tight

/ˈtaɪt//taɪt/

معنی: خسیس، سفت، محکم، مقید، کیپ، تنگ، لول، کساد، ضیق
معانی دیگر: (در اصل) پرپشت، تنگ هم، متراکم، انبوه، چگال، انباشته، آگسته، به هم فشرده، چپانده، (کاملا) پر، تنگ (در برابر: گشاد یا فراخ loose)، بی رخنه، بی سوراخ، (در ترکیب) بی -، ضد -، - ناپذیر، پاد-، قرص، کشیده، گرفته، گیردار، گیر کرده، قبض شده، در تنگنا، در مضیقه، بد، دشوار، پرمخمصه، کمیاب، نابسند، گران، دارای تقاضابخش از عرضه، ممسک، ناخن خشک، ژکور، (مسابقه و انتخابات و غیره) تقریبا مساوی، نزدیک به هم، کمابیش برابر، سخت، شدید، رجوع شود به: tightly، (سبک نگارش و غیره) فشرده، مختصر، پرایجاز، (محلی) خوش هیکل، (محلی) زرنگ، کارا، باجربزه، (عامیانه) مست، پاتیل، مانع دخول هوا یا اب یا چیز دیگر، کساد
tight _
پیشوند: پاد -، ضد -، بی -، - ناپذیر

بررسی کلمه

پسوند ( suffix )
• : تعریف: impenetrable by.

- watertight
[ترجمه گوگل] ضد آب
[ترجمه ترگمان] ضد آب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
حالات: tighter, tightest
(1) تعریف: securely fastened, shut, or fixed in place.
مترادف: fast, secure
متضاد: loose
مشابه: firm, fixed, immovable, solid, stable, stationary

- a tight knot
[ترجمه گوگل] یک گره محکم
[ترجمه ترگمان] گره محکمی به هم زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: close or constricted in fit, timing, or the like.
مترادف: close, constricted, snug
متضاد: baggy, loose
مشابه: crammed, cramped, jammed, narrow, near, nip and tuck, stringent

- a tight shoe
[ترجمه سینا] یک لنگه کفش تنگ
|
[ترجمه گوگل] یک کفش تنگ
[ترجمه ترگمان] کفش تنگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a tight schedule
[ترجمه محمد م] یک برنامه فشرده
|
[ترجمه گوگل] یک برنامه فشرده
[ترجمه ترگمان] برنامه فشرده ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a tight race
[ترجمه هیوا کورد] رقابتی تنگاتنگ
|
[ترجمه ARMY] یک مسابقه ( رقابت ) تنگاتنگ
|
[ترجمه HF] یک مسابقه تنگانتگ
|
[ترجمه گوگل] یک مسابقه فشرده
[ترجمه ترگمان] نژادی شدید،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a tight turn
[ترجمه اکبر] پیچ تند
|
[ترجمه گوگل] یک چرخش تنگ
[ترجمه ترگمان] یک پیچ محکم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: closely woven, fitted, or structured so as to be impermeable or impervious.
مترادف: close, firm
متضاد: loose
مشابه: airtight, dense, impenetrable, impermeable, impervious, proof, resistant, secure, solid, watertight

- a tight seal
[ترجمه گوگل] مهر و موم محکم
[ترجمه ترگمان] مهر محکمی به او زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a tight argument
[ترجمه گوگل] یک استدلال محکم
[ترجمه ترگمان] جر و بحث سختی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: stretched taut.
مترادف: stretched, taut, tense
متضاد: loose, slack
مشابه: rigid, stiff, unrelaxed

- a tight rope
[ترجمه گوگل] یک طناب محکم
[ترجمه ترگمان] یک طناب محکم،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a tight grin
[ترجمه گوگل] یک پوزخند محکم
[ترجمه ترگمان] لبخند محکمی بر لب داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in short supply or difficult to obtain.
مترادف: scant, scarce
متضاد: abundant, plentiful
مشابه: deficient, exiguous, inadequate, insufficient, meager, poor, scanty, skimpy, sparse

- tight money
[ترجمه محمد م] کمبود پول Tight money, also known as dear money, results from a shortage of money when monetary policy decreases money supply and the amount of money banks have to lend, in order to slow down economic activity.
|
[ترجمه گوگل] پول تنگ
[ترجمه ترگمان] پول جمع کن،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Credit has been tight recently.
[ترجمه گوگل] اعتبار اخیراً تنگ شده است
[ترجمه ترگمان] اعتبار به تازگی بسته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: difficult to manage or get out of.
مشابه: difficult, touchy, tough, tricky, troublesome

- a tight corner
[ترجمه گوگل] یک گوشه تنگ
[ترجمه ترگمان] گوشه ای تنگ و محکم،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: concise or compact.
مترادف: compact, concise
مشابه: exact, firm, straightforward, succinct

- in tight order
[ترجمه گوگل] به ترتیب دقیق
[ترجمه ترگمان] با نظم و ترتیب بسیار،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: (informal) reluctant to spend or share; stingy.
مترادف: cheap, close-fisted, miserly, niggardly, penny-pinching, stingy, tightfisted
مشابه: begrudging, cheeseparing, frugal, parsimonious, penurious, scrimping, selfish, sparing, thrifty, ungenerous

- tight with his money
[ترجمه nima] پول خود را سفت گرفته بود
|
[ترجمه گوگل] با پولش تنگ شده
[ترجمه ترگمان] با پول خود محکم چسبیده بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(9) تعریف: (slang) drunk.
مترادف: blind, drunk, juiced, plastered, smashed, stoned, tipsy
مشابه: high, inebriated, loaded, zonked

(10) تعریف: (informal) close; intimate.
مترادف: close, intimate
مشابه: fast, friendly, near

- After the war, we became very tight.
[ترجمه saeideh] بعد از جنگ ما خیلی محکم شدیم
|
[ترجمه Mrjn] بعد از جنگ، ما خیلی در مضیقه ( تنگنا ) بودیم.
|
[ترجمه گوگل] بعد از جنگ خیلی گرفتار شدیم
[ترجمه ترگمان] بعد از جنگ ما خیلی تنگ شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: tighter, tightest
مشتقات: tightly (adv.), tightness (n.)
عبارات: sit tight, hold tight, sleep tight
• : تعریف: in a tight fashion; securely; firmly.
مترادف: fast, firm, securely
متضاد: loose
مشابه: closely, firmly, snugly

- Her eyes were shut tight.
[ترجمه گوگل] چشمانش محکم بسته بود
[ترجمه ترگمان] چشمانش بسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We stretched the rope tight.
[ترجمه گوگل] طناب را محکم کشیدیم
[ترجمه ترگمان] طناب را محکم فشار دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She held her baby tighter.
[ترجمه گوگل] او بچه اش را محکم تر نگه داشت
[ترجمه ترگمان] او بچه را محکم تر نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. tight control
کنترل شدید

2. tight money
پول کمیاب،پول گران

3. tight shoes can deform feet
کفش تنگ می تواند پاها را از ریخت بیاندازد.

4. tight trousers
شلوار تنگ

5. a tight cask
بشکه ی بی سوراخ

6. a tight daily schedule
برنامه ی روزانه ی پر (پر مشغله)

7. a tight fit
لباس چسبان،لباس (یا اندازه ی) تنگ

8. a tight knot
گره محکم (سفت)

9. a tight line
(چاپ) سطر متراکم

10. a tight race
مسابقه ی تقریبا مساوی

11. a tight roof
سقفی که چکه نمی کند (بی رخنه)

12. sit tight
1- سرجای خود نشستن 2- تنگ (یا پهلوی هم) نشستن 3- موقعیت خود را حفظ کردن،صبرکردن

13. sleep tight
(عامیانه) خوب خوابیدن،به خواب عمیق فرو رفتن

14. keep a tight hand (on something)
سخت کنترل کردن (چیزی را)

15. run a tight ship
خوب اداره کردن،با نظم و انضباط اداره کردن

16. it was a tight squeeze but we got everyone into the car
جا تنگ بود ولی همگی را در اتومبیل جا دادیم.

17. my throat was tight with fear
از ترس گلویم گرفته بود.

18. soldiers stood in tight ranks
سربازان در صفوف متراکم ایستاده بودند.

19. steel is very tight right now
هم اکنون پولاد بسیار کمیاب است.

20. the rope was tight and firm
طناب کشیده و محکم بود.

21. to loosen a tight bottle cap
در بطری محکم بسته شده را شل کردن

22. as she walked, her tight skirt swished
راه که می رفت دامن تنگ او صدا می داد.

23. i closed the window tight
پنجره را کیپ کردم.

24. she held the rope tight
طناب را محکم گرفت.

25. the woman in a tight skirt was walking with a slight swing to her hips
زنی که دامن تنگ پوشیده بود کپل های خود را کمی می جنباند و راه می رفت.

26. these shoes are too tight for me
این کفش ها برای من خیلی تنگ است.

27. to be on a tight budget
از نظر مالی در مضیقه بودن

28. to draw a rope tight
طناب را تنگ بستن

29. we are in a tight corner for cash
از نظر پول نقد در تنگنا هستیم.

30. a bad cold and the tight clogged nose
سرماخوردگی بد و بینی گرفته و پر اخلاط

31. he talked himself into a tight corner
او با حرف زدن خود را به دردسر انداخت.

32. the factory is in a tight situation
کارخانه در وضع بدی قرار دارد.

33. the ship was sound and tight
کشتی بی عیب و بی سوراخ بود.

34. to screw a box top tight
در جعبه را محکم پیچ کردن

35. although i am old, hold me tight in your arms one night. . .
گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر. . .

36. his father holds him under a tight rein
پدرش سخت او را مهار می کند.

37. she wore her hair in a tight bun
مویش را سفت پشت سرش جمع کرده بود.

38. they ran the country on a tight budget
آنها کشور را با بودجه ی محدودی اداره کردند.

39. the covers of jam jars must be tight
سر بستوهای مربا باید کیپ باشد.

40. it was a relief to take off those tight shoes
در آوردن آن کفش های تنگ مرا راحت کرد.

41. the collar of this shirt is a bit too tight for me
یخه ی این پیراهن برای من قدری تنگ است.

42. when it comes to spending his own money he is very tight
وقتی که باید از خودش پول خرج کند خیلی خسیس است.

مترادف ها

خسیس (صفت)
abject, base, ignoble, vile, stingy, miserly, mean, parsimonious, avaricious, hard, tight, penurious, base-minded, base-spirited, costive, dastard, sordid, skimpy, niggardly, ungenerous

سفت (صفت)
firm, able-bodied, stiff, horny, hard, rigid, fast, solid, dense, tough, tight, tenacious, thick, ironclad, stark, burly, brawny, beefy, chopping, tense, taut, wiry, hard-boiled, muscle-bound

محکم (صفت)
stable, firm, solid, dense, compact, compressed, adamantine, tough, strict, sturdy, strong, tight, tenacious, steel, secure, stout, frozen, substantial, buff, steady, well-set, meaty, pukka, pucka, two-handed

مقید (صفت)
bound, tight, pent, constrained, uptight, bound up, chained, bounden

کیپ (صفت)
tight, chock, watertight, chock-a-block, chock-full, well-set

تنگ (صفت)
close, tight, narrow, thick-set, fleshing, scarce

لول (صفت)
tight, drunk, tipsy, nappy

کساد (صفت)
tight, sluggish, insensitive, inactive, stagnant

ضیق (صفت)
stingy, tight, narrow, niggardly

تخصصی

[عمران و معماری] محکم کشیده شده - ناتراوا - تنگ - فشرده
[کامپیوتر] محکم، همبسته مجموعه حروفی که در آن حروف بسیار نزدیک به یکدیگرند . نگاه کنید به letterspacing . .
[نساجی] سفت - متراکم - فشرده - نفوذ ناپذیر - محکم

انگلیسی به انگلیسی

• close-fitting, tense, narrow
in a close-fitting manner, firmly
tight clothes or shoes fit closely to your body or feet.
if you hold something or someone tight, you hold them firmly.
something that is tight is firmly fastened, and difficult to move.
something that is shut tight is shut very firmly.
skin, cloth, or string that is stretched tight is stretched or pulled so that it is smooth or straight.
you use tight to describe things that are very close together.
if your chest or stomach feels tight, it feels hard or painful, because you are ill or anxious.
a tight schedule or budget allows very little time or money for any unexpected events or expenses.
tight controls or rules are very strict and restrict people quite a lot.
if a competition or sports match is tight, none of the competitors has a clear advantage or looks likely win, so it is difficult to say who the winner will be.
tights are a piece of clothing made of thin material such as nylon that covers a woman's hips, and each of her legs and feet separately.
to keep a tight rein on someone: see rein.

پیشنهاد کاربران

تنگ ، سفت، محکم، کیپ، مانع دخول هوا یا آب یا چیز دیگر، خسیس، کساد، علوم مهندسی: مانع دخول هوا یا آب، بازرگانی: محکم، ورزش: تنگنا
یکی از معانی این کلمه #مست# هست. مثال های زیر در رابطه یا این معنی است:
Example 1: 👇
He laughed loudly. There was no doubt he was tight.
با صدای بلند خندید. شکی وجود نداشت که او کاملاً مست و پاتیل بود.
...
[مشاهده متن کامل]

Example 2: 👇
LAURA: I love the decorations.
LINDA [drunk and humorous]: They loved to be loved.
LAURA: I’m afraid I don’t follow you. You’re not tight, are you?
LINDA: On the continent, dear, on the continent.
NICK [drunk and funny]: We have a very high boiling point.
* Holiday - a play by Philip Barry
لورا: من عاشق تزیینات [اینجا] هستم.
لیندا [مست و شوخ طبع]: آنها [تزئینات] دوست داشتند دوست داشته شوند.
لورا: نمیتونم بفهمم [شماها] چی میگید. مست که نیستید، آره؟
لیندا [بدلیل مستی به جای استفاده از عبارت بر عکس که در انگلیسی on the contrary است، از کلمه continent استفاده می کند]: در قاره، عزیز، در قاره.
نیک [مست و پاتیل]: ما نقطه جوشمون خیلی بالا است.

tight
چکار به کفش دارین که هی مینویسین تو کامنتا!!
آره اگه تو جمله اسمی از shoes برد مثلا: My shoes were so tight میتونین بگین که کفشام خیلی تنگم بودن.
معنای اصلیش همون تنگ میشه منتهی اگه مثلا برا زمان باشه میگیم Time is tight یعنی وقت تنگه یا ضیقه.
...
[مشاهده متن کامل]

اگه برای لباس باشه میشه تنگ و چسب.
اگه برای فضا و مکان باشه میشه فضا تنگه یا کمه یا فشردس.
اگه پارچه یا نخ یا سیمی tight شده باشه یعنی مثلا محکم بسته شده و قشنگ چفت شده. به طور مثال:
The bandage must be tight enough to stop the bleeding
اگه برای پیچ و مهره هم به کار بره یعنی محکم و سفت بسته شدن.
به معنی کنترل کردن خیلی محکم و قاطعانه هم میده که این بیشتر با keep میاد. keep a tight hold on something
اگه برای پول بیاد یعنی در مضیقه مالی بودن.
به صورت غیر رسمی معنی خسیس هم میده.
اگه برای گروه یا یک کشور یا برای یک رابطه به کار بره به معنی اینه که اون دو کشور مثلا یا افراد اون خانواده یا گروه رابطه نزدیکی با هم دارن.
اگه مثلا برای قفسه سینه یا شکم یا گلو به کار برده بشه، یعنی از اون ناحیه احساس درد و ناراحتی میکنی به خاطر اینه که یا مریضی یا نگرانی.
اگه برای مسابقه یا بازی به کار برده بشه یعنی رقابت تنگاتنگه:
The opening quarter of the game was very tight
.
معانی دیگه هم دارن که باید تو جمله بفهمین و با توجه به توضیحی که دادم معنی بیشترشون میشه همون تنگ، بسته به جمله ای که استفاده میشه ازش استفاده کنین.
متضاد این کلمه هم میشه loose به معنی گشاد یا شل.
این کلمه صفته ولی قید این کلمه هم خودش میشه ( tight ) ، که یعنی به طرز محکمی یا به طور محکمی یا محکم و سفت. مثلا:
Hold tight to the handrail یعنی سفت بچسب به نرده.
I kept my eyes tight shut یعنی چشم هامو محکم بسته نگه داشتم.

Tight Voice
Shows that you are nervous or annoyed
لحن مکدر و مضطرب
منابع• https://referenceforwriters.tumblr.com/post/74945313275/words-to-describe-someones-voice
در ساختمان داده و به طور کلی مباحث ریاضی میتواند به معنای تقریبا مساوی یا نزدیک باشد.
اگر ( n ) f عضو ( ( n ) g ) O باشد از tight استفاده میشود که به معنی این است که تابع ( n ) f تقریبا مساوی با تابع ( n ) g است.
در واقع tight به قسمت مساوی نامعادله اشاره میکند.
Be in a tight corner / spot
در مخمصه بودن
در شرایط سخت قرار داشتن
گیر افتادن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : tighten
✅️ اسم ( noun ) : tightness
✅️ صفت ( adjective ) : tight
✅️ قید ( adverb ) : tight / tightly
ثابت
Tight schedule برنامه فشرده
tight race در مباحث حقوقی و انتخاباتی یعنی رقابت تنگاتنگ
tight schedule: برنامه زمانی فشرده
عالی - خفن
That shit was tight
خفن بود
سختگیرانه
Tight Monetary Policy
سیاستِ سختگیرانه پولی
کیپ. تنگ
معمولا برای لباس و کفش و. . . . استفاده میشود
گاهی به معنای سکسی و جذاب استفاده میشه هنگام تعریف کردن یا توصیف یه شخص
tight means cool, but people don't really say "tight" anymore. That boy/girl is cool/chill. If you wanna say someones hot, you could say, "That boy/girl is fit/fine/hot/sexy/banging"
سفت و سخت/ جدی
منقبض
برای لبخند
معذب
look, I'm sorry. " she said, forcing a tight smile"
ران
کم، تنگ
چند معنی دارد ولی بیشتر به عنوان ( ( تنگ ) ) استفاده می شود .
مثال : Your shoes are too tight.
معنی مثال : کفش های تو خیلی تنگ هستند .
تنگ بودن لباس
خسیس
تنگ
Money/thing/things to be tight :
Phrase
پول/چیزی/چیزهایی در مضیقه بودن
کمبود مالی وجود داشتن
در مضیقه ی مالی بودن
کم، کوتاه
تنگ
خسیس
Tightwad
cool; super
چه با حال
Damn, that album is tight
تنگ
مثال:
My cousin loves to wear tight clothes
کفش تنگ

تنگ سفت محکم متضاد گشاد
تنگاتنگ
اوضاع کساده
تنگ
جوراب شلواری
کیپ
چسبان وتنگ

محکم
چسبان - مانند لباس چسبان و تنگ
tight market:بازار کساد
tight:کساد، در مضیقه
پاشنه کش
یعنی تنگ است
under tight security
تحت امنیت شدید
جوراب شلواری اندامی
سفت و تنگ بودن کفش
فشرده سازی یه واژه ی خوب برای رشته فیزیک
if time or money is tight, you have only just enough of it
جهت سفتی پیچ و مهره
جوراب شلواری
She were tights
جواراب شلواری
She were tights
چسبیدگی
تنگ بودن کفش
سفت و تنگ برای کفش
جذب
برای کفش سفت بودن
پنهانکار
لباس اندامی
برای کفش تنگ بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٨)

بپرس