tub

/ˈtəb//tʌb/

معنی: وان، حمام فرنگی، طشت، تغار چوبی، تغار رخت شویی، هر چیزی بشکل تغاهر، شستشو کردن، شسته شدن
معانی دیگر: تشت، تغار، لگن، لگنچه، (حمام) وان ( bathtub هم می گویند)، (کان زغالسنگ و غیره) سطل، طبق، (انگلیس - عامیانه) استحمام در وان (در برابر: استحمام زیردوش)، (عامیانه - کشتی یا قایق) کندرو، لکنته، (عامیانه) رخت شستن (در تشت)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a large low, usu. round, flat-bottomed container used for washing, packing, storing, or the like.

(2) تعریف: the amount that such a container will hold, or the contents of such a container.

(3) تعریف: a bathtub.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tubs, tubbing, tubbed
مشتقات: tublike (adj.)
• : تعریف: to place, pack, or store in a tub.

جمله های نمونه

1. a washing tub
تشت رختشویی

2. a free-standing bathroom tub
وان حمام که می توان آن را جا به جا کرد،وان سیار

3. to fill the tub for a bath
وان را برای استحمام پر کردن

4. Let every tub stand on its own bottom.
[ترجمه ابوالقاسم امینی] هر شخصی باید روی پای خود بایستد و به خودش متکی باشد
|
[ترجمه گوگل]بگذارید هر وان روی کف خودش بایستد
[ترجمه ترگمان]هر وان در ته خودش قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We ate a tub of ice cream.
[ترجمه Sara qazizadeh] یک بستنی لیوانی خوردیم
|
[ترجمه گوگل]یک وان بستنی خوردیم
[ترجمه ترگمان] یه وان بستنی خوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Steam rose from the hot tub.
[ترجمه گوگل]بخار از وان آب گرم بلند شد
[ترجمه ترگمان]از وان داغ بخار بلند می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The girl washed clothes in a tub.
[ترجمه گوگل]دختر لباس ها را در وان شست
[ترجمه ترگمان] اون دختره لباس های شسته رو توی وان شسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I had a long soak in the tub.
[ترجمه گوگل]من مدت طولانی در وان غوطه ور بودم
[ترجمه ترگمان] من یه حمام دراز تو وان داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We've got a tub for compost at the bottom of our garden.
[ترجمه گوگل]ما یک وان برای کمپوست در پایین باغ خود داریم
[ترجمه ترگمان]تو ته باغ یه وان داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She washed the clothes in a tub.
[ترجمه گوگل]لباس ها را در وان شست
[ترجمه ترگمان] اون لباس ها رو توی وان شسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The hot water scoured the tub out.
[ترجمه گوگل]آب داغ وان را بیرون زد
[ترجمه ترگمان]آب داغ وان را پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I love soaking in a hot tub.
[ترجمه گوگل]من عاشق خیساندن در وان آب گرم هستم
[ترجمه ترگمان]من عاشق خیس کردن تو وان حموم هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The wooden tub is fitted with the iron hoop.
[ترجمه گوگل]وان چوبی با حلقه آهنی نصب شده است
[ترجمه ترگمان]وان چوبی با حلقه آهنی مجهز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Warm water was running in the tub.
[ترجمه گوگل]آب گرم در وان جاری بود
[ترجمه ترگمان]آب گرم داشت در وان جاری می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She puts down her tub of popcorn and sits forward.
[ترجمه گوگل]وان پاپ کورن را زمین می گذارد و جلو می نشیند
[ترجمه ترگمان]او طشت ذرت بو popcorn را کنار گذاشت و به جلو خیز برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وان (اسم)
bath, tub, won

حمام فرنگی (اسم)
bath, tub

طشت (اسم)
laver, washbasin, tub

تغار چوبی (اسم)
tub

تغار رختشویی (اسم)
tub

هر چیزی بشکل تغاهر (اسم)
tub

شستشو کردن (فعل)
bath, tub, wash out, bathe, lave

شسته شدن (فعل)
tub, launder

تخصصی

[عمران و معماری] وان
[برق و الکترونیک] حوضچه، وان

انگلیسی به انگلیسی

• bathtub; bowl, basin; object resembling a basin; volume that can be held by a tub; old or slow boat; band on a mast for attaching certain nautical equipment (nautical); short and fat person (slang)
a tub is a wide, circular container.
a tub is also the same as a bath; used in american english.

پیشنهاد کاربران

لیوان بستنی لیوانی ، ظروف کوچک کاغذی و پلاستیکی یکبار مصرف مثل کاسه شله زرد و. . .
tub 2 ( n ) galvanized round tub =a large round container without a lid, used for washing clothes in, growing plants in, etc. , e. g. There were tubs of flowers on the balcony.
tub
tub 3 ( n ) =a small, wide, usually round, plastic or paper container with a lid, used for food, etc. , e. g. a tub of margarine.
tub
tub 1 ( n ) ( tʌb ) ( also bathtub ) =a large, long container that you put water in and then get into to wash your whole body, e. g. They found her lying in the tub.
tub
A tub of margarine.
وان یا تشت یا به ظرف های بزرگ و باز ماست و کره یا بستنی گفته می شود.
وان
ظرف های بزرگ و پهن که مواد غذایی را در ان نگهداری میکنند

بپرس