صفت ( adjective )
مشتقات: vacantly (adv.), vacantness (n.)
مشتقات: vacantly (adv.), vacantness (n.)
•  (1) تعریف: without contents or activity; unfilled; empty.
• مترادف: empty, idle, unfilled, void
• متضاد: full
• مشابه: bare, barren, blank, hollow, lacking, vacuous, wanting
• مترادف: empty, idle, unfilled, void
• متضاد: full
• مشابه: bare, barren, blank, hollow, lacking, vacuous, wanting
- The streets were vacant after midnight.
 [ترجمه سارا کاووسی] خیابان ها، بعد از نیمه شب خالی بودند.| 
 [ترجمه امیررضا باقرزاده] خیابان ها بعد از نیمه شب خالی بودند| 
 [ترجمه گوگل] بعد از نیمه شب خیابان ها خالی بود[ترجمه ترگمان] بعد از نیمه شب خیابان ها خالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The shelves in the store were vacant after the sale.
 [ترجمه امیررضا باقرزاده] پس از فروش قفسه های فروشگاه خالی بود| 
 [ترجمه Peter Strahm] قفسه های داخل فروشگاه بعد از حراج خالی بودند.| 
 [ترجمه گوگل] قفسه های فروشگاه پس از فروش خالی بودند[ترجمه ترگمان] قفسه های فروشگاه پس از فروش خالی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: not in use; unoccupied; available.
• مترادف: available, empty, free, idle, unoccupied, unused
• متضاد: occupied
• مشابه: deserted, open, unclaimed, unemployed, unengaged, uninhabited, up for grabs, void
• مترادف: available, empty, free, idle, unoccupied, unused
• متضاد: occupied
• مشابه: deserted, open, unclaimed, unemployed, unengaged, uninhabited, up for grabs, void
- There were no vacant rooms at the hotel.
 [ترجمه 159] اتاقی در هتل خالی نبود| 
 [ترجمه امیررضا باقرزاده] در هتل اتاقی خالی نبود| 
 [ترجمه .] هیچ اتاق خالی ای در هتل نبود| 
 [ترجمه گوگل] هیچ اتاق خالی در هتل وجود نداشت[ترجمه ترگمان] در هتل اتاق های خالی وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We're still looking for someone to fill the vacant position in our office.
 [ترجمه گوگل] ما همچنان به دنبال فردی برای پر کردن موقعیت خالی در دفتر خود هستیم
[ترجمه ترگمان] ما هنوز داریم دنبال کسی می گردیم که جای خالی رو تو دفتر ما پر کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما هنوز داریم دنبال کسی می گردیم که جای خالی رو تو دفتر ما پر کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: showing lack of thought or emotion.
• مترادف: blank, empty, vacuous, wooden
• متضاد: expressive
• مشابه: apathetic, asinine, deadpan, dull, empty-headed, hollow, inane, indifferent, vapid
• مترادف: blank, empty, vacuous, wooden
• متضاد: expressive
• مشابه: apathetic, asinine, deadpan, dull, empty-headed, hollow, inane, indifferent, vapid
- She was not herself and only looked at me with a vacant stare.
 [ترجمه گوگل] خودش نبود و فقط با نگاهی خالی به من نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان] او خودش نبود و فقط با نگاهی خالی به من نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او خودش نبود و فقط با نگاهی خالی به من نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
