صفت ( adjective )
مشتقات: suddenly (adv.), suddenness (n.)
مشتقات: suddenly (adv.), suddenness (n.)
•  (1) تعریف: occurring without notice or warning; unforeseen.
• مترادف: abrupt, surprising, unexpected, unforeseen, unlooked-for
• مشابه: precipitate, precipitous, unannounced
• مترادف: abrupt, surprising, unexpected, unforeseen, unlooked-for
• مشابه: precipitate, precipitous, unannounced
- The sudden clap of thunder frightened us all.
 [ترجمه احسان مزروعی راد] صدای ناگهانی رعد و برق همه ما را ترساند.| 
 [ترجمه گوگل] صدای کف ناگهانی رعد همه ما را ترساند[ترجمه ترگمان] غرش رعد همه ما را می ترساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: sharp, abrupt, or rapid.
• مترادف: abrupt, precipitate, rapid, sharp
• مشابه: hasty, immediate, impetuous, instant, precipitous, quick, rash, snappy, swift
• مترادف: abrupt, precipitate, rapid, sharp
• مشابه: hasty, immediate, impetuous, instant, precipitous, quick, rash, snappy, swift
- The car made a sudden stop, and I nearly hit it from behind.
 [ترجمه گوگل] ماشین ناگهان توقف کرد و نزدیک بود از پشت به آن ضربه بزنم
[ترجمه ترگمان] ماشین ناگهان متوقف شد و نزدیک بود از پشت به آن ضربه بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ماشین ناگهان متوقف شد و نزدیک بود از پشت به آن ضربه بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her sudden transformation was the talk of the office.
 [ترجمه گوگل] تغییر ناگهانی او بحث دفتر بود
[ترجمه ترگمان] تغییر ناگهانی او، صحبت از دفتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تغییر ناگهانی او، صحبت از دفتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Their decision to marry was sudden and surprised both their families.
 [ترجمه احسان مزروعی راد] تصمیم ناگهانی آن ها برای ازدواج باعث شگفت زدگی خانواده هایشان شد.| 
 [ترجمه سارا کاووسی] تصمیم شان به ازدواج کردن ناگهانی بود و هر دو خانواده را سورپرایز کرد.| 
 [ترجمه گوگل] تصمیم آنها برای ازدواج ناگهانی بود و هر دو خانواده را شگفت زده کرد[ترجمه ترگمان] تصمیم آن ها برای ازدواج ناگهانی بود و هر دو خانواده را شگفت زده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید