upright

/əˈpraɪt//ˈʌpraɪt/

معنی: راست، درست، عمودی، نیکو کار، راد، درست کار، قائم
معانی دیگر: عمود، ستوار، شق، شق ورق، صاف، سیخ، شرافتمند، نجیب، شریف، محترم، نیک منش، راست کردار، نیک خو، فربود، ایستاده، ایستان، برپا، (فوتبال - معمولا جمع) تیر دروازه، مخفف: upright piano

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: in a vertical position.
مترادف: erect, perpendicular, vertical
متضاد: inclined, recumbent
مشابه: standing, upstanding

(2) تعریف: having an erect posture.
مترادف: erect
متضاد: slumping
مشابه: bolt upright, straight

(3) تعریف: right, honest, and just in actions or ethics.
مترادف: good, honest, straight
متضاد: corrupt, degenerate, dishonorable, wicked
مشابه: clean, decent, high-minded, just, moral, principled, reputable, respectable, right, righteous, savory, trustworthy, virtuous
اسم ( noun )
(1) تعریف: something standing in a vertical position.
مشابه: column, pole, post, stanchion, vertical

(2) تعریف: a piano with strings vertical to the keyboard.
مشابه: piano

(3) تعریف: the state of being vertical.
مشابه: perpendicular, straight, vertical
قید ( adverb )
• : تعریف: in a vertical or upright position.
مترادف: erectly, straight, up, vertically
مشابه: perpendicularly, tall

- Please sit upright in your chair.
[ترجمه فاطمه عبدی] لطفا توی صندلیت صاف بشین.
|
[ترجمه گوگل] لطفا صاف روی صندلی خود بنشینید
[ترجمه ترگمان] لطفا بنشینید روی صندلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: uprights, uprighting, uprighted
مشتقات: uprightly (adv.), uprightness (n.)
• : تعریف: to make upright or erect.
مترادف: erect, raise, right
مشابه: rise, stand

- They tried to upright the fallen pole.
[ترجمه گوگل] آنها سعی کردند میله سقوط کرده را صاف کنند
[ترجمه ترگمان] اونا سعی کردن میله سقوط رو صاف کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bolt upright
شق ورق،صاف ایستاده یا نشسته

2. nicole sat upright in her chair
نیکول در صندلی خود راست نشست.

3. Better be upright and want, than wicked and have abundance.
[ترجمه گوگل]بهتر است راستگو و تنگدست باشید تا شریر و فراوان
[ترجمه ترگمان]بهتر است راست و راست باشم تا شریر باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. An upright judge has more regard to justice than to men.
[ترجمه گوگل]قاضی درستکار بیشتر از مردان به عدالت توجه دارد
[ترجمه ترگمان]قاضی upright نسبت به انسان ها نسبت به عدالت احترام بیشتری قائل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. An empty sack cannot stand upright.
[ترجمه گوگل]یک گونی خالی نمی تواند صاف بایستد
[ترجمه ترگمان]یک کیسه خالی نمی تواند صاف بایستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An empty bad cannot stand upright.
[ترجمه گوگل]یک بد خالی نمی تواند صاف بایستد
[ترجمه ترگمان]آدم خیلی بدی نمی تواند سرپا بایستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These upright stones are the vestiges of some ancient religion.
[ترجمه گوگل]این سنگ های قائم بقایای برخی از آیین های باستانی هستند
[ترجمه ترگمان]این سنگ های صاف، بقایای یک مذهب باستانی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He stood in an upright position.
[ترجمه گوگل]او در حالت عمودی ایستاد
[ترجمه ترگمان]او در یک حالت شق ورق ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Please return your seat to an upright position and fasten your belt.
[ترجمه گوگل]لطفاً صندلی خود را به حالت عمودی برگردانید و کمربند خود را ببندید
[ترجمه ترگمان]لطفا بنشینید و کمربند خود را ببندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The chimpanzee stood upright and grasped the bars of its cage.
[ترجمه گوگل]شامپانزه صاف ایستاد و میله های قفسش را گرفت
[ترجمه ترگمان]شامپانزه یک راست ایستاد و میله های قفس را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The nursery teacher made the children sit bolt upright.
[ترجمه گوگل]معلم مهدکودک بچه ها را وادار کرد تا به صورت قائم بنشینند
[ترجمه ترگمان]معلم بچه ها بچه ها را وادار کرد که از جایش بلند شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Helen sat upright in her chair.
[ترجمه جلیل جعفری] هلن روی صندلیش شق و رق نشست.
|
[ترجمه گوگل]هلن صاف روی صندلیش نشست
[ترجمه ترگمان]هلن روی صندلی اش راست نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He managed to pull himself upright.
[ترجمه گوگل]او توانست خود را به سمت راست بکشد
[ترجمه ترگمان]موفق شد که خودش را راست نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was an upright and noble man who was always willing to help in any way he could.
[ترجمه گوگل]او مردی درستکار و نجیب بود که همیشه حاضر بود به هر نحوی که می توانست کمک کند
[ترجمه ترگمان]او مردی درستکار و شریفی بود که همیشه مایل بود به هر نحوی که می تواند کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

راست (صفت)
aboveboard, right, upright, truthful, straight, true, sheer, direct, downright, candid, straightforward, erect

درست (صفت)
right, upright, straight, true, perfect, genuine, correct, out-and-out, accurate, exact, valid, just, authentic, even, whole, entire, trustworthy, straightforward, plumb, veracious, legitimate, conscionable, orthodox, incorrupt, indefectible, integral, leveling, well-advised

عمودی (صفت)
upright, straight, direct, perpendicular, plumb, vertical

نیکو کار (صفت)
upright, benefic, beneficent, righteous

راد (صفت)
upright, honest, bounteous, free-handed

درست کار (صفت)
right, upright, honest, righteous

قائم (صفت)
right, upright, erect, upstanding, orthogonal

تخصصی

[عمران و معماری] عضو عمودی
[ریاضیات] راست، عمودی

انگلیسی به انگلیسی

• state of being perpendicular; that which stands vertically erect; piano whose strings are strung vertically
vertical, perpendicular, erect; just, honorable, principled
if you are sitting or standing upright, you are sitting or standing with your back straight.
an upright chair has a straight back and no arms.
upright people are careful to behave in a way that is moral and socially acceptable.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
He is known for his upright character.
In a discussion about a court case, someone might argue, “The judge’s upright decision upheld justice. ”
A person might comment on a social issue, “We need more leaders who are upright and just. ”
سر پا
قیامت قامت
خوش قد و بالا، بلند بالا، بالا بلند، خوش اندام، خوش قد و قواره.
1 -
used to refer to something that is taller than it is wide
صفت/ اشاره به این که. چیزی طولش بلندتر از عرضش باشد
an upright freezer/vacuum cleaner
2 -
honest, responsible, and moral
...
[مشاهده متن کامل]

صفت/ صادق، مسئول و اخلاق مدار
She behaved as any upright citizen would have under the circumstances
An upright young man

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/upright#cald4-1-1
ایستاده
عمود و راست
رُک و راست
به طور عمدی
[Even keel [in shipping
صالح
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس