transient

/ˈtrænʒənt//ˈtrænzɪənt/

معنی: تند، نا پایدار، کوتاه، زود گذر، فانی، گذرا، فراگذر
معانی دیگر: موقتی، کوته زمان، سپنج، (هتل و غیره) مهمان، ساکن موقتی، گذرگر، سیار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: brief in duration; transitory or temporary.
مترادف: brief, ephemeral, fleeting, passing, short-lived, transitory
متضاد: endless, eternal, everlasting, permanent, perpetual
مشابه: evanescent, fugitive, impermanent, momentary, temporal, temporary

- He suffered a transient loss of memory.
[ترجمه گوگل] او دچار از دست دادن گذرا حافظه شد
[ترجمه ترگمان] او از یک فقدان زودگذر خاطره رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A weak smile lit up her face, but it was transient.
[ترجمه گوگل] لبخند ضعیفی صورتش را روشن کرد، اما گذرا بود
[ترجمه ترگمان] لبخندی ضعیف چهره اش را روشن کرد، اما گذرا نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: remaining in one place for only a short time.
مترادف: impermanent, short-term
متضاد: resident
مشابه: itinerant, migrant, migratory, nomadic, peripatetic, temporary, unsettled, vagrant

- It is difficult to estimate the size of such a transient population.
[ترجمه reza-amiri] تخمین چنین جمعیت ناپایداری سخته
|
[ترجمه گوگل] تخمین اندازه چنین جمعیتی گذرا دشوار است
[ترجمه ترگمان] تخمین اندازه چنین جمعیتی دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: one who remains in one place for a short time.
مترادف: itinerant, sojourner, vagabond, wanderer
مشابه: bum, derelict, drifter, hobo, nomad, tramp, vagrant

- He was one of a number of transients who passed through the town that summer looking for work.
[ترجمه سارا] او یکی از رهگذرانی بود که در آن تابستان در جستجوی کار، از شهر گذر کرده بود.
|
[ترجمه گوگل] او یکی از تعدادی از افراد گذرا بود که در آن تابستان به دنبال کار از شهر گذشت
[ترجمه ترگمان] او یکی از تعدادی transients بود که تابستان را به دنبال کار می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a brief surge of electric current or voltage, which may occur before regular flow is established.
مترادف: surge

جمله های نمونه

1. transient agricultural workers
کارگران سیار کشاورزی

2. transient pain
درد زود گذر

3. a transient electrical current
یک جریان ناپایدار برق

4. A glass of whisky has only a transient warming effect.
[ترجمه گوگل]یک لیوان ویسکی فقط اثر گرمایی گذرا دارد
[ترجمه ترگمان]یک لیوان ویسکی فقط یک اثر گرمایش گذرا دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Their happiness was to be sadly transient.
[ترجمه نیما] خوشحالی آنها قرار بود متاسفانه گذرا باشد.
|
[ترجمه گوگل]شادی آنها متأسفانه گذرا بود
[ترجمه ترگمان]خوشبختی آن ها فقط زودگذر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her feeling of depression was transient.
[ترجمه گوگل]احساس افسردگی او گذرا بود
[ترجمه ترگمان]احساس افسردگی، گذرا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Frequently, following surgery for hyperparathyroidism, there is a transient interval of hypocalcemia, which can be symptomatic.
[ترجمه گوگل]اغلب، به دنبال جراحی برای هیپرپاراتیروئیدیسم، یک فاصله گذرا از هیپوکلسمی وجود دارد که می تواند علامتدار باشد
[ترجمه ترگمان]اغلب، بعد از عمل جراحی hyperparathyroidism، یک فاصله گذرا از hypocalcemia وجود دارد که می تواند نشانه آن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Elevations of serum transaminase are usually transient and dose-related, but occasionally can indicate severe hepatotoxicity.
[ترجمه گوگل]افزایش ترانس آمیناز سرم معمولاً گذرا و وابسته به دوز است، اما گاهی اوقات می تواند نشان دهنده سمیت شدید کبدی باشد
[ترجمه ترگمان]Elevations of سرم معمولا گذرا و dose هستند، اما گاهی اوقات می تواند hepatotoxicity شدید را نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The cause is not transient but structural and deep-seated.
[ترجمه گوگل]علت گذرا نیست بلکه ساختاری و عمیق است
[ترجمه ترگمان]علت گذرا نیست بلکه ساختاری و عمیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This suggests the Whites were a more transient, less stable population.
[ترجمه گوگل]این نشان می‌دهد که سفیدپوستان جمعیتی گذرا و با ثبات‌تر بودند
[ترجمه ترگمان]این نشان می دهد که سفیدها جمعیت با ثبات کمتری داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Those transient troubles occurred on especially cold mornings at initial start-up.
[ترجمه گوگل]این مشکلات گذرا در صبح‌های سرد به‌ویژه در ابتدای راه‌اندازی رخ داد
[ترجمه ترگمان]آن مشکلات گذرا در صبح زود به خصوص در شروع اولیه اتفاق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. So momentous, so fragile, so transient.
[ترجمه گوگل]خیلی مهم، خیلی شکننده، خیلی زودگذر
[ترجمه ترگمان]خیلی مهم، خیلی شکننده، خیلی گذرا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The transient nature of the binding may be because this sequence is recognized on account of its structure without additional hydrogen bonding contacts.
[ترجمه گوگل]ماهیت گذرا اتصال ممکن است به این دلیل باشد که این توالی به دلیل ساختار آن بدون تماس های اضافی پیوند هیدروژنی شناخته می شود
[ترجمه ترگمان]ماهیت گذرا اتصال ممکن است به این دلیل باشد که این توالی به خاطر ساختار آن بدون اتصال پیوند هیدروژنی دیگر شناخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There were often transient correspondents camped there.
[ترجمه گوگل]اغلب خبرنگاران گذرا در آنجا اردو زده بودند
[ترجمه ترگمان]تعدادی از خبرنگاران در آنجا اردو زده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تند (صفت)
caustic, abrupt, sudden, spicy, steep, fast, sharp, harsh, sour, tart, acrid, acrimonious, acute, hot, keen, quick, mercurial, brisk, heady, headlong, inflammable, rapid, tempestuous, snappy, peppery, arrowy, rattling, biting, nipping, bitter, virulent, rash, violent, intensive, discourteous, transient, crusty, pungent, hasty, racy, rath, rathe, mordacious, prestissimo, presto, snippy, temerarious, wing-footed

نا پایدار (صفت)
fugacious, changeable, astable, unstable, labile, ramshackle, evanescent, transitory, astatic, transient, mutable, impermanent, vacillatory

کوتاه (صفت)
concise, short, little, miniature, succinct, dumpy, stocky, transient, laconic, stunted, pygmy, synoptic, synoptical

زود گذر (صفت)
light, fugacious, fleet, unstable, transitory, frail, fugitive, ephemeral, horary, caducous, glancing, transient, momentary, temporary, fungous, passing, perishable, shadowy, sweepy

فانی (صفت)
finite, transitory, mortal, fugitive, transient, passing, deathly, ephemera, inconstant, perishable

گذرا (صفت)
transient

فراگذر (صفت)
transient

تخصصی

[سینما] (موج ) گذرا
[عمران و معماری] گذرا
[کامپیوتر] ناپایدار ،زودگذر، گذرا
[برق و الکترونیک] گذرا - گذرا جرقه بسیار کوتاه و ناگهانی ولتاژ بالا در خط نیرو که دراثر رعد و بر ق، تخلیه الکترواستاتیک یا قطع و وصل خط نیرو ایجاد می شود . اگر امکان ورود این جرقه به مدار الکترونیکی وجود داشته باشد می تواند به قطعات فعال نیمرسانا و قطعات غیر فعال آسیب بزند یا آنها را از بین ببرد . قطعه حفاظتی با پاسخ سریع مانند دیود زینر یا لامپ تخلیه گازی به طور سری با خط AC می تواند حالتهای گذرا را قبل از خحسارت زدن اتصال کوتاه کند .
[مهندسی گاز] ناپایدار، زودگذر
[ریاضیات] گذرنده، تغییر پذیر، لحظه ای، گذرا، ناپایدار، موقتی
[پلیمر] گذرا
[آب و خاک] ناماندگار

انگلیسی به انگلیسی

• provisional, temporary, impermanent
temporary, impermanent
something that is transient does not last very long; a formal word.
transients are people who stay in a place for only a short time; used especially to refer to people who are employed doing temporary work; a formal word. count noun here but can also be an uncount or an adjective. e.g. joe's parents belong to a plucky transient class who are always on the move.

پیشنهاد کاربران

به عنوان صفت معنای گذرا و موقت میده
به عنوان اسم میشه تغییرات معنیش کرد، مثلا در متن های مهندسی pressure transient به معنای تغییرات فشار معنی میشه
transient ≠ eternal
زودگذار. [ گ ُ ] ( نف مرکب ) زودگذر. که زود گذرد: عَجْلی ̍؛ کمان تیز زودگذار. ( از منتهی الارب ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . || زوددرگذرنده. زودعفو :
در خطا دیرگیر و زودگذار
در عطا سخت مهر و سست مهار.
سنائی.
🔊 دوستان دقت کنید که تلفظ درست این کلمه در انگلیسی امریکن {ترَنشِنت} و در انگلیسی بریتیش {ترَنزیِنت} می باشد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : transience / transient
صفت ( adjective ) : transient
قید ( adverb ) : _
فانی گذرا
گذرنده
ناپاینده
زوال پذیر
مستاجر
موقتی

بپرس