sack

/ˈsæk//sæk/

معنی: خیک، خیگ، گونی، غارتگری، پیراهن گشاد و کوتاه، شراب سفید پر الکل و تلخ، کیسه، ساک، جوال، یغما، غارت کردن، لخت کردن، بیغما بردن، اخراج کردن یا شدن، در کیسه ریختن
معانی دیگر: چنته، انبان، توبره، گوال، گونده، (خودمانی - با: the) اخراج (از شغل)، پاکت بزرگ (کاغذی یا پلاستیکی)، در کیسه (یا گونی و غیره) ریختن، (خودمانی) اخراج کردن، بیرون کردن، به اندازه ی یک کیسه (sackful هم می گویند)، (زنانه) کت گشاد، (زنانه) پیراهن گشاد (shift هم می گویند)، (آمریکا - خودمانی) بستر، (فوتبال آمریکایی) کوارتربک را در پشت خط بازی بر زمین افکندن، چپاول (به ویژه چپاول شهر توسط قشون پیروز)، غارت، تاراج، چاپیدن، چپاول کردن، تاراج کردن، به یغما بردن، شراب سپید (اسپانیایی - در سده های 16و17 در انگلیس خواهان داشت)، شراب سک، شراب سفیدپر الکل وتل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a large bag, usu. made of coarsely woven material or thick paper, used for holding or transporting items in bulk, such as feed, gravel, potatoes, and the like.
مترادف: bag, gunnysack, pouch

- The farm hands loaded the sacks of grain onto the truck.
[ترجمه گوگل] دست های مزرعه گونی های غلات را روی کامیون بار کردند
[ترجمه ترگمان] کارگران مزرعه کیسه های گندم را روی کامیون بار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any bag for carrying loose items.
مترادف: bag, pouch, tote, tote bag

- I keep my grocery sacks and re-use them.
[ترجمه گوگل] من گونی های خواربارم را نگه می دارم و دوباره از آنها استفاده می کنم
[ترجمه ترگمان] grocery را نگه می دارم و از آن ها استفاده می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He took out his sandwich from his lunch sack.
[ترجمه گوگل] ساندویچش را از کیسه ناهار بیرون آورد
[ترجمه ترگمان] ساندویچش را از کیسه ناهار بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the amount contained in a sack; sackful.
مترادف: bag, bagful, sackful

- The whole sack of laundry was strewn on the bed.
[ترجمه گوگل] تمام گونی لباس های شسته شده روی تخت پخش شده بود
[ترجمه ترگمان] تمام کیسه رخت شویی روی تخت افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (slang) dismissal from a position (prec. by the).
مترادف: boot

- He didn't show up for work yesterday, so today he got the sack.
[ترجمه فاطمه عبدی] دیروز سر کار نیامد برای همین امروز اخراج شد.
|
[ترجمه گوگل] دیروز سر کار حاضر نشد، امروز اخراجش را گرفت
[ترجمه ترگمان] دیروز سرکار حاضر نشد، بنابراین امروز کیسه را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: (slang) a bed.
مترادف: bed, bunk

- He hasn't gotten out of the sack all morning.
[ترجمه گوگل] تمام صبح از گونی بیرون نیامده است
[ترجمه ترگمان] او تمام صبح از کیسه بیرون نرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sacks, sacking, sacked
مشتقات: sacklike (adj.)
عبارات: hit the sack, sack out
(1) تعریف: to place or package in a sack or sacks.
مترادف: bag, load, pack
مشابه: fill, package, pouch

- The cashier sacked the groceries while the customer got out her money.
[ترجمه گوگل] صندوقدار خواربارفروشی را اخراج کرد در حالی که مشتری پولش را بیرون آورد
[ترجمه ترگمان] صندوقدار مواد غذایی را در حالی که مشتری پول خود را از دست داده بود، اخراج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (slang) to dismiss from a position.
مترادف: discharge, dismiss, fire, lay off, terminate
مشابه: demobilize, kick out, release

- The boss sacked her because she missed too many days of work.
[ترجمه پری] رئیس او را اخراج کرد چون روزهای زیادی غیبت کرده بود
|
[ترجمه گوگل] رئیس او را اخراج کرد زیرا او روزهای زیادی از کار را از دست داد
[ترجمه ترگمان] رئیس او را اخراج کرد چون روزه ای زیادی از کار را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sacks, sacking, sacked
• : تعریف: to rob of valuables after capturing; plunder; despoil.
مترادف: despoil, loot, pillage, plunder
مشابه: gut, harry, lay waste, maraud, ransack, ravage, ravish, rob, vandalize

- The invaders sacked the city.
[ترجمه گوگل] مهاجمان شهر را غارت کردند
[ترجمه ترگمان] مهاجمان شهر را غارت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: sacker (n.)
(1) تعریف: the plundering and destruction of a place that has been captured.
مترادف: depredation, loot, pillage, plunder, rape, rapine

- The historian described the sack of the great city.
[ترجمه گوگل] مورخ غارت شهر بزرگ را توصیف کرد
[ترجمه ترگمان] مورخ، کیسه شهر بزرگ را شرح داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: items taken in plundering; loot.
مترادف: booty, loot, plunder, spoils
مشابه: pillage

- The leaders returned to their capital with their sack.
[ترجمه گوگل] رهبران با گونی به پایتخت خود بازگشتند
[ترجمه ترگمان] رهبران با کیسه خود به پایتخت بازگشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a light-colored dry sherry made in Spain or the Canary Islands.

جمله های نمونه

1. sack out (or in)
(آمریکا - خودمانی) به رختخواب رفتن،به بستر رفتن

2. a sack of potatoes
یک کیسه سیب زمینی

3. a sack of rice
یک گونی برنج

4. paper sack
پاکت کاغذی بزرگ

5. the sack of nayshabur by the mongols
غارت نیشابور توسط مغولان

6. the sack of sugar fell to the ground with a thud
کیسه ی شکر تالاپی روی زمین افتاد.

7. the sack ripped and the apples fell to the ground
کیسه درید و سیب ها بر زمین افتادند.

8. in sack cloth and ashes
در سوگواری یا ندامت عمیق

9. since the sack of rice was heavy, i dragged it all the way to the kitchen
چون گونی برنج سنگین بود آن را تا آشپزخانه روی زمین کشیدم.

10. the bean sack fell with a crunching sound
کیسه ی لوبیا قرچ کرد و افتاد.

11. the rice sack was chock-full
کیسه پر از برنج بود.

12. get the sack
(خودمانی) اخراج شدن،(از خدمت) منفصل شدن

13. hit the sack
(خودمانی) به رختخواب رفتن،به بستر رفتن

14. he dropped the sack and the sugar spilled all over the ground
کیسه را انداخت و شکرها روی زمین پخش شد.

15. he weighed the sack with stones so that it would sink
با سنگ کیسه را سنگین کرد تا در آب فرو برود.

16. he shouldered a heavy sack of rice
یک کیسه ی سنگین برنج را بر دوش کشید.

17. he was toting a sack of rice
یک کیسه برنج بر دوش داشت.

18. i am hitting the sack
من دارم به بستر می روم.

19. the mouth of the sack was closed by a tie
دهانه ی کیسه (سر کیسه) با بند بسته شده بود.

20. to give somebody the sack
کسی را از شغل خود اخراج کردن

21. empty bottles chinked in the sack
بطری های خالی در کیسه جرنگ جرنگ می کردند.

22. he commanded his men to sack the city
به لشکریان خود فرمان داد که شهر را غارت کنند.

23. the flour has sifted out of the sack
آرد از درزهای کیسه بیرون ریخته است.

24. together they were able to lift the sack of rice
آنها توانستند با هم کیسه ی برنج را بلند کنند.

25. A bird had pecked a hole in the sack.
[ترجمه گوگل]پرنده ای گونی را سوراخ کرده بود
[ترجمه ترگمان]پرنده ای در گونی به سوراخ نوک زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. We need about a sack of rice.
[ترجمه گوگل]به یک گونی برنج نیاز داریم
[ترجمه ترگمان]ما به یه کیسه برنج احتیاج داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. He got the sack for petty