اسم ( noun )
• (1) تعریف: a large bag, usu. made of coarsely woven material or thick paper, used for holding or transporting items in bulk, such as feed, gravel, potatoes, and the like.
• مترادف: bag, gunnysack, pouch
• مترادف: bag, gunnysack, pouch
- The farm hands loaded the sacks of grain onto the truck.
[ترجمه گوگل] دست های مزرعه گونی های غلات را روی کامیون بار کردند
[ترجمه ترگمان] کارگران مزرعه کیسه های گندم را روی کامیون بار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کارگران مزرعه کیسه های گندم را روی کامیون بار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: any bag for carrying loose items.
• مترادف: bag, pouch, tote, tote bag
• مترادف: bag, pouch, tote, tote bag
- I keep my grocery sacks and re-use them.
[ترجمه گوگل] من گونی های خواربارم را نگه می دارم و دوباره از آنها استفاده می کنم
[ترجمه ترگمان] grocery را نگه می دارم و از آن ها استفاده می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] grocery را نگه می دارم و از آن ها استفاده می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He took out his sandwich from his lunch sack.
[ترجمه گوگل] ساندویچش را از کیسه ناهار بیرون آورد
[ترجمه ترگمان] ساندویچش را از کیسه ناهار بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ساندویچش را از کیسه ناهار بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the amount contained in a sack; sackful.
• مترادف: bag, bagful, sackful
• مترادف: bag, bagful, sackful
- The whole sack of laundry was strewn on the bed.
[ترجمه گوگل] تمام گونی لباس های شسته شده روی تخت پخش شده بود
[ترجمه ترگمان] تمام کیسه رخت شویی روی تخت افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تمام کیسه رخت شویی روی تخت افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (slang) dismissal from a position (prec. by the).
• مترادف: boot
• مترادف: boot
- He didn't show up for work yesterday, so today he got the sack.
[ترجمه فاطمه عبدی] دیروز سر کار نیامد برای همین امروز اخراج شد.|
[ترجمه گوگل] دیروز سر کار حاضر نشد، امروز اخراجش را گرفت[ترجمه ترگمان] دیروز سرکار حاضر نشد، بنابراین امروز کیسه را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: (slang) a bed.
• مترادف: bed, bunk
• مترادف: bed, bunk
- He hasn't gotten out of the sack all morning.
[ترجمه گوگل] تمام صبح از گونی بیرون نیامده است
[ترجمه ترگمان] او تمام صبح از کیسه بیرون نرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او تمام صبح از کیسه بیرون نرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sacks, sacking, sacked
مشتقات: sacklike (adj.)
عبارات: hit the sack, sack out
حالات: sacks, sacking, sacked
مشتقات: sacklike (adj.)
عبارات: hit the sack, sack out
• (1) تعریف: to place or package in a sack or sacks.
• مترادف: bag, load, pack
• مشابه: fill, package, pouch
• مترادف: bag, load, pack
• مشابه: fill, package, pouch
- The cashier sacked the groceries while the customer got out her money.
[ترجمه گوگل] صندوقدار خواربارفروشی را اخراج کرد در حالی که مشتری پولش را بیرون آورد
[ترجمه ترگمان] صندوقدار مواد غذایی را در حالی که مشتری پول خود را از دست داده بود، اخراج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صندوقدار مواد غذایی را در حالی که مشتری پول خود را از دست داده بود، اخراج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (slang) to dismiss from a position.
• مترادف: discharge, dismiss, fire, lay off, terminate
• مشابه: demobilize, kick out, release
• مترادف: discharge, dismiss, fire, lay off, terminate
• مشابه: demobilize, kick out, release
- The boss sacked her because she missed too many days of work.
[ترجمه پری] رئیس او را اخراج کرد چون روزهای زیادی غیبت کرده بود|
[ترجمه گوگل] رئیس او را اخراج کرد زیرا او روزهای زیادی از کار را از دست داد[ترجمه ترگمان] رئیس او را اخراج کرد چون روزه ای زیادی از کار را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sacks, sacking, sacked
حالات: sacks, sacking, sacked
• : تعریف: to rob of valuables after capturing; plunder; despoil.
• مترادف: despoil, loot, pillage, plunder
• مشابه: gut, harry, lay waste, maraud, ransack, ravage, ravish, rob, vandalize
• مترادف: despoil, loot, pillage, plunder
• مشابه: gut, harry, lay waste, maraud, ransack, ravage, ravish, rob, vandalize
- The invaders sacked the city.
[ترجمه گوگل] مهاجمان شهر را غارت کردند
[ترجمه ترگمان] مهاجمان شهر را غارت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مهاجمان شهر را غارت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: sacker (n.)
مشتقات: sacker (n.)
• (1) تعریف: the plundering and destruction of a place that has been captured.
• مترادف: depredation, loot, pillage, plunder, rape, rapine
• مترادف: depredation, loot, pillage, plunder, rape, rapine
- The historian described the sack of the great city.
[ترجمه گوگل] مورخ غارت شهر بزرگ را توصیف کرد
[ترجمه ترگمان] مورخ، کیسه شهر بزرگ را شرح داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مورخ، کیسه شهر بزرگ را شرح داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: items taken in plundering; loot.
• مترادف: booty, loot, plunder, spoils
• مشابه: pillage
• مترادف: booty, loot, plunder, spoils
• مشابه: pillage
- The leaders returned to their capital with their sack.
[ترجمه گوگل] رهبران با گونی به پایتخت خود بازگشتند
[ترجمه ترگمان] رهبران با کیسه خود به پایتخت بازگشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رهبران با کیسه خود به پایتخت بازگشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a light-colored dry sherry made in Spain or the Canary Islands.