اسم ( noun )
عبارات: under one's wing
عبارات: under one's wing
• (1) تعریف: either of a pair of movable appendages enabling a bird, bat, or insect to fly.
• (2) تعریف: any corresponding body part that resembles such an appendage, but does not enable flight.
- the wing of a penguin
[ترجمه shiva_sisi] بال یک پنگوئـن|
[ترجمه ناشناس] بال یک پنگوئن است|
[ترجمه محمدحسن] بال پنگوئن است|
[ترجمه Jimin.bts] بال یک پنگوئن|
[ترجمه حالا بماند] بال پنگوئن|
[ترجمه گوگل] بال پنگوئن[ترجمه ترگمان] بال یک پنگوئن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: something having the shape or function of a wing.
- the wing of an airplane
[ترجمه shiva_sisi] یکی از بال های هواپــیـــما: )|
[ترجمه Your love] بال یک هواپیما : ) ) )|
[ترجمه ناناژ] بال یه هواپیما =}|
[ترجمه گوگل] بال یک هواپیما[ترجمه ترگمان] بال هواپیما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (informal) a human arm.
• (5) تعریف: a side section of a building.
• مشابه: annex, ward
• مشابه: annex, ward
- the north wing of the mansion
[ترجمه 😊MIRSMH] بخش شمالی عمارت|
[ترجمه نیلی🌸] بال شمال عمارت|
[ترجمه حالا بماند] بال شمالی عمارت|
[ترجمه گوگل] بال شمالی عمارت[ترجمه ترگمان] ضلع شمالی عمارت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: an extension at either top side of an armchair.
• (7) تعریف: a group characterized by its extreme political orientation.
• مشابه: limb
• مشابه: limb
- the right wing
• (8) تعریف: (pl.) the backstage area on both sides of the stage that is hidden from the view of the audience.
- The actors waited in the wings for their cue to enter.
[ترجمه سارا] هنر پیشه ها در پشت صحنه منتظر ورود بودند|
[ترجمه گوگل] بازیگران در بال منتظر بودند تا نشانه آنها وارد شود[ترجمه ترگمان] هنرپیشه ها برای ورود به داخل بال ها منتظر بودند تا وارد شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (9) تعریف: (chiefly British) the part on the side of a car that covers the wheels; fender.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wings, winging, winged
حالات: wings, winging, winged
• (1) تعریف: to move rapidly by or as if by means of flying.
- They winged her to the hospital in the ambulance.
[ترجمه گوگل] با آمبولانس او را به بیمارستان بردند
[ترجمه ترگمان] آن ها او را در آمبولانس به بیمارستان پرواز دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها او را در آمبولانس به بیمارستان پرواز دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to transport by flying.
• مشابه: fly
• مشابه: fly
- They winged the cargo by air freight.
[ترجمه Kfufydjfhdjffjfj] آنها محموله را با حمل و نقل هوایی بال کردند.|
[ترجمه گوگل] آنها محموله را با حمل و نقل هوایی بال کردند[ترجمه ترگمان] آن ها محموله را با بار مخصوص حمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to hit or wound in the arm or wing.
- The ball winged him as he tried to catch it.
[ترجمه سارا] توپ بازوی اورا زخمی کرد وقتی سعی کرد آن را بگیرد|
[ترجمه گوگل] در حالی که سعی می کرد آن را بگیرد، توپ به او بال زد[ترجمه ترگمان] گلوله وقتی خواست آن را بگیرد بال بال بال بال زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The bird had been winged and could not fly.
[ترجمه سارا] پرنده بالش زخمی شده بود و نمی توانست پرواز کند|
[ترجمه گوگل] پرنده بالدار بود و نمی توانست پرواز کند[ترجمه ترگمان] پرنده بال بال بود و نمی توانست پرواز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to supply with wings.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: wing it
عبارات: wing it
• : تعریف: to move by using or as if by using wings; fly.
• مشابه: fly
• مشابه: fly