فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stretches, stretching, stretched
حالات: stretches, stretching, stretched
• (1) تعریف: to lengthen or extend (the body or limbs) to the full length.
• مترادف: expand
• مشابه: elongate, extend, lengthen, open, spread, unfold
• مترادف: expand
• مشابه: elongate, extend, lengthen, open, spread, unfold
- You should stretch your legs both before and after you run.
[ترجمه ali ahtamikia] شما باید قبل و بعد دویدن به هردو پایتان کشش بدید .|
[ترجمه محمد] تو باید قبل از دویدن و بعد دویدن پا هات را کش بدی|
[ترجمه گوگل] هم قبل و هم بعد از دویدن باید پاهای خود را دراز کنید[ترجمه ترگمان] باید قبل از اینکه فرار کنی، پاهاتو باز کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to cause to extend or reach from one point to another.
• مترادف: extend, string
• مشابه: connect
• مترادف: extend, string
• مشابه: connect
- The repairmen stretched a wire from the pole to the house.
[ترجمه nemat pahlevani] تعمیرکار سیم را از تیرک به خانه کشید.|
[ترجمه گوگل] تعمیرکاران یک سیم از تیرک تا خانه دراز کردند[ترجمه ترگمان] The سیم را از تیرک به سوی خانه دراز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to reach out or extend (the arm or hand).
• مترادف: extend
• متضاد: retract, withdraw
• مشابه: offer, protract, put out, reach out
• مترادف: extend
• متضاد: retract, withdraw
• مشابه: offer, protract, put out, reach out
- He stretched his hand out to help me.
[ترجمه selena] او برای کمک به من دستشو دراز کرد|
[ترجمه گوگل] دستش را دراز کرد تا به من کمک کند[ترجمه ترگمان] دستش را دراز کرد تا به من کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to pull or draw tightly; make taut.
• مترادف: draw, tauten
• متضاد: relax
• مشابه: strain, tense
• مترادف: draw, tauten
• متضاد: relax
• مشابه: strain, tense
- We stretched the tent over its poles.
[ترجمه گوگل] چادر را روی تیرک هایش کشیدیم
[ترجمه ترگمان] ما چادر را روی تیرک کشیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما چادر را روی تیرک کشیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to cause to lengthen or widen.
• مترادف: broaden, elongate, lengthen, widen
• متضاد: compress
• مشابه: distend, enlarge, expand, prolong, protract, pull, spread
• مترادف: broaden, elongate, lengthen, widen
• متضاد: compress
• مشابه: distend, enlarge, expand, prolong, protract, pull, spread
- He stretched his chewing gum into long strings.
[ترجمه گوگل] آدامس خود را به صورت رشته های بلند دراز کرد
[ترجمه ترگمان] او آدامس را کش و قوسی داد و به رشته های بلندی تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او آدامس را کش و قوسی داد و به رشته های بلندی تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: to cause to serve beyond the usual limits; tax unduly.
• مترادف: overtax, strain
• مشابه: exhaust, overburden, overwork
• مترادف: overtax, strain
• مشابه: exhaust, overburden, overwork
- The repairs seriously stretched our budget.
[ترجمه گوگل] تعمیرات به طور جدی بودجه ما را افزایش داد
[ترجمه ترگمان] تعمیرات به طور جدی بودجه ما را کش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تعمیرات به طور جدی بودجه ما را کش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: to strain to the maximum extent.
• مترادف: strain
• مشابه: bend, challenge, exert, push
• مترادف: strain
• مشابه: bend, challenge, exert, push
- To finish the project they will need to stretch themselves.
[ترجمه گوگل] برای به پایان رساندن پروژه، آنها باید خودشان را دراز کنند
[ترجمه ترگمان] برای اتمام پروژه، آن ها باید خود را گسترش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برای اتمام پروژه، آن ها باید خود را گسترش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to extend over an area or in a certain direction.
• مترادف: extend, reach
• مشابه: carry, come, go, hang, range, run, sprawl, spread
• مترادف: extend, reach
• مشابه: carry, come, go, hang, range, run, sprawl, spread
- The Silk Road stretched from southern Europe into China.
[ترجمه گوگل] جاده ابریشم از جنوب اروپا تا چین امتداد داشت
[ترجمه ترگمان] جاده ابریشم از جنوب اروپا به چین کشیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جاده ابریشم از جنوب اروپا به چین کشیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to lie down; recline fully.
• مترادف: lie down, recline
• مشابه: lie, loll, lounge, sprawl
• مترادف: lie down, recline
• مشابه: lie, loll, lounge, sprawl
- He stretched out on the couch for a nap.
[ترجمه گوگل] روی مبل دراز کشید تا چرت بزند
[ترجمه ترگمان] روی کاناپه دراز کشید تا چرتی بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] روی کاناپه دراز کشید تا چرتی بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to have the capability of being stretched.
