاملاً بیهوده است
[ترجمه ترگمان]به کلی بی هوده است که عقل و شعور یاد بگیرد و در عین حال ابلهانه زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Learn wisdom by the follies of others.
[ترجمه حمید ] خردمندی را از حماقت های دیگران یاد بگیر
|
[ترجمه گوگل]دانایی را با حماقت های دیگران بیاموزید
[ترجمه ترگمان]از the دیگران عقل خود را یاد بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. To care for wisdom and truth and the improvement of the soul is far better than to seek money and honour and reputation.
[ترجمه ناشناس] بها دادن به خرد و حقیقت و رشد روحی بسیار بهتر از مال اندوزی و کسب شهرت و افتخار است.
|
[ترجمه سادات خاتمی] پرداختن به خرد، صداقت و تهذیب نفس، برتر از طلب ثروت، آوازه و افتخار است.
|
[ترجمه roozbeh moradi] در جستجوی خِرد و راستی رفتن و بالاپسندی روان، بسی گران تر از خواهش های مالی، افتخار و نام آوری ست.
|
[ترجمه گوگل]اهتمام به خرد و راستی و بهبود روح به مراتب بهتر از طلب پول و شرف و آبرو است
[ترجمه ترگمان]برای مراقبت از حکمت و حقیقت و بهبود روح، بهتر از آن است که به دنبال پول و آب رو و شهرت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Wisdom is only found in truth.
[ترجمه roozbeh moradi] خِرد را تنها در راستی ( حقیقت ) می توان یافت.
|
[ترجمه گوگل]حکمت فقط در حقیقت یافت می شود
[ترجمه ترگمان] عقل فقط در حقیقت پیدا میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Experience is the mother of wisdom.
[ترجمه گوگل]تجربه مادر خرد است
[ترجمه ترگمان]تجربه مادر عقل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معرفت (اسم)
knowledge, awareness, learning, comprehension, wisdom, cognition, education, science, osmose, kenning

خرد (اسم)
understanding, reason, intelligence, brain, mind, wisdom, intellect, nous

حکمت (اسم)
philosophy, saying, motto, wisdom, doctrine

فضیلت (اسم)
knowledge, learning, scholarship, wisdom, erudition, scholarism

عقل (اسم)
reason, mind, wisdom, intellect, nous, wits, sapience

دانش (اسم)
knowledge, learning, witting, letter, scholarship, wisdom, science, kenning, lore

دانایی (اسم)
knowledge, sagacity, wisdom, sapience

فرزانگی (اسم)
wisdom

انگلیسی به انگلیسی

• knowledge; insight, common sense ; opinion; reason; words of wisdom
wisdom is the ability to use your experience and knowledge to make sensible decisions and judgements.
if you talk about the wisdom of an action or decision, you are talking about how sensible it is.

پیشنهاد کاربران

قسمت از کتاب تورات کی در باری خردمندی هوشیاری حضرت سلیمان ع است
1. عقل. خرد 2. خردمندی 3. دانش 4. امثال و حکم. تعلیمات
مثال:
his sayings are the type of modern wisdom
گفته های او نمونه ای از خردمندی مدرن هستند.
آموزه، فرزانگی ( داریوش آشوری )
حکمت، دانش
مثال: She sought the wisdom of her elders.
او به دنبال دانش سالمندانش بود.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
Pearls of wisdom
پندهای حکیمانه
پختگی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : wise
✅️ اسم ( noun ) : wisdom
✅️ صفت ( adjective ) : wise
✅️ قید ( adverb ) : wisely
فراست
wisdom = پختگی
و هر ترجمه دیگه ای براش ( مثل عقل یا خرد ) اشتباهه ، دلیل ؟
خب ، wisdom به معنی پختگی هست نه به معنی عقل یا خرد ، اگر definition یا همون تعریفش ( یا توضیحش ) که تو هر دیکشنری آمریکایی یا انگلیسی برای wisdom هست رو ببینید متوجه میشید که همه جا تو تعریفش اومده تلفیق دانش و تجربه ، که خب این فقط معنی پختگی تو فارسی هست و نه عقل ، و من در تعجبم چرا همه جا عقل و خرد ترجمه شده ، مگر توضیح انگلیسیش رو تو خود دیکشنری ها نمی بینید ؟ همچنین wise میشه پخته مثل آدم پخته ( کسی که کسب دانش و تجربه کرده ) و یا مثل یک تصمیم پخته و نه به معنی عاقل که همه جا اومده
...
[مشاهده متن کامل]

wisdom = the quality of having experience and knowledge
و یا اگه به خیلی متن ها نگاه کنیئد میبیند اصلا معنی عقل یا خرد نمیده ، مثلا متن زیر رو ببنید :
It is often said that wisdom is the product of experience
داره میگه : اغلب گفته می شود که پختگی محصول تجربه است.
و همونطور که از جملات و مفهموش هم پیداست این پختگی هست که محصوله تجربه هست و حالا اگه به جای پختگی از ترجمه عقل استفاده می کردیم چی میشد ؟مفهوم و ترجمه خنده دار ی میشد ، چرا ؟ چون عقل هیچ ربطی به تجربه نداره ، یه نفر میتونه سنش خیلی کم باشه و خیلی هم عاقل باشه ولی پخته نیست ولی با کسب تجربه به طبع پختگی هم حاصل میشه.

Ability to think and act using knowledge, experience, understanding, common sense and insight : توانایی تفکر و عمل با استفاده از دانش، تجربه، درک، عقل سلیم و بینش
Wisdom, sapience, or sagacity is the ability to contemplate and act using knowledge, experience, understanding, common sense and insight. Wisdom is associated with attributes such as unbiased judgment, compassion, experiential self - knowledge, self - transcendence and non - attachment, and virtues such as ethics and benevolence : خرد، خردمندی یا خردمندی توانایی تفکر و عمل با استفاده از دانش، تجربه، درک، عقل سلیم و بینش است. خرد با صفاتی مانند قضاوت بی طرفانه، شفقت، خودشناسی تجربی، تعالی و عدم دلبستگی و فضایلی مانند اخلاق و خیرخواهی همراه است.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ I much needed to hear the wisdom of a father : هیلی نیاز داشتم که خرد یک پدر را بشنوم ( از خرد یک پدر بهره ببرم )

میشه داشتن دانش، خرد، تجربه و توانایی قضاوت ، به نظرم بهترین معنی فارسی واسش حکیم و حکمته
knowledge
خرد
حکمت
سخن خردمندانه
دسته/ گروه وامبت ها ( گونه ای کیسه دار استرالیایی )
در انگلیسی برای ارجاع به گله یا گروه حیوانات، دامنه ی وسیعی از واژگان مختلف مورد استفاده قرار می گیرد.
مثال:
پرندگان: flock
فیل: herd
کانگرو: mob
شیر: pride
ماهی ( آبزیان ) : colony
Wisdom : معرفت ، خرد
به عنوان مثال : being kind for people
It's the highest level of wisdom
این جمله رو در تلوزیون دیدم و گفتم با شما در میان بگذارم🙂
باور
فرزانگی، خرد
cognition
خرد، به این جمله دقت کنید:
without wisdom, how ever we know, we remind foolish
از این جمله اینگونه بر می آید کهwisdom چیزی فراتر از دانستن است. محمدرضا ایوبی صانع
دیدگاه
عقل_ تفکر_ بینش _ فرزانگی _ کیاست
In some one's wisdom z جمله ای کنایه امیز است به این معنی که این طرز تفکر غلط است In my mother's wisdom daughters are weak
در منطق مادرم دختر ها ضعیف هستند
به هوش آمدن بعد از جراحی
شناخت، بینش
فرزانش
the ability to discern or judge what is true, right, or lasting
insight
scholarly knowledge or learning; common sense
good judgment
the sum of learning through the ages
knowledge
a wise outlook, plan, or course of action
Our behavioral responses are caused by cardiac emotions rather than intelligent calculations
علم یا دانستنی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس