vocation

/voʊˈkeɪʃn̩//vəʊˈkeɪʃn̩/

معنی: کار، میل، حرفه، کسب، صدا، احضار، پیشه، شغل، حرفهای، هنرستانی
معانی دیگر: دخش، (به ویژه حرفه های مذهبی) میل به خدمت، احساس وظیفه، رسالت، پیشه ای

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an occupation chosen as one's life work; career.
مترادف: business, career, occupation
مشابه: bag, calling, craft, employment, field, job, lifework, line, livelihood, living, m�tier, profession, pursuit, thing, trade, work

(2) تعریف: a strong desire or urge to choose a particular career, esp. a religious calling.
مترادف: calling
مشابه: mission

- While volunteering at the hospital, she discovered that medicine was her vocation.
[ترجمه پیام نیلوفری] در حالی که داوطلبانی در بیمارستان بود دریافت که به پزشکی علاقه مند است
|
[ترجمه میرزایی] هنگامی که در بیمارستان داوطلب می شد، متوجه شد که حرفه/پیشه/ فن او پزشکی است
|
[ترجمه گوگل] هنگامی که در بیمارستان داوطلب می شد، متوجه شد که حرفه او پزشکی است
[ترجمه ترگمان] در حالی که در حال داوطلب شدن در بیمارستان بود، متوجه شد که این دارو حرفه اوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He had to help support his parents, so he got a job instead of pursuing his religious vocation.
[ترجمه وحید] او مجبور بود از پدر و مادرش حمایت کند ، بنا بر این به جای پیگیری رسالت دینی اش، شغلی دست و پا کرد.
|
[ترجمه گوگل] او باید به حمایت از والدینش کمک می کرد، بنابراین به جای دنبال کردن شغل مذهبی خود، شغلی پیدا کرد
[ترجمه ترگمان] او مجبور بود به حمایت از پدر و مادرش کمک کند، بنا بر این او به جای پی گیری حرفه مذهبی، شغلی به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Red Smith's vocation was as a journalist for the Times.
[ترجمه گوگل]شغل رد اسمیت روزنامه نگاری برای تایمز بود
[ترجمه ترگمان]ماموریت اسمیت به عنوان یک روزنامه نگار در روزنامه تایمز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Hiroko's vocation turned into his life's career.
[ترجمه گوگل]حرفه هیروکو به حرفه زندگی او تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]شغل Hiroko به زندگی او تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is difficult to pick an appropriate vocation when you are in elementary school.
[ترجمه گوگل]زمانی که در مدرسه ابتدایی هستید، انتخاب یک شغل مناسب دشوار است
[ترجمه ترگمان]وقتی در مدرسه ابتدایی هستید، انتخاب یک شغل مناسب مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Jan has a vocation for teaching.
[ترجمه Sam] جان یک حرفه مناسب برای تدریس دارد
|
[ترجمه Sky] جن به درد تدریس میخوره
|
[ترجمه سحر] جان دوست دارد به عنوان معلم خدمت کند ( میل به خدمت
|
[ترجمه گوگل]جان حرفه تدریس دارد
[ترجمه ترگمان]جان شغلی برای تدریس دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She struggled for years to find her true vocation.
[ترجمه گوگل]او سالها تلاش کرد تا حرفه واقعی خود را پیدا کند
[ترجمه ترگمان]سال ها تلاش کرده بود تا استعداد واقعی او را پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Nursing is a vocation as well as a profession.
[ترجمه م.بختیاری] پرستاری علاوه بر حرفه یک رسالت است
|
[ترجمه گوگل]پرستاری یک حرفه و همچنین یک حرفه است
[ترجمه ترگمان]خانه سالمندان هم مثل شغل و حرفه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nursing is not just a job—it's a vocation.
[ترجمه سحر] پرستاری فقط یک شغل نیست یک رسالت است
|
[ترجمه گوگل]پرستاری فقط یک شغل نیست، بلکه یک حرفه است
[ترجمه ترگمان]خانه سالمندان فقط یک شغل نیست این یک ماموریت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She believes that she has found her true vocation in life.
[ترجمه گوگل]او معتقد است که حرفه واقعی خود را در زندگی پیدا کرده است
[ترجمه ترگمان]او معتقد است که زندگی حقیقی او را در زندگی یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I feel I've found/missed my true vocation.
[ترجمه گوگل]احساس می کنم شغل واقعی خود را یافته ام/از دست داده ام
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم که به حرفه واقعی خود پی برده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. At 1she found her true vocation as a writer.
[ترجمه گوگل]در 1 سالگی حرفه واقعی خود را به عنوان نویسنده یافت
[ترجمه ترگمان]در سال اول او شغل true را به عنوان یک نویسنده پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was equipped with knowledge for the vocation.
[ترجمه گوگل]او به دانش برای این حرفه مجهز بود
[ترجمه ترگمان]او برای این ماموریت مجهز به اطلاعات بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His vocation coincides with his avocation.
[ترجمه گوگل]شغل او با شغل او همزمان است
[ترجمه ترگمان]حرفه اون همزمان با کار خودش هماهنگ بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He has little vocation for teaching.
[ترجمه گوگل]او شغل کمی برای تدریس دارد
[ترجمه ترگمان]او برای تدریس حرفه کوچکی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She seems to have a vocation for healing.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد او حرفه ای برای شفا دارد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسه که استعداد خوبی برای شفا دادن داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He saw his vocation as one of prayer and apostolic work.
[ترجمه گوگل]او شغل خود را دعا و کار رسولی می دانست
[ترجمه ترگمان]او شغل خود را به عنوان دعا و دعا خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Her vocation is her work as an actress.
[ترجمه گوگل]حرفه او کار او به عنوان یک بازیگر است
[ترجمه ترگمان]شغل او به عنوان یک هنرپیشه کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He found his vocation in ornithology.
[ترجمه گوگل]او حرفه خود را در پرنده شناسی پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]He را در ornithology پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He is desperate to pursue his vocation as an artist.
[ترجمه گوگل]او ناامید است که حرفه خود را به عنوان یک هنرمند دنبال کند
[ترجمه ترگمان]برای دنبال کردن حرفه خود به عنوان یک هنرمند بدبخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کار (اسم)
service, function, thing, office, task, act, action, deed, work, job, labor, karma, activity, ploy, affair, duty, shebang, appointment, workmanship, avocation, vocation, proposition, laboring, fist, concave, opus, kettle of fish

میل (اسم)
stomach, addiction, bar, desire, liking, tendency, will, shaft, propensity, leaning, goodwill, penchant, relish, axle, rod, bent, vocation, inclining, predilection, zest, hade, milestone, predisposition, proclivity

حرفه (اسم)
mystery, profession, pursuit, avocation, business, vocation, occupation, trade, metier, carrier

کسب (اسم)
avocation, vocation, trade, metier, traffic, trafficker

صدا (اسم)
report, bruit, vocal, throat, call, tone, noise, sound, vocation, roar, yell, voice, calling, phoneme, phone, tonicity, sonance, tingle

احضار (اسم)
call, invitation, vocation, summons, citation, evocation

پیشه (اسم)
function, craft, mystery, profession, pursuit, vocation, occupation, trade, calling

شغل (اسم)
post, office, profession, work, job, situation, position, employ, vocation, occupation, trade, metier

حرفهای (اسم)
vocation

هنرستانی (اسم)
vocation

انگلیسی به انگلیسی

• calling; career, profession; capability, skill
a vocation is a strong wish to do a particular job, especially one which involves serving other people.

پیشنهاد کاربران

حرفه و در بعضی موارد، رسالت.
strong feeling of suitability for a particular career
. or occupation
Nursing is not just a job, it's a vocation.
پرستاری فقط یک شغل نیست، یک رسالته.
occupation =business=profession=trade
شغل - حرفه
*با vacation که به معنای مسافرت و تفریح هست اشتباه نگیرید.
:example
. David 's vocation turned into his life's career
تعطیلات
شغل، حرفه
Vocation کسب و کار و اسم هست مربوط به کار و تجارت
Vacation که تلفظش کمی فرق می کنه و به معنی تفریح هست
Vocation تعطیلی ، روز تعطیل
holiday روز تعطیل
حرفه ، پیشه ، فن
vocation ( n ) ( voʊˈkeɪʃn ) =a type of work or way of life that you believe is especially suitable for you, e. g. He believes that he has found her true vocation in life.
vocation
پیشه
در کنار سایر برگردان های ذکر شده مانند حرفه، شغل
حرفه
SYN:
profession - career
جناب ادیب سلطانی در ترجمه نقد عقل محض کانت، این واژه را ذات معنا کرده که البته با توجه به محتوا کاملا درست است در این بخش:
since the temporal is always insufficient for the predispositions of our whole vocation
یعنی: از آنجا که امر زمانمند همواره برای تمایلات کل ذات ما ناکافی است
جایگاه
جایگاه شغلی
شغل مورد علاقه
حرفه، شغلی که ذاتا مایل به انجام آن هستی مخصوصا شغلی به مردم کمک میکند
vocational school = مدرسه فنی حرفه ای ، هنرستان
شغلی که لذت میبری از انجامش
فعالیت هدفمند
a period of rest from work or school
رسالت
حرفه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس