صفت ( adjective )
حالات: shallower, shallowest
حالات: shallower, shallowest
• (1) تعریف: measuring little from top to bottom; lacking depth.
• متضاد: deep
• مشابه: shoal, thin
• متضاد: deep
• مشابه: shoal, thin
- The water was so shallow that we could walk out far into the lake.
[ترجمه فرزان] آب چنان کم عمق بود که ما توانستیم راحت در دریاچه راه برویم.|
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] آب به قدری کم عمق بود، که مدت زمان زیادی طول کشید تا از دریاچه بیرون بیاییم.|
[ترجمه یحیی] آب چنان کم عمق بود که میتوانستیم تا مسافت دوری در دریاچه قدم بزنیم|
[ترجمه لاله] اب چنان کم عمق بود که ماتوانستیم مسافت زیادی در دریاچه جلو برویم|
[ترجمه گوگل] آب آنقدر کم عمق بود که میتوانستیم به داخل دریاچه برویم[ترجمه ترگمان] آب چنان کم عمق بود که ما می توانستیم از دور به درون دریاچه قدم بگذاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This bowl is too shallow for these flowers.
[ترجمه گوگل] این کاسه برای این گل ها خیلی کم عمق است
[ترجمه ترگمان] این کاسه برای این گل ها بسیار کم عمق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این کاسه برای این گل ها بسیار کم عمق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: lacking deep thought or consideration; superficial.
• مترادف: superficial
• متضاد: deep, profound
• مشابه: artificial, empty, frivolous, frothy, idle, insubstantial, light, meaningless, petty, skin-deep, slight, surface, trifling, trivial, vacuous
• مترادف: superficial
• متضاد: deep, profound
• مشابه: artificial, empty, frivolous, frothy, idle, insubstantial, light, meaningless, petty, skin-deep, slight, surface, trifling, trivial, vacuous
- How can you marry someone with such a shallow mind?
[ترجمه عاطفه] چطور میتونی با همچین آدم سطحی نگری ازدواج کنی؟|
[ترجمه گوگل] چگونه می توانید با فردی با چنین ذهن سطحی ازدواج کنید؟[ترجمه ترگمان] چطور میتونی با کسی که ذهن کم عمقی داره ازدواج کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They took offense at his shallow remarks.
[ترجمه گوگل] آنها از اظهارات کم عمق او ناراحت شدند
[ترجمه ترگمان] اونا به حرف های کم عمق - ش حمله کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اونا به حرف های کم عمق - ش حمله کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The professor commented that her analysis of the poem was rather shallow.
[ترجمه گوگل] استاد اظهار داشت که تحلیل او از شعر نسبتاً سطحی بود
[ترجمه ترگمان] استاد توضیح داد که تجزیه و تحلیل او از شعر نسبتا کم عمق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] استاد توضیح داد که تجزیه و تحلیل او از شعر نسبتا کم عمق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (usu. pl.) a place where the water is not deep.
• مترادف: shoal
• متضاد: deep
• مترادف: shoal
• متضاد: deep
- The children played in the shallows near the shore.
[ترجمه گوگل] بچه ها در کم عمق نزدیک ساحل بازی می کردند
[ترجمه ترگمان] کودکان در آب های کم عمق نزدیک ساحل بازی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کودکان در آب های کم عمق نزدیک ساحل بازی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: shallows, shallowing, shallowed
مشتقات: shallowly (adv.), shallowness (n.)
حالات: shallows, shallowing, shallowed
مشتقات: shallowly (adv.), shallowness (n.)
• : تعریف: to make or become shallow.
• مترادف: shoal
• مترادف: shoal