wiggle

/ˈwɪɡl̩//ˈwɪɡl̩/

معنی: تکان دادن، لولیدن، جنبیدن، وول خوردن
معانی دیگر: لوشیدن، لول خوردن، مخیدن، جنباندن، تکان تکان دادن، وول وول، حرکت، کاچول

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: wiggles, wiggling, wiggled
• : تعریف: to move with quick, side-to-side, twisting motions; wriggle.
مشابه: writhe

- The toy snake wiggled across the floor.
[ترجمه گوگل] مار اسباب بازی روی زمین تکان می خورد
[ترجمه ترگمان] مار اسباب بازی از روی زمین رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to move quickly from side to side.

- The child wiggled his loose tooth.
[ترجمه گوگل] کودک دندان لق خود را تکان داد
[ترجمه ترگمان] بچه دندان لق لق او را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to move with side-to-side twisting motions; wriggle.

- She wiggled her hips into the tight jeans.
[ترجمه sajjad] او باسن خود را در شلوار تنگ تکان داد.
|
[ترجمه .YOUNG MAN.] بی عدب😅
|
[ترجمه گوگل] باسنش را در شلوار جین تنگ تکان داد
[ترجمه ترگمان] باسن او را به شلوار جین تنگ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: get a wiggle on
(1) تعریف: a quick side-to-side movement or course of such movements.

(2) تعریف: a wriggle.

(3) تعریف: a line that twists up and down or from side to side.

جمله های نمونه

1. Your baby will try to shuffle or wiggle along the floor.
[ترجمه گوگل]کودک شما سعی می کند روی زمین تکان بخورد یا تکان بخورد
[ترجمه ترگمان]بچه شما سعی خواهد کرد روی زمین حرکت کند یا حرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. With a wiggle of her hips, she pulled up the trousers.
[ترجمه گوگل]با تکان دادن باسنش شلوار را بالا کشید
[ترجمه ترگمان]با تکانی به پاهایش شلوارش را بالا کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her hips wiggle as she walks.
[ترجمه گوگل]در حین راه رفتن باسنش تکان می خورد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که او راه می رود، باسن او تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Then wiggle the finger and thumb joints. Sentence dictionary
[ترجمه گوگل]سپس مفاصل انگشت و شست را تکان دهید فرهنگ لغت جمله
[ترجمه ترگمان]سپس انگشت و انگشت شستش را تکان می دهد فرهنگ لغت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Their tails wiggle furiously like suckling piglets in their effort to hold against a current many times bigger than them.
[ترجمه گوگل]دم آن‌ها مانند خوکچه‌های شیرده با عصبانیت تکان می‌خورد تا در برابر جریانی چند برابر بزرگ‌تر از خود مقاومت کنند
[ترجمه ترگمان]دنباله آن ها مانند شیر بچه خوک در تلاش آن ها برای نگه داشتن در برابر جریانی که چند برابر بزرگ تر از آن ها بود تکان می خوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Marilyn Monroe was able to wiggle her hips in a way that drove men wild.
[ترجمه فریبا دیبافر] مرلین مونرو قادر بود باسنش را طوری تکان بدهد که مردها را وحشی کند.
|
[ترجمه گوگل]مرلین مونرو توانست باسن خود را طوری تکان دهد که مردان را وحشی کند
[ترجمه ترگمان]مرلین مونرو قادر به حرکت دادن باسن او به شیوه ای بود که مردم را وحشیانه می راند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. However, if you wiggle the mirror as the fly passes, the fly wiggles too.
[ترجمه گوگل]با این حال، اگر هنگام عبور مگس، آینه را تکان دهید، مگس نیز تکان می‌خورد
[ترجمه ترگمان]با این حال، اگر شما آینه را به هنگام عبور پرواز تکان دهید، مگس هم حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I took a few minutes to wiggle out of my pantyhose and hunch into my long pants.
[ترجمه گوگل]چند دقیقه وقت گذاشتم تا از جوراب شلواری بیرون بیایم و داخل شلوار بلندم قوز کنم
[ترجمه ترگمان]چند دقیقه طول کشید تا از شلوارم سر در بیاورم و به شلوار دراز خودم قوز کرده باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Can you wiggle your ears?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید گوش های خود را تکان دهید؟
[ترجمه ترگمان]می تونی ears تکون بدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He has gone wiggle - waggle and cannot be persuaded to categorical.
[ترجمه گوگل]او به تکان دادن - تکان دادن رفته است و نمی توان او را متقاعد کرد که دسته بندی کند
[ترجمه ترگمان]او به حرکت خود ادامه می دهد و نمی تواند به صراحت متقاعد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Hey, you guys! Get a wiggle on! We gotta finish before nightfall.
[ترجمه گوگل]هی، شما بچه ها! دست به تکان دادن بزن! باید قبل از شب تمام کنیم
[ترجمه ترگمان]! هی، بچه ها! تکون بخور باید قبل از غروب تموم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Electrons can jiggle and wiggle in a more energetic manner.
[ترجمه گوگل]الکترون ها می توانند به شیوه ای پرانرژی تر تکان بخورند و تکان بخورند
[ترجمه ترگمان]الکترون ها می توانند با انرژی بیشتری حرکت کنند و حرکت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Glue on wiggle, button or pompom eyes and a felt nose, and glue on buttons vertically down the front.
[ترجمه گوگل]روی چشم های تکان دهنده، دکمه ای یا پومپوم و بینی نمدی چسب بزنید و روی دکمه ها را به صورت عمودی در قسمت جلو بچسبانید
[ترجمه ترگمان]چسب روی دنده، دکمه یا چشمان pompom و یک بینی احساس شده و چسب روی دکمه ها به شکل عمودی در جلو چسب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If you can wiggle your toes freely, they should be about right.
[ترجمه گوگل]اگر می توانید آزادانه انگشتان پای خود را تکان دهید، باید تقریباً درست باشند
[ترجمه ترگمان]اگر می توانید انگشتان خود را به راحتی تکان دهید، آن ها باید در مورد حق با شما باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I haven't left myself much wiggle room, either.
[ترجمه گوگل]من هم خیلی از اتاق تکان دادن خودم را رها نکرده ام
[ترجمه ترگمان]من هم اتاق wiggle را ترک نکرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تکان دادن (فعل)
agitate, twiddle, stir, move, hitch, hustle, shake, flick, wiggle, budge, shock, startle, impulse, pulsate, wag, shag, jar, concuss, convulse, jolt, jounce, shrug off

لولیدن (فعل)
wiggle, worm, squirm, wriggle, hotch, sniggle, squiggle

جنبیدن (فعل)
move, wiggle, vacillate, wag, vibrate, wobble

وول خوردن (فعل)
wiggle, wobble

انگلیسی به انگلیسی

• wiggling movement, twisting, waggling, movement from side to side; twisting path or line
waggle, wriggle, squirm; shake, move from side to side; wiggle something
if you wiggle something or if it wiggles, it moves around with small, quick movements. verb here but can also be used as a count noun. e.g. give the wire a quick wiggle.
a wiggle is a line with a lot of little bumps or curves in it.

پیشنهاد کاربران

1. جنباندن. تکان دادن. تکان تکان دادن 2. وول خوردن 3. تکان. حرکت. وول
مثال:
He removed his shoes and wiggled his toes.
او کفشش را در آورد و انگشتانش را تکان داد.
I wiggle my nose : من دماغم را تکان می دهم - حرکت می دهم
there's no wiggle room
فضایی برای مذاکره/مانور وجود نداره
هم معنی تکون دادن می شه هم چونه زدن ( برا قیمت و اینا )
Wiggle worms
کرمهای خزنده
. . . .
Wiggle worm
جنبیدن و کرم وار تکون خوردن
بچه ای که آروم و قرار نداره ، اصطلاحا میگن مورچه افتاده تو . . . .
بچه ای که تو شکم مادر هم لول میخوره میشه. . .
...
[مشاهده متن کامل]

______
wiggle worm
A person that �moves/wiggles� around a lot. Usually referring to a�young child�or baby.
Child laying�on mother's�lap, moving around trying to�get comfortable.
Mother: Stop being such a wiggle worm.
Pregnant woman with baby moving around inside her.
Mother: This baby is really being a wiggle worm right now.
__________
Or
________
a�wiggle worm�is a restless child, a child who cannot sit quietly.
�Or a child who can't sit still or is always busy a wiggle worm, or that he has ants in his pants
___________

بجنب
"get a wiggle on"
US informal
get moving; hurry
A line is sometimes called a straight line or, more archaically, a right line ( Casey 1893 ) , to emphasize that it has no "wiggles" anywhere along its length.
گاهی یک خط، یک خط مستقیم یا، قدیمی تر آن، یک خط راست ( کسی 1893 ) ، نامیده می شود؛ برای تاکید بر آنکه آن هیچ "جعد ( خمیدگی ) " هرکجا از طولش ندارد.
...
[مشاهده متن کامل]

لرزیدن ریز ( بالا پایین یا چپ و راست کردن )
با shake مترادفه
و خیلی در رابطه با ass و butt بکار میره
Wiggle that ass baby
.
to move up and down or from side to side with short quick motions
...
[مشاهده متن کامل]

[ obj]
He wiggled his fingers/toes.
She wiggled her hips.
[no obj]
His toes were wiggling.
The puppy wiggled with excitement.
Other forms: wig�gles; wig�gled; wig�gling
wiggle noun plural wiggles [count]
She gave her hips a wiggle.

It had not much wiggle room
چندان جای بازی نداشت

بپرس