stir up


شوراندن، تحریک کردن، برانگیختن، راندن

جمله های نمونه

1. Before painting, you should stir up the paint a bit.
[ترجمه علی اکبر منصوری] قبل از رنگ زدن/نقاشی، باید رنگ را کمی تکان دهید/بهم بزنید!
|
[ترجمه گوگل]قبل از رنگ آمیزی، باید رنگ را کمی هم بزنید
[ترجمه ترگمان]قبل از نقاشی باید نقاشی را کمی تکان بدهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. As usual, Harriet is trying to stir up trouble.
[ترجمه گوگل]طبق معمول، هریت سعی می کند مشکل ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]هریت، مثل همیشه سعی می کند دردسر درست کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Their aim was to stir up feeling against the war.
[ترجمه علی اکبر منصوری] هدفشان تحریک احساسات/برانگیختن عواطف در برابر جنگ بود!
|
[ترجمه گوگل]هدف آنها برانگیختن احساسات علیه جنگ بود
[ترجمه ترگمان]هدف آن ها این بود که به جنگ و جنگ ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His speech was calculated to stir up the crowd.
[ترجمه گوگل]سخنان او حساب شده بود تا جمعیت را برانگیزد
[ترجمه ترگمان]حرف زدنش طوری بود که جمعیت را به جنب و جوش درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She's always trying to stir up scandal.
[ترجمه بنیامین رئوف] اون همیشه سعی میکنه رسوایی به پا کنه
|
[ترجمه گوگل]او همیشه در تلاش است تا رسوایی ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]اون همیشه سعی می کنه جنجال و جنجال راه بندازه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Don't stir up trouble between them.
[ترجمه گوگل]بین آنها مشکل ایجاد نکنید
[ترجمه ترگمان]بین آن ها دردسر درست نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Whenever he's around, he always manages to stir up trouble.
[ترجمه گوگل]هر وقت او در اطراف است، همیشه موفق می شود دردسر ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]هر وقت که اون اطراف باشه همیشه دردسر درست می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. What they are doing is bound to stir up controversy.
[ترجمه بنیامین رئوف] کاری که میکنن اینه که کشمکش رو به هم بزنن
|
[ترجمه گوگل]کاری که آن ها انجام می دهند، ناگزیر به ایجاد اختلاف است
[ترجمه ترگمان]کاری که آن ها انجام می دهند این است که مجادله را به هم بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It seems to stir up emotions and rake over apparently quiescent turmoil.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسد که احساسات را برمی‌انگیزد و آشفتگی ظاهراً آرام را برمی‌انگیزد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که آن احساسات را تحریک کرده و به ظاهر خاموش در حال خاموش شدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Don't deliberately stir up trouble. 5 Pray for the person that is picking on you.
[ترجمه گوگل]عمداً مشکل ایجاد نکنید 5 برای کسی که شما را انتخاب می کند دعا کنید
[ترجمه ترگمان]به عمد دردسر درست نکن پنج دعا برای کسی که داره تو رو انتخاب می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For many of us, these long winter nights stir up painful memories and fearful thoughts.
[ترجمه گوگل]برای بسیاری از ما، این شب های طولانی زمستان، خاطرات دردناک و افکار ترسناک را برمی انگیزد
[ترجمه ترگمان]برای بسیاری از ما، این شبه ای دراز زمستان خاطرات دردناک و افکار وحشتناکی را در بر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. How dared this man, a virtual stranger, stir up these doubts in so private an area of her life?
[ترجمه گوگل]این مرد، یک غریبه مجازی، چگونه جرأت کرد که این تردیدها را در یک منطقه خصوصی از زندگی خود ایجاد کند؟
[ترجمه ترگمان]چطور این مرد، یک بیگانه مجازی، این تردیدها را در این منطقه خصوصی به وجود آورد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The murder of anti-Soviet activists abroad would stir up fierce controversy at home.
[ترجمه گوگل]قتل فعالان ضد شوروی در خارج از کشور جنجال شدیدی را در داخل کشور برانگیخت
[ترجمه ترگمان]قتل فعالان ضد شوروی در خارج از کشور باعث ایجاد جنجال شدیدی در خانه خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And, of course, if he did stir up trouble he could always be put inside again.
[ترجمه گوگل]و البته، اگر مشکلی ایجاد می‌کرد، همیشه می‌توانست او را دوباره داخل کند
[ترجمه ترگمان]و البته، اگر دردسر درست می کرد، باز هم می توانست بار دیگر به درون بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. For lawyers, unlike most accountants, love to stir up trouble.
[ترجمه گوگل]برای وکلا، بر خلاف اکثر حسابداران، عاشق ایجاد مشکل هستند
[ترجمه ترگمان]برای وکیل ها، برخلاف اغلب حسابدارم عاشق این که تو دردسر بیفتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• incite, instigate

پیشنهاد کاربران

To cause or provoke a strong emotional reaction or to incite a particular feeling or action in someone
Change the arrangement or position of.
برهم زدن نظم و ترتیب یا موقعیت/وضعیت.
Cause to move or shift into a new position or place.
تغییر/ایجادموقعیت یا مکان جدید.
هم زدن ( مثلا هم زدن چای و شکر برای درست کردن چای شیرین ) :
Stir up the tea with a teaspoon, not a tablespoon
stir up
همریشه با واژه ی آلمانی : sch�ren
وَ پارسی : شوریدن ، شوراندن
واژه ی بیشتر شناخته شده :شورِش
To make something move around in water or air.
The wind stirred up a lot of dust
To try to cause arguments or problems.
Whenever he's around, he always manages to stir up trouble.
We've got enough problems without you trying to stir things up.
To encourage somebody to do something; to make somebody feel they must do something.
( مشکل ) به بار آوردن
( دردسر ) درست کردن
برانگیختن
به پا کردن - بر پا کردن ( مثل گرد و خاک )
ایجاد کردن ( چیز منفی و ناخوشایند )
باعث قلیان احساسات کسی شدن
خاطرات کسی را هم زدن
تحریک کردن احساسات
اینکه بیای یه حرکتی بطور عمدی بزنی که همه رو بندازی به جون هم
جریحه دار کردن
در گرفتن
تحریک کردن و واداشتن ( هیجانات )
تکان دادن، بهم زدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس