🔹 ۱. Vet ( اسم ) → دامپزشک
معنی: کسی که حیوانات را درمان می کند
مثال:
I need to take my dog to the vet. باید سگم را پیش دامپزشک ببرم.
🔹 ۲. Vet ( فعل ) → بررسی دقیق کردن، ارزیابی کردن
... [مشاهده متن کامل]
معنی: بررسی دقیق فرد، پرونده، مدارک، یا اطلاعات برای تأیید صلاحیت، درستی یا سلامت آن
در گذشته، وقتی اسب ها را برای مسابقه یا خرید و فروش آماده می کردند، دامپزشک ها باید آن ها را دقیق معاینه می کردند تا مطمئن شوند سالم اند.
از این کاربرد، فعل to vet وارد زبان عمومی شد با معنی:
بررسی دقیق برای اطمینان از سلامت، صلاحیت، یا قابل اعتماد بودن چیزی یا کسی
مثال ها:
They vetted him before giving him the job.
قبل از اینکه به او کار بدهند، بررسی اش کردند.
All the documents must be vetted by legal experts.
همه مدارک باید توسط کارشناسان حقوقی بررسی شوند.
🔹 ۳. Vet ( اسم - غیر رسمی ) → سرباز قدیمی یا کهنه سرباز ( مخفف veteran )
معنی: کسی که سابقه خدمت در ارتش دارد
مثال:
He’s a Vietnam vet.
او یک کهنه سرباز جنگ ویتنام است.
🔹 ۴. Vet ( در ورزش یا شرط بندی اسب سواری )
معنی: بررسی وضعیت سلامتی اسب پیش از مسابقه ( اصطلاح قدیمی که ریشه معنای بررسی را دارد )
chatgpt
1. دامپزشک ( Veterinarian )
I took my cat to the vet for a check - up. مترادف ها:
Animal doctor ( دکتر حیوانات )
Veterinary surgeon ( جراح دامپزشکی )
2. کهنه سرباز ( Veteran )
... [مشاهده متن کامل]
My grandfather is a vet from the Vietnam War.
Ex - soldier ( سرباز سابق )
Old soldier ( سرباز قدیمی )
Ex - serviceman/Ex - servicewoman ( خدمتگزار سابق - مرد/زن )
1. معاینه کردن 2. بررسی کردن. رسیدگی کردن به. بازبینی کردن 3. بازرسی کردن 4. درباره ( کسی ) تحقیق کردن 5. دامپزشک
بررسی دقیق به منظور تایید چیزی یا کسی
to examine something or someone carefully to make certain that it is or they are acceptable or suitable:During the war, the government vetted all news reports before they were published.
... [مشاهده متن کامل]
Please note that this treatment has not yet been fully vetted and approved by the FDA.
خرگوش سندی بیمار است. یک دامپزشک باید خرگوشش را معاینه کند.
vet 2 ( n ) ( also veteran, vɛt̮ərən ) =a person who has been a soldier, sailor, etc. in a war, e. g. a Vietnam vet. =a person who has a lot of experience in a particular area
vet 1 ( n ) ( vɛt ) ( also veterinarian, vɛt̮ərəˈnɛriən ) =a person who has been trained in the science of animal medicine =the place where a veterinarian works
تعریفش درواقع میشه:
doctor of anomal
animals doctor
دام یا دامپزشک
Evaluate
بلبل سارا بیمار است او باید به یک دانپزشک مراجعه کند
کشاورز برای درمان گوسفندش به دامپزشکزنگ زد
The woman's vet helps the sick's little bird
خانم دامپزشک به پرنده ی کوچک بیمار کمک میکند.
Sandy's rabbit is sick. Her rabbitshould visit a vet
خرگوش سندی بیمار است. خرگوش او باید به یک دامپزشک مراجعه کند.
Vet : دامپزشک 👩⚕️
♦️معنی:👈🏻پزشک
♦️توضیح:👈🏻 someone who is trained to give medical care and treatment to sick animals
♦️این کلمه در جمله با معنی:👇🏻
Wee need to take the dog to the vet
ما باید سگ را به دامپزشکی ببریم
۱. دامپزشک ( Veterinarian ) ( اسم )
۲. کهنه سرباز ( veteran ) ( اسم )
۳. دقیق معاینه کردن ( فعل )
۴. بررسی و تحقیق دقیقی که قبل از استخدام در مورد فرد متقاضی به انجام میرسه تا کارفرما و صاحب کار ببینه که آسا اون فرد صلاحیت کافی برای استخدام رو داره یا نه ( فعل )
... [مشاهده متن کامل]
🔴 Noun :
[count]
1 : veterinarian
I have to take my dog to the vet.
2 US, informal : veteran
a World War II vet
Other forms: plural vets
🔴 Verb :
verb
[ obj]
1 : to investigate ( someone ) thoroughly to see if they should be approved or accepted for a job
They vetted her thoroughly before offering her the job.
2 : to check ( something ) carefully to make sure it is acceptable
The book was vetted by several different editors.
He's already vetted the plan, so we can start right away.
Other forms: vets; vet�ted; vet�ting
*بیشترین استفادش همون دامپزشکه
تلفظ veterinarian : وِتِرِ نِری یِن
( mainly british ) قبل از انجام چیزی آن را به دقت ارزیابی کردن
To carefully examine beforehand
دامپزشک
پزشک حیوانات
دامپزشک.
جمله نمونه:
My sister loves animals so , she plans to become a vet in future
دامپزشک
Veterinarian
من فکر می کنم دکتر مخصوص حیوانات و جانوران باشه پزشگ حیوانات صحیحه
دامپزشک یا دکتر حیوانات
بررسی کردن
( فعل ) رسیدگی کردن، بازبینی کردن
دامپزشک
1. ( فعل ) ارزیابی دقیق، مطالعه عمیق، مداقه
2. ( فعل ) انجام تحقیقات دقیق پیش از استخدام فرد
3. ( اسم - غیر رسمی ) کهنه سربار
پزشک حیوانات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)