اسم ( noun )
• (1) تعریف: a person's position or rank in relation to others or in the view of others.
• مترادف: position, rank, standing, station
• مشابه: caste, degree, grade, level, place
• مترادف: position, rank, standing, station
• مشابه: caste, degree, grade, level, place
- He feels that his status, now that he is a limousine driver, is higher than it was when he was driving a taxi.
[ترجمه Fateme] او احساس می کند حالا که راننده ی یک لیموزین است وضعیتش بهتر از زمانی است که راننده ی تاکسی بوده|
[ترجمه هادی] او حس میکند که وضعش حالا که او یک راننده لیموزین است بهتر از زمانی است که او تاکسیران بود|
[ترجمه گوگل] او احساس می کند که وضعیتش، حالا که راننده لیموزین است، بالاتر از زمانی است که تاکسی می راند[ترجمه ترگمان] او احساس می کند که وضعیت او حالا که راننده لیموزین است بیشتر از زمانی است که راننده تاکسی می راند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The report suggested that male police officers are granted a higher status by society than women police officers.
[ترجمه گلی افجه ] این گزارش نشان میدهد که افسران پلیس مرد موقعیت بالاتر از افسران زن در جامعه دارند|
[ترجمه حسین] این گزارش نشان می دهد که جایگاه افسران پلیس مرد در جامعه نسبت به زنان مأمور پلیس بالاتر است|
[ترجمه گوگل] این گزارش حاکی از آن است که جامعه به افسران پلیس مرد جایگاه بالاتری نسبت به افسران پلیس زن داده است[ترجمه ترگمان] این گزارش حاکی از آن است که افسران پلیس مرد نسبت به افسران پلیس وضعیت بالاتری نسبت به افسران پلیس دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a person's condition as determined by law.
• مشابه: situation
• مشابه: situation
- According to his immigration status as a refugee, he is allowed to work in this country.
[ترجمه Dani] با توجه به وضعیت مهاجرت، پناهندگان اجازه کار در این کشور را دارند|
[ترجمه گوگل] با توجه به وضعیت مهاجرتی که به عنوان پناهنده دارد، اجازه کار در این کشور را دارد[ترجمه ترگمان] با توجه به وضعیت مهاجرت او به عنوان پناهنده، او مجاز به کار در این کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her marital status changed last year when she got a divorce.
[ترجمه گوگل] وضعیت تاهل او سال گذشته با طلاق تغییر کرد
[ترجمه ترگمان] وضعیت زناشویی او در سال گذشته زمانی که طلاق گرفت تغییر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وضعیت زناشویی او در سال گذشته زمانی که طلاق گرفت تغییر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: state of affairs; stage of development or progress.
• مترادف: state
• مشابه: mode
• مترادف: state
• مشابه: mode
- She called to find out the status of her job application.
[ترجمه زباری] با آنها تماس گرفت که وضعیت درخواست شغلی خود را چک کند.|
[ترجمه گوگل] او تماس گرفت تا از وضعیت درخواست شغلی خود مطلع شود[ترجمه ترگمان] او درخواست کرد تا وضعیت درخواست کار خود را پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new government hoped to change the status of the poor.
[ترجمه زباری] دولت جدید در پی تغییر در وضعیت ( زندگی ) قشر نیازمند است.|
[ترجمه گوگل] دولت جدید امیدوار بود وضعیت فقرا را تغییر دهد[ترجمه ترگمان] دولت جدید امیدوار است وضعیت فقرا را تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- After he abandoned his family, he rarely thought about the status of his children.
[ترجمه محمد رضا] او پس از جدایی از خانواده به ندرت به موقعیت فرزندانش فکر میکرد|
[ترجمه گوگل] پس از اینکه خانواده اش را رها کرد، به ندرت به وضعیت فرزندانش فکر کرد[ترجمه ترگمان] او پس از ترک خانواده خود به ندرت در مورد وضعیت فرزندان خود فکر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید