status

/ˈstætəs//ˈstætəs/

معنی: وضع، حالت، موقعیت، پایه، مقام، وضعیت، حال، شان
معانی دیگر: (حقوق) وضع حقوقی، وضعیت قانونی، مرتبه، رتبه، ارج، منزلت، جاه، اعتبار، چگونگی، چونی، نهشت، بودش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person's position or rank in relation to others or in the view of others.
مترادف: position, rank, standing, station
مشابه: caste, degree, grade, level, place

- He feels that his status, now that he is a limousine driver, is higher than it was when he was driving a taxi.
[ترجمه Fateme] او احساس می کند حالا که راننده ی یک لیموزین است وضعیتش بهتر از زمانی است که راننده ی تاکسی بوده
|
[ترجمه هادی] او حس میکند که وضعش حالا که او یک راننده لیموزین است بهتر از زمانی است که او تاکسیران بود
|
[ترجمه گوگل] او احساس می کند که وضعیتش، حالا که راننده لیموزین است، بالاتر از زمانی است که تاکسی می راند
[ترجمه ترگمان] او احساس می کند که وضعیت او حالا که راننده لیموزین است بیشتر از زمانی است که راننده تاکسی می راند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The report suggested that male police officers are granted a higher status by society than women police officers.
[ترجمه گلی افجه ] این گزارش نشان میدهد که افسران پلیس مرد موقعیت بالاتر از افسران زن در جامعه دارند
|
[ترجمه حسین] این گزارش نشان می دهد که جایگاه افسران پلیس مرد در جامعه نسبت به زنان مأمور پلیس بالاتر است
|
[ترجمه گوگل] این گزارش حاکی از آن است که جامعه به افسران پلیس مرد جایگاه بالاتری نسبت به افسران پلیس زن داده است
[ترجمه ترگمان] این گزارش حاکی از آن است که افسران پلیس مرد نسبت به افسران پلیس وضعیت بالاتری نسبت به افسران پلیس دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a person's condition as determined by law.
مشابه: situation

- According to his immigration status as a refugee, he is allowed to work in this country.
[ترجمه Dani] با توجه به وضعیت مهاجرت، پناهندگان اجازه کار در این کشور را دارند
|
[ترجمه گوگل] با توجه به وضعیت مهاجرتی که به عنوان پناهنده دارد، اجازه کار در این کشور را دارد
[ترجمه ترگمان] با توجه به وضعیت مهاجرت او به عنوان پناهنده، او مجاز به کار در این کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her marital status changed last year when she got a divorce.
[ترجمه گوگل] وضعیت تاهل او سال گذشته با طلاق تغییر کرد
[ترجمه ترگمان] وضعیت زناشویی او در سال گذشته زمانی که طلاق گرفت تغییر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: state of affairs; stage of development or progress.
مترادف: state
مشابه: mode

- She called to find out the status of her job application.
[ترجمه زباری] با آنها تماس گرفت که وضعیت درخواست شغلی خود را چک کند.
|
[ترجمه گوگل] او تماس گرفت تا از وضعیت درخواست شغلی خود مطلع شود
[ترجمه ترگمان] او درخواست کرد تا وضعیت درخواست کار خود را پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new government hoped to change the status of the poor.
[ترجمه زباری] دولت جدید در پی تغییر در وضعیت ( زندگی ) قشر نیازمند است.
|
[ترجمه گوگل] دولت جدید امیدوار بود وضعیت فقرا را تغییر دهد
[ترجمه ترگمان] دولت جدید امیدوار است وضعیت فقرا را تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- After he abandoned his family, he rarely thought about the status of his children.
[ترجمه محمد رضا] او پس از جدایی از خانواده به ندرت به موقعیت فرزندانش فکر میکرد
|
[ترجمه گوگل] پس از اینکه خانواده اش را رها کرد، به ندرت به وضعیت فرزندانش فکر کرد
[ترجمه ترگمان] او پس از ترک خانواده خود به ندرت در مورد وضعیت فرزندان خود فکر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. status symbols
نمادهای منزلت

2. a status report
گزارش وضع (چونی)

3. the status of a minor
وضعیت قانونی یک شخص صغیر

4. the status of a mother in the persian family
مقام مادر در یک خانواده ی ایرانی

5. the status of women in society
مقام زن در جامعه

6. he is a status seeker
او جاه طلب است.

7. what is the status of negotiation?
مذاکرات چگونه پیش می رود؟

8. an improvement of his outward status
بهتر شدن مقام و منزلت ظاهری او

9. he was reduced to the status of a rebel leader
او به رتبه ی رهبر یاغیان تنزل یافت.

10. work which is not equal to his status
کاری که در خور شان او نیست

11. to some people, an expensive car is a status symbol
برای برخی از مردم یک اتومبیل گران قیمت نشانه ی شان و اعتبار است.

12. Women have very little status in many countries.
[ترجمه گوگل]زنان در بسیاری از کشورها جایگاه بسیار کمی دارند
[ترجمه ترگمان]زنان در بسیاری از کشورها جایگاه بسیار کمی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At 6 Brian found the celebrity and status that had eluded him for so long.
[ترجمه گوگل]برایان در 6 سالگی شهرت و جایگاهی را یافت که برای مدت طولانی از او دور مانده بود
[ترجمه ترگمان]در ساعت شش، برایان شهرت و مقامی را که مدت زیادی از او گریخته بود پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Age has status in the villages.
[ترجمه جواد] سن در روستاها دارای شأن و مقام است
|
[ترجمه گوگل]سن در روستاها جایگاهی دارد
[ترجمه ترگمان]سن در دهات جریان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I don't really care a fig about status.
[ترجمه گوگل]من واقعاً به وضعیت اهمیت نمی دهم
[ترجمه ترگمان]من واقعا اهمیتی به این وضعیت نمی دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It was argued that the civil and political status and rights of the citizen must be enshrined in a bill of rights.
[ترجمه گوگل]این بحث مطرح شد که وضعیت مدنی و سیاسی و حقوق شهروندی باید در منشور حقوقی گنجانده شود
[ترجمه ترگمان]بحث شد که وضعیت مدنی و سیاسی و حقوق شهروندی باید در لایحه حقوق محفوظ بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The company has managed to maintain its status among retailers.
[ترجمه گوگل]این شرکت توانسته جایگاه خود را در بین خرده فروشان حفظ کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت توانسته وضعیت خود را در میان خرده فروشان حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The college has now achieved full status as part of the university.
[ترجمه گوگل]اکنون کالج به عنوان بخشی از دانشگاه به وضعیت کامل دست یافته است
[ترجمه ترگمان]این کالج هم اکنون به عنوان بخشی از دانشگاه به جایگاه کامل دست یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Could I ask you about your marital status?
[ترجمه محمد رضا] ایا میتوانم از زندگی زناشویی شما به پرسم؟
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانم از شما در مورد وضعیت تاهل بپرسم؟
[ترجمه ترگمان]میتونم در مورد وضعیت زناشویی تون ازتون بپرسم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وضع (اسم)
deduction, stand, speed, action, gesture, behavior, demeanor, situation, status, position, disposition, imposition, trim, stick, pose, self, aspect, setup, ordonnance, bearing, poise, station, footing, deportment, lie, mien, posture, phase, situs, stance

حالت (اسم)
speed, case, grain, situation, status, disposition, trim, temper, temperament, pose, condition, self, fettle, state, estate, attitude, mood, expression, posture, predicament, stance, standing

موقعیت (اسم)
post, site, place, spot, situation, status, position, plight, setting, ball game, location, circumstances, station, locality, state of affairs, status quo

پایه (اسم)
base, stand, stock, measure, leg, ground, pile, status, prop, mark, degree, grade, basis, stalk, root, stage, mount, rank, stratum, buttress, stanchion, foundation, bedrock, radix, fulcrum, headstock, outrigger, cantilever, sill, column, pillar, phase, footpath, fundament, groundsel, groundwork, mounting, pediment, principium, thallus

مقام (اسم)
post, stand, capacity, dwelling, residence, domicile, order, function, office, status, position, mode, title, tone, eminence, dignity, rank, pew, station, eminency, portfolio

وضعیت (اسم)
qualification, case, situation, status, position, condition, estate

حال (اسم)
circumstance, situation, status, pep, condition, self, fettle, health, state, mood

شان (اسم)
status, dignity, grandeur, rank, importance

تخصصی

[کامپیوتر] وضعیت .
[برق و الکترونیک] وضعیت
[صنعت] وضعیت، حالت
[حقوق] وضعیت، موقعیت، منزلت

انگلیسی به انگلیسی

• individual's social or professional standing, position, rank; state of things, present situation
your status is your position in society.
you can refer to the prestige and importance that someone has in the eyes of other people as status.
status is also an official classification which gives a person, organization, or country certain rights or advantages.

پیشنهاد کاربران

وضعیت/وضعیت اجتماعی/ مقام/ وضعیت فعلی.
منزلت ( فلسفه )
وضعیت، موقعیت
مثال: She achieved a high status in her career.
او موقعیت بالایی در حرفه اش به دست آورد.
در فرم پر کردن یعنی وضعیت تاهل
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : state / statement / station
✅️ اسم ( noun ) : state / stateliness / statement / station / statism / statist / statistics ( stats ) / statistician / stationariness / statue / stature / status / stater / stationery / stationarity / stationer / statistic
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : state / stateless / stately / static / stationary / statist / statistical ( statistic ) / stative / stated
✅️ قید ( adverb ) : statically / statistically / stationarily

شرایط و موقعیت مرتبه ای و انتزاعی است
● مقام، جایگاه
● قضیه
status ( مدیریت پروژه )
واژه مصوب: وضعیت
تعریف: وضع کنونی پروژه در مقایسه با برنامه
رئیس مآب
آهان
Low status
طبقه پایین
High status
طبقه بالا
طبقه
جایگاه اجتماعی
وضعیت
جایگاه
نقش اجتماعی
Social status
جایگاه اجتماعی
معنی:وضعیت
position or rank in relation to others
relative social or professional position; standing
جایگاه فرد نسبت به اجتماع/کار =
موقعیت اجتماعی
موقعیت شغلی/کاری
سابقه
سابقه کاری/شغلی
...
[مشاهده متن کامل]

the condition of a person or thing in the eyes of the law
سابقه کیفری/وضعیت قانونی!

موقعیت
status?
I'm good
تلفظ صحیح
بریتیش/steɪ. təsˈ /
وامریکن
/ steɪ. t̬əsˈ /
وضعیت
پرستیج ( prestige )
شأن اجتماعی
وضعیت:status means
موضع
پایگاه
وضعیت
حالت
جایگاه
وضعیت اجتماعی
Status updates are an easy way to let friends know what you are up to or what's on your mind.
وجهه
The position that you have in relation to other people because of your social position
موقعیت اجتماعی
موقعیت اجتماعی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس