upon

/əˈpɑːn//əˈpɒn/

معنی: روی، بر، بر روی، بر فراز، بمحض، بمجرد
معانی دیگر: نزدیک، مجاور، به، در، پس از، متعاقب، پیرو، بعداز، درباره ی، مربوط به، به سوی، فوق، بمح­

بررسی کلمه

حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: on.

(2) تعریف: up and on, in a high position.

- The king sat upon his throne.
[ترجمه .] شاه بر تخت من نشست
|
[ترجمه ] یک روز جدید در انتظار ماست
|
[ترجمه کوروش شفیعی] پادشاه بر تخت خویش بنشست.
|
[ترجمه ش.] پادشاه بر تخت خویش جلوس کرد.
|
[ترجمه گوگل] پادشاه بر تخت خود نشست
[ترجمه ترگمان] شاه بر تخت خود نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in or into full contact with.

- A new day is upon us.
[ترجمه Yekta] روز جدید پیش روی ماست
|
[ترجمه Farhad] روز جدیدی پبش رو داریم
|
[ترجمه گوگل] یک روز جدید در راه است
[ترجمه ترگمان] یک روز جدید بر سرمان نازل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: at the time or occasion of.

- We greeted the dignitaries upon their arrival.
[ترجمه کوروش شفیعی] ما هنگام ورود مقامات، از آنها استقبال کردیم.
|
[ترجمه سارا] ما به محض رسیدن مقامات از آنها استقبال کردیم
|
[ترجمه گوگل] به محض ورود بزرگواران سلام کردیم
[ترجمه ترگمان] ما در ورود آن ها به بزرگان ابراز احترام کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. upon bijhan's death, she married jallal
پس از مرگ بیژن او با جلال ازدواج کرد.

2. upon further reflection i decided not to buy the house
پس از تفکر بیشتر تصمیم گرفتم خانه را نخرم.

3. upon hearing the news, his face became ashen
با شنیدن آن خبر،رنگ از صورتش پرید.

4. upon his demise, the farm will be divided
پس از فوت او مزرعه تقسیم خواهد شد.

5. upon his retirement, they peresented a gold watch to him
هنگام بازنشستگی به او یک ساعت طلا پیشکش کردند.

6. upon mine honor
به شرافتم (قسم)

7. upon my honor!
به شرفم قسم !

8. upon my honor, i didn't take it
به شرافتم قسم من آن را برنداشتم.

9. upon reaching port, we replenished the ship's tanks with water
به بندر که رسیدیم تانک های کشتی را دوباره از آب پر کردیم.

10. upon retirement, they automatically cease to be union members
هنگام بازنشستگی عضویت آنها در اتحادیه خود به خود قطع می شود.

11. upon seeing blood, he fainted away
با دیدن خون غش کرد.

12. upon seeing blood, she swooned
بادیدن خون از هوش رفت.

13. upon seeing her son, she spoke with greater animation
به محض دیدن پسرش با حرارت و اشتیاق بیشتری صحبت کرد.

14. upon seeing him, princes knelt and quaked
شاهزادگان با دیدن او زانو زدند و لرزه بر اندامشان افتاد.

15. upon seeing his master, the dog began wagging its tail
با دیدن صاحبش،سگ شروع کرد به دم تکان دادن.

16. upon seeing land, the sailors rejoiced
با دیدن خشکی ملوانان شادی کردند.

17. upon seeing me, he drew his gun
تا مرا دید هفت تیرش را کشید.

18. upon seeing that rotten corpse his stomach heaved
با دیدن آن جسد گندیده اق زد (حال تهوع به او دست داد).

19. upon seeing the body, he removed his hat
با دیدن جسد کلاه خود را برداشت.

20. upon seeing the corpse she collapsed
تا جسد را دید غش کرد.

21. upon seeing the fat lady he grimaced
به محض دیدن خانم چاق قیافه ی خود را درهم کشید.

22. upon seeing the female dog, the male dog became very excited
سگ نر با دیدن سگ ماده سخت هیجان زده شد.

23. upon seeing the hearse, they doffed their hats
با دیدن تابوت کلاه های خود را از سر برداشتند.

24. upon seeing the horse's corpse she paled
با دیدن جسد اسب رنگش پرید.

25. upon the expiration of the period of his stay in tehran
در پایان مدت اقامت او در تهران

26. upon the expiry of the lease contract
در سررسید قرارداد اجاره

27. upon the first opportunity
در اولین فرصت

28. upon the ordinance of his excellency the mayor
بنا به فرمایش جناب شهردار

29. upon the receipt of this letter . . .
پیرو دریافت این نامه . . .

30. upon your decease, the property will pass to your wife
در صورت فوت شما،ملک به همسرتان منتقل خواهد شد.

31. upon bail
به قید ضمانت

32. upon my soul
به روحم (سوگند می خورم)

33. come upon
1- حمله کردن به،یورش بردن 2- (اتفاقا) برخورد کردن با

34. draw upon (or on)
1- متکی بودن به،استفاده کردن از 2- (از حساب بانک) برداشت کردن

35. frown upon (or on)
ناپسند شمردن،ناخشنودی نشان دادن،مذموم شمردن

36. look upon
به چشم . . . نگاه کردن به،دانستن

37. once upon a time
(در آغاز قصه) یکی بود یکی نبود،روزی بود و روزگاری بود،مدت ها پیش

38. prevail upon (or with)
(انجام عملی را) قبولاندن

39. put upon
تحمیل کردن،فشار آوردن،طعمه قرار دادن،ملعبه کردن

40. set upon
(با خشونت) حمله کردن به

41. take upon (or on) oneself
1- مسئولیت کاری را پذیرفتن،به عهده گرفتن،تقبل کردن 2- انجام کاری را آغاز کردن

42. thrust upon
تحمیل کردن،(به زور) دادن

43. touch upon (or on)
(به مطلبی) اشاره کردن،ذکر کردن

44. age creeps upon us
پیری کم کم فرا می رسد.

45. don't reckon upon it with certainty
با اطمینان روی آن حساب نکن.

46. he animadverted upon their drinking habits
از عادت آنان به مشروبخواری انتقاد کرد.

47. he insisted upon his own innocence
او اصرار می کرد که بی گناه است.

48. he jumped upon me without any reason
او بدون هیچ دلیلی به من پرید.

49. he lighted upon that lonely spot quite by accident
او کاملا به طور اتفاقی به آن جای خلوت رسید.

50. he looks upon cooking as boring
او آشپزی را ملالت آور می داند.

51. his entering upon the way of salvation
ورود او به شاهراه رستگاری

52. i depend upon authorship for my entire living
زندگی من کاملا از راه نویسندگی تامین می شود.

53. i jumped upon the horse
پریدم روی اسب.

54. police raids upon gambling houses
ریختن پلیس به قمار خانه ها

55. she insisted upon the truth of his words
او روی صحت گفته های خود پافشاری کرد.

56. she smiled upon her entrance into the room
هنگام ورود به اتاق لبخند زد.

57. they entered upon this policy in 1960
آنان این سیاست را در سال 1960 آغاز کردند.

58. to hit upon a solution
به راه حل رسیدن

59. to intrude upon another's privacy
مخل خلوت دیگری شدن

60. to rub upon a sore
زخم را خراشیدن

61. on (or upon or under) pain of
با تنبیه،با تهدید به،با کیفر

62. a house built upon a hill
خانه ای که برفراز تپه ای ساخته شده است

63. cares sit lightly upon him
اندوه بر دل او نمی نشیند.

64. gambling is frowned upon in this country
در این کشور قمار را بد می دانند.

65. he fell prone upon the ground and drank from the brook
او روی زمین دمر شد و از جوی آب نوشید.

66. he intruded himself upon us uninvited
او بدون دعوت خودش را به ما تحمیل کرد.

67. his eloquent sigh upon seeing his lover
آه گویای او هنگام دیدن معشوق

68. intense sadness fell upon me again
حزن شدید دوباره بر من مستولی شد.

69. it is incumbent upon us to help him
وظیفه ماست که به او کمک کنیم.

70. she became ecstatic upon seeing her long-lost child
با دیدن فرزند گم گشته ی خود از خود بی خود شد.

مترادف ها

روی (حرف اضافه)
aboard, on, over, in, upon, up, toward, o'er

بر (حرف اضافه)
on, upon, at, against

بر روی (حرف اضافه)
on, upon

بر فراز (حرف اضافه)
over, upon, up, o'er

بمحض (حرف اضافه)
upon

بمجرد (حرف اضافه)
upon

تخصصی

[ریاضیات] بر روی، بر، روی، برفراز، فوق

انگلیسی به انگلیسی

• on, atop
if one thing is upon another, it is on it; a formal use.
you use upon when mentioning an event that is followed immediately by another; a formal use.
you also use upon between two occurrences of the same noun in order to say that there are large numbers of the thing mentioned.
if an event is upon you, it is just about to happen.

پیشنهاد کاربران

بر
مثال: She stumbled upon an old book in the attic.
او به طور اتفاقی به یک کتاب قدیمی در زیرزمینی خانه رسید.
بنابر این یک سال تحصیلی جدید دیگر در راه است
And so another new school year is upon us
تنها تفاوت Upon و On اینه که اولی رسمی و دومی غیررسمیه و جفتشون دقیقا به یک معنین.
انواع معانی upon همراه با مثال:
۱. روی
The king sat upon his throne.
۲. در هنگام، به محضِ، بلافاصله پس از
upon hearing the news, his face became ashen.
۳. بر اثرِ
upon seeing that rotten corpse his stomach heaved.
تحت تاثیر مثبت در جمله
Upon these urges
تحت تاثیر این گرایشات
گاهی هم در بعضی از جملات معنی ( �به وسیله ی� ) می دهد.
به محض
Upon can be used to show that something happens soon after, and often because of, something else
به محض این که، بلافاصله پس از
Upon hearing the good news, we all congratulated Murphy
Prosecutors arrested Cho Hyun - chun, a former head of the now - defunct Defense Security Command, upon his arrival in South Korea on Wednesday
...
[مشاهده متن کامل]

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/upon?q=upon
با ، بر ، به
He scaled new heights at Barcelona upon joining in two thousand three and decline began
او به ارتفاعات یا موفقیت ها دست پیدا کرد با پیوستن به تیم بارسا در سال 2003و افول آغاز شد
معطوف به . . .
بسته به کاربرد در متن، ممکن است برابر واژه ی while بکار برود.
از این نظر می توانید به معانی while برای ترجمه به فارسی بهره ببرید❤️
به محض ، . از زمان
پیش روی
درخصوص
بر ان
به تعقیب، به محض، به مجرد
به مجرد، به محز
مربوط بودن
به
نسبت به
mile upon mile
تاکید بر تعداد زیاد. . مایلها
به محضِ
در حدِ چیزی بودن، در سطح و اندازه ی چیزی قرار داشتن
پس از ، بعد از ، بدنبال ، در پی
بنابر
در اطراف
بر، روی، به محض
بر این اساس
در اثرِ
زیاد دانستن از چیزی
مورد ( چیزی قرار گرفتن )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس