فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: shakes, shaking, shaken, shook
حالات: shakes, shaking, shaken, shook
• (1) تعریف: to move back and forth or up and down with rapid, jerky motions.
• مترادف: jiggle, joggle, quake, quiver
• مشابه: flutter, jounce, oscillate, rock, shimmy, sway, tremble, twitch, vacillate, vibrate, waver, wiggle, wobble
• مترادف: jiggle, joggle, quake, quiver
• مشابه: flutter, jounce, oscillate, rock, shimmy, sway, tremble, twitch, vacillate, vibrate, waver, wiggle, wobble
- The suspension bridge shook in the high wind.
[ترجمه گوگل] پل معلق در باد شدید می لرزید
[ترجمه ترگمان] پل معلق در باد تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پل معلق در باد تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was shaking with laughter as she listened to the comedian.
[ترجمه اااا] او از شدت خنده میلرزید وقتی داشت ب کمدین گوش میداد|
[ترجمه یویووو] داشت بدنشو با خنده می لرزوند ( تکون میداد ) وقتی ب کمدین گوش میداد 😁|
[ترجمه hyouka] همین طور که به طنزپرداز ( کمدین ) گوش می کرد از خنده می لرزید. /همین طور که گوشش به به طنزپرداز ( کمدین ) بود از خنده می لرزید.|
[ترجمه گوگل] وقتی به حرف کمدین گوش می داد از خنده می لرزید[ترجمه ترگمان] هنگامی که به کمدین گوش می داد از خنده می لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to tremble, as from cold, fear, or anger.
• مترادف: quake, quaver, shiver, tremble
• مشابه: quiver, shudder, waver
• مترادف: quake, quaver, shiver, tremble
• مشابه: quiver, shudder, waver
- Her shoulders began to shake as she stood outside in the frigid air.
[ترجمه گوگل] وقتی بیرون در هوای سرد ایستاده بود، شانه هایش شروع به لرزیدن کردند
[ترجمه ترگمان] همان طور که در هوای سرد ایستاده بود، شانه هایش شروع به لرزیدن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همان طور که در هوای سرد ایستاده بود، شانه هایش شروع به لرزیدن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His hands shook with nervousness as he stepped up to the podium.
[ترجمه گوگل] وقتی روی سکو رفت، دستانش از عصبانیت میلرزید
[ترجمه ترگمان] هنگامی که قدم به سکو گذاشت دست هایش با عصبانیت می لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هنگامی که قدم به سکو گذاشت دست هایش با عصبانیت می لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to become unsteady; totter.
• مترادف: dodder, teeter, totter, wobble
• مشابه: falter, stagger, stumble, tremble, waver
• مترادف: dodder, teeter, totter, wobble
• مشابه: falter, stagger, stumble, tremble, waver
- The basketball player suddenly shook and fell to the floor.
[ترجمه گوگل] بسکتبالیست ناگهان تکان خورد و روی زمین افتاد
[ترجمه ترگمان] بازیکن بسکتبال ناگهان تکانی خورد و به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بازیکن بسکتبال ناگهان تکانی خورد و به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to take the hand of another as in greeting or congratulations.
- In this country, it is common to shake when you are introduced to someone.
[ترجمه هیوا] در این کشور رایج است وقتی به کسی معرفی میشوید با او دست دهید|
[ترجمه گوگل] در این کشور، وقتی به کسی معرفی می شوید، تکان خوردن معمول است[ترجمه ترگمان] در این کشور، زمانی که به کسی معرفی می شوید معمول است که دست تکان دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to move (something) back and forth or up and down with rapid, jerky motions.
• مترادف: jiggle, joggle
• مشابه: agitate, jounce, quiver, rock, sway, twitch, vibrate, wag, wiggle
• مترادف: jiggle, joggle
• مشابه: agitate, jounce, quiver, rock, sway, twitch, vibrate, wag, wiggle
- Shake the bottle before you pour the medicine.
[ترجمه گوگل] قبل از ریختن دارو، بطری را تکان دهید
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه دارو بریزی بطری رو تکون بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه دارو بریزی بطری رو تکون بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to dislodge by rapid, jerky motions.
• مشابه: dislodge, jiggle, joggle, knock
• مشابه: dislodge, jiggle, joggle, knock
- She shook the dust from the old mop.
[ترجمه گوگل] او گرد و غبار را از دستشویی قدیمی تکان داد
[ترجمه ترگمان] گرد و خاک را از جاروی کهنه تکاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گرد و خاک را از جاروی کهنه تکاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to cause to tremble or sway; vibrate.
• مترادف: sway, vibrate
• مشابه: fluctuate, oscillate, rock, stagger
• مترادف: sway, vibrate
• مشابه: fluctuate, oscillate, rock, stagger
- The earthquake shook the ground.
[ترجمه گوگل] زمین لرزه زمین را تکان داد
[ترجمه ترگمان] زلزله زمین را لرزاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زلزله زمین را لرزاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to brandish; wave.
• مترادف: brandish, wave
• مشابه: flap, flourish, swing
• مترادف: brandish, wave
• مشابه: flap, flourish, swing
- He shook his fist in anger.
[ترجمه گوگل] از عصبانیت مشتش را تکان داد
[ترجمه ترگمان] مشتش را به شدت تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مشتش را به شدت تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to upset; agitate; disturb.
• مترادف: agitate, disturb, perturb, rock, unsettle, upset
• متضاد: soothe
• مشابه: convulse, disquiet, distress, jar, jolt, shock, stagger, trouble, unnerve, unstring
• مترادف: agitate, disturb, perturb, rock, unsettle, upset
• متضاد: soothe
• مشابه: convulse, disquiet, distress, jar, jolt, shock, stagger, trouble, unnerve, unstring
- The news of her death shook him badly.
[ترجمه گوگل] خبر مرگ او او را به شدت تکان داد
[ترجمه ترگمان] خبر مرگش بدجوری تکانش داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خبر مرگش بدجوری تکانش داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: to take (the hand of another), as in greeting or congratulations.
• مشابه: clasp, grasp
• مشابه: clasp, grasp
- He shook my hand with a firm grip.
[ترجمه گوگل] با دست محکمی بهم دست داد
[ترجمه ترگمان] او دستم را با فشاری محکم تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او دستم را با فشاری محکم تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: to elude.
• مترادف: elude, escape, evade
• مشابه: avoid, lose, throw
• مترادف: elude, escape, evade
• مشابه: avoid, lose, throw
- They did everything they could to shake their pursuers.
[ترجمه hyouka] آن ها هر کاری که می توانستند انجام دادند تا تعقیب کنندگان خود را قال بگذارند/از سر باز کنند.|
[ترجمه گوگل] آنها هر کاری که می توانستند انجام دادند تا تعقیب کنندگان خود را متزلزل کنند[ترجمه ترگمان] آن ها هر کاری را که می توانستند انجام دادند تا pursuers را به دست آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: to weaken or cause to waver.
• متضاد: fortify, reinforce, strengthen
• متضاد: fortify, reinforce, strengthen
- That terrible fall shook his confidence.
[ترجمه گوگل] آن سقوط وحشتناک اعتماد به نفس او را متزلزل کرد
[ترجمه ترگمان] این سقوط وحشتناک اعتماد او را به خود جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این سقوط وحشتناک اعتماد او را به خود جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The experience shook her beliefs.
[ترجمه گوگل] این تجربه باورهای او را متزلزل کرد
[ترجمه ترگمان] این تجربه اعتقادات او را به لرزه درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این تجربه اعتقادات او را به لرزه درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act or an instance of shaking, trembling, or swaying.
• مترادف: jiggle, joggle, quaver, quiver, shiver, sway, tremor
• مشابه: shudder, wobble
• مترادف: jiggle, joggle, quaver, quiver, shiver, sway, tremor
• مشابه: shudder, wobble
- The large dog knocked over the lamp with one shake of its tail.
[ترجمه hyouka] سگ بزرگ با یک تکان دمش چراغ را ( پخش زمین کرد/پرت کرد رو زمین/واژگون کرد/نقش زمین کرد/ زد به زمین/رو زمین انداخت ) .|
[ترجمه گوگل] سگ بزرگ با یک تکان دم چراغ را کوبید[ترجمه ترگمان] سگ بزرگ چراغ را با یک دست تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the act of taking the hand of another, as in greeting or congratulations.
• مترادف: handshake
• مترادف: handshake
- She gave him a friendly shake.
[ترجمه گوگل] او یک تکان دوستانه به او داد
[ترجمه ترگمان] لبخند دوستانه ای به او زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لبخند دوستانه ای به او زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a drink made by shaking its ingredients together to blend them.
- I made a shake with milk and chocolate ice cream.
[ترجمه تایدی مرادی] من با مخلوط شیر و شکلات بستنی درست کردم.|
[ترجمه گوگل] با شیر و بستنی شکلاتی شیک درست کردم[ترجمه ترگمان] با شیر و بستنی شکلاتی درست کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a rough shingle, often of cedar, used as siding or roofing for homes, barns, and other domestic buildings.