• مشابه: expand, extend, lengthen, spread
• مشابه: expand, extend, lengthen, spread
- This elastic stretches easily.
[ترجمه گوگل] این کش به راحتی کشیده می شود
[ترجمه ترگمان] این کشش به راحتی گسترش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این کشش به راحتی گسترش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to become lengthened or widened.
• مترادف: broaden, lengthen, widen
• مشابه: distend, elongate, expand, spread
• مترادف: broaden, lengthen, widen
• مشابه: distend, elongate, expand, spread
- These jeans have stretched in the knees.
[ترجمه گوگل] این شلوار جین تا روی زانو کشیده شده است
[ترجمه ترگمان] این شلوار جین رو زانوهات افتاده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این شلوار جین رو زانوهات افتاده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The shoes had been a little tight, but they stretched.
[ترجمه گلی افجه] کفش ها کمی تنگ بودند اما جا باز کردند ( کش امدند )|
[ترجمه گوگل] کفشها کمی تنگ شده بودند، اما کشیده بودند[ترجمه ترگمان] کفش هایش کمی تنگ بود، اما کش و قوسی به خود داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to extend over a certain time period.
• مترادف: reach, span
• مشابه: continue, endure, extend, last, persist, range
• مترادف: reach, span
• مشابه: continue, endure, extend, last, persist, range
- The queen's reign stretched over nearly seven decades.
[ترجمه گوگل] سلطنت ملکه نزدیک به هفت دهه طول کشید
[ترجمه ترگمان] سلطنت ملکه تقریبا هفت دهه طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سلطنت ملکه تقریبا هفت دهه طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: to flex one's muscles and extend one's limbs.
- She yawned and stretched as she got out of bed.
[ترجمه گوگل] وقتی از رختخواب بلند شد خمیازه کشید و دراز کشید
[ترجمه ترگمان] وقتی از رختخواب بیرون آمد، خمیازه ای کشید و کش و قوسی به بدنش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی از رختخواب بیرون آمد، خمیازه ای کشید و کش و قوسی به بدنش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The cat had been sleeping but now rolled onto its side and stretched.
[ترجمه گوگل] گربه خواب بود اما حالا به پهلوی خود غلتید و دراز شد
[ترجمه ترگمان] گربه خوابیده بود، اما حالا پهلو به پهلو چرخید و کش و قوسی به بدنش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گربه خوابیده بود، اما حالا پهلو به پهلو چرخید و کش و قوسی به بدنش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: stretchable (adj.), stretchability (n.)
مشتقات: stretchable (adj.), stretchability (n.)
• (1) تعریف: the act of stretching.
• مترادف: expansion
• مشابه: reach
• مترادف: expansion
• مشابه: reach
- We always do our stretches at the beginning of the ballet class.
[ترجمه گلی افجه] ما همیشه در ابتدای کلاس باله حرکات کششی انجام میدهیم|
[ترجمه گوگل] ما همیشه حرکات کششی خود را در ابتدای کلاس باله انجام می دهیم[ترجمه ترگمان] ما همیشه در آغاز کلاس باله کار خود را انجام می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the condition of being stretched.
• مترادف: expansion
• مترادف: expansion
- She was annoyed when she saw the stretch of the material.
[ترجمه گوگل] او با دیدن کشش مواد آزرده شد
[ترجمه ترگمان] وقتی کشش مواد را دید ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی کشش مواد را دید ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a continuous expanse or distance.
• مترادف: expanse, reach, sweep
• مشابه: extent, run, sheet, spread
• مترادف: expanse, reach, sweep
• مشابه: extent, run, sheet, spread
- Who owns that stretch of land along the river?
[ترجمه گوگل] چه کسی مالک آن پهنه زمین در کنار رودخانه است؟
[ترجمه ترگمان] کیست که صاحب آن سرزمین در کنار رودخانه است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کیست که صاحب آن سرزمین در کنار رودخانه است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the degree to which something can be stretched; elasticity.
• مترادف: elasticity, give, stretchiness
• مشابه: spring
• مترادف: elasticity, give, stretchiness
• مشابه: spring
- These shoelaces have a short stretch.
[ترجمه گوگل] این بند کفش ها کشش کوتاهی دارند
[ترجمه ترگمان] این بند کفش کوتاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این بند کفش کوتاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a continuous or extended period of time.
• مترادف: period, while
• مشابه: run, space
• مترادف: period, while
• مشابه: run, space
- I haven't seen them for a long stretch.
[ترجمه گوگل] خیلی وقته ندیدمشون
[ترجمه ترگمان] مدت زیادی است که آن ها را ندیده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مدت زیادی است که آن ها را ندیده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: a prison term.
- He was in for a ten-year stretch.
[ترجمه گلی افجه] او یک دوره ده ساله زندان بود|
[ترجمه گوگل] او برای مدت ده سال حضور داشت[ترجمه ترگمان] او برای مدت ده سال در آنجا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید