saddle

/ˈsædl̩//ˈsædl̩/

معنی: گوشت گرده، زین، پالان زدن، زین کردن، تحمیل کردن
معانی دیگر: (اسب یا دوچرخه وغیره ) زین، سرج، پالان، (معمولا با: up) زین کردن، زین کردن و سوار شدن، وابسته به زین، زینی، وابسته به سواری، مناسب برای سواری با زین، (مسئولیت و غیره) بار کسی کردن، بر دوش کسی گذاشتن، به گردن کسی گذاشتن، پشت اسب (جایی که زین قرار می گیرد)، گرده، کمر، (از نظر شکل یا عمل یا محل قرار گیری) زین مانند، خط الراس کوه (که میان دو قله قرار داشته باشد)، ستیغ، (به ویژه گوشت گوسفند و آهو) پشت مازو، (به ویژه طیور) پشت و ران، بخش عقب (در برابر بال ها و سینه و گردن)، سواری کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: in the saddle
(1) تعریف: a seat, usu. of leather, used on the back of a horse or like animal to carry a rider.

- The bronco was still not accustomed to the saddle.
[ترجمه پارسا تقوی] ان اسب هنوز به زین عادت نکرده بود .
|
[ترجمه گوگل] برونک هنوز به زین عادت نکرده بود
[ترجمه ترگمان] برانکو هنوز به زین عادت نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something resembling a saddle in shape and use, such as a seat on a bicycle.

- The racing bikes have narrow saddles.
[ترجمه Lee shin hye] دوچرخه های مسابقه دارای زنجیر های باریک هستند.
|
[ترجمه Amir] دوچرخه های مسابقه دارای زین های باریک هستند
|
[ترجمه chloe] دوچرخه هایی که برای مسابقه هستند دارای قوس باریکی هستند
|
[ترجمه علی قربان زاده] دوچرخه های مسابقه ای زین های باریکی دارند.
|
[ترجمه گوگل] دوچرخه های مسابقه دارای زین های باریک هستند
[ترجمه ترگمان] دوچرخه racing زین ها را کوتاه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: something resembling a saddle in use or position on an animal's back, such as a harness used to put a load on a pack animal.

(4) تعریف: a cut of poultry that includes the back, or a cut of meat that includes both loins.

- a saddle of pork
[ترجمه گوگل] یک زین گوشت خوک
[ترجمه ترگمان] یک زین خوک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a low ridge connecting two higher peaks.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: saddles, saddling, saddled
(1) تعریف: to secure a saddle on.

- She saddled the horse and mounted it with ease.
[ترجمه Lee shin hye] او اسبش را زین کرد و با اسودگی بر اسب سوار شد.
|
[ترجمه گوگل] اسب را زین کرد و به راحتی سوار شد
[ترجمه ترگمان] اسب را زین کرد و با آسودگی بر آن سوار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to burden with a load, obligation, or responsibility.
مشابه: burden, encumber

- With the death of her mother, she was saddled with the responsibility of taking care of her younger brothers and sisters.
[ترجمه Lee shin hye] با مرگ مادرش ، وظیفه ی مراقبت از برادر و خواهر های کوچک تر را قبول کرد.
|
[ترجمه گوگل] با مرگ مادرش مسئولیت نگهداری از برادران و خواهران کوچکترش را بر عهده گرفت
[ترجمه ترگمان] با مرگ مادرش مسئولیت مراقبت از برادر و خواهرهای کوچک تر را به عهده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to put a saddle on a horse or other riding animal (often fol. by up).

- He held the horse by the bridle while the stable boy saddled up.
[ترجمه گوگل] در حالی که پسر اصطبل زین می کرد، اسب را از لگام گرفت
[ترجمه ترگمان] در حالی که افسار اسب را زین کرده بود افسار اسب را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to climb onto a saddled animal; get into the saddle (often fol. by up).

- The sheriff's posse saddled up and rode off.
[ترجمه گوگل] کلانتر زین کرد و سوار شد
[ترجمه ترگمان] پلیس کلانتر را زین کردند و رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a saddle holster
جلد اسلحه ی متصل به زین (زینی)

2. a saddle often galls the back of a horse
زین اغلب پشت اسب را زخم می کند.

3. a saddle pony
تاتوی سواری

4. a saddle raincoat
کت بارانی ویژه ی اسب سواری

5. in the saddle
1- نشسته برزین 2- در قدرت،صاحب قدرت،مصدر حکومت

6. hold on to the saddle or you'll fall
بچسب به زین و الا خواهی افتاد.

7. rustam vaulted into the saddle
رستم به روی زین جست.

8. to ride tall in the saddle
شق روی زین نشستن

9. A horse that will not carry a saddle must have no oats.
[ترجمه Amin] اسبی که زین نداشته باشد نباید جو داشته باشد ( جو حمل کند )
|
[ترجمه گوگل]اسبی که زین حمل نمی کند باید جو نداشته باشد
[ترجمه ترگمان]اسبی که زین نداشته باشد نباید جو باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Why don't we saddle a couple of horses and go for a ride?
[ترجمه گوگل]چرا یک دو تا اسب را زین نکنیم و بریم رکاب بزنیم؟
[ترجمه ترگمان]چرا یک جفت اسب زین نکنیم و سواری کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We did six or eight hours in the saddle every day.
[ترجمه گوگل]هر روز شش یا هشت ساعت در زین کار می کردیم
[ترجمه ترگمان]هر روز شش یا هشت ساعت روی زین کار می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He swung himself into the saddle and rode off.
[ترجمه گوگل]خودش را داخل زین کرد و سوار شد
[ترجمه ترگمان]خود را روی زین انداخت و به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She swung herself into the saddle.
[ترجمه گوگل]خودش را به زین تاب داد
[ترجمه ترگمان]خود را روی زین خم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I put a pillow on the saddle so that I could ride comfortably.
[ترجمه گوگل]یه بالش گذاشتم روی زین تا راحت سوار بشم
[ترجمه ترگمان]بالش را روی زین گذاشتم تا بتوانم راحت سوار شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The bicycle saddle is too high for this child.
[ترجمه گوگل]زین دوچرخه برای این بچه خیلی بالاست
[ترجمه ترگمان]زین دوچرخه برای این بچه خیلی بالا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گوشت گرده (اسم)
loin, saddle

زین (اسم)
saddle

پالان زدن (فعل)
saddle

زین کردن (فعل)
saddle

تحمیل کردن (فعل)
burden, task, put on, impose, inflict, protrude, constrain, horn in, saddle

تخصصی

[زمین شناسی] زین اسبی، فرورفتگی - در زمین شناسی ساختمانی؛ نقطه ای کم ارتفاع، افت یا فرورفتگی در امتداد سطح محوری یا راستای محوری یک تاقدیس. - در کانسارها؛ ریف تاقدیسی، سدل ریف. -
[نساجی] زین - سواری کردن - خرک
[ریاضیات] زین، خرک، مقره، زینی
[] زینْ کوه، گردنه

انگلیسی به انگلیسی

• seat for a rider on the back of an animal
place a seat on the back of an animal; load with a burden or obligation
a saddle is a leather seat that you sit on when you ride a horse or other animal.
a saddle is also a seat on a bicycle.
if you saddle a horse or pony, you put a saddle on it.
in horse racing, you can say that someone saddles a horse when he or she is the trainer of that horse and decides when it should race.
to be in the saddle means to be riding a horse or bicycle, usually in a race.
to be in the saddle also means to be in a position of power or control.
if you saddle up, you put a saddle on a horse or pony.
if you saddle someone with something unpleasant or difficult, you put them in a position where they have to deal with it.

پیشنهاد کاربران

saddle 3 ( n ) =a piece of meat from the back of an animal, e. g. a saddle of lamb.
saddle
saddle 2 ( n ) =a seat on a bicycle or motorcycle
saddle
saddle 1 ( n ) ( s�dl ) =a leather seat for a rider on a horse, e. g. She swung herself into the saddle.
saddle
🚲 بخش های مختلف دوچرخه به انگلیسی:
✅ tire / tyre = چرخ
✅️ hub = توپی چرخ
✅️ spoke = پره چرخ، میله چرخ، اسپوک
✅️ brake = ترمز
✅️ brake lever = دسته ترمز
✅️ brake cable = سیم ترمز
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ handlebar = دسته دوچرخه
✅️ saddle = زین
✅️ seatpost = میله ای که زین روی آن سوار است
✅️ gear = دنده
✅️ chain = زنجیر
✅️ chain ring / chain wheel = حلقه زنجیر
✅️ pedal = پدال
✅️ valve = سوپاپ تلمبه
✅️ rim = طوقه، رینگ تایر

saddle
leather seat on a horse:
He swung himself into the saddle and rode off.
That saddle needs a good polish
a saddle is a seat on a horse for riding .
sentebces:The horse does not like the saddle because it bothers the horse's back
لایک کن 😉❤👍
زین اسب
A saddle is a seat on a horse for riding
کانون زبان ایران
جمله:The rider sat on the saddle of the horse and the race began
معنی:سوارکار بر زین اسب نشست و مسابقه آغاز شد
saddle
این واژه همریشه با :
آلمانی : Sattel به مینه ی زین اسب یا دوچرخه است.
saddle: sadd - le
Sattel: satt - el
sadd و Satt هر دو همریشه با نِشستن پارسی هستند:
نِشَستَن: نِ - شَ - ست - اَن
...
[مشاهده متن کامل]

نِ= پیشوند به مینه به سوی پایین
شَ= میان وند به مینه کامل و آزگار
ست = sadd و Satt و هر دو از کارواژه ی sit و set و آلمانی آن setzen و sitzen که سَتَن پارسی است.
اَن = نشان کَردن و انجام کار
le - و el = پس وند نام ابزارساز ، مانند - آل پارسی در پوشال ، رَوال. . .
گرته برداری : نِشینال ، شینال ، سَتال، سِتال

A saddle is a seat on a horse for riding
exampel:The horses usually don't like the saddle s.
Saddle:is a seat on a horse for riding
جمله دیکشنری:a saddle often galls the back of the horse
جمله برای مثال:he take of the saddle
A saddle is a seat on a horse for riding
معنی: زین اسب
زین
A saddle is a seat on a horse for riding
جایی برای نشستن روی زین اسب
جایی برای نشستن روی اسب یا زین اسب
) saddle: ( اسم ) زین اسب
زین اسب
زین کردن
تخصصی ( حقوق )
دست به گریبان بودن، مواجه بودن
زین پالان
تحمل کردن، دست و پنجه نرم کردن
زین دوچرخه
تحمل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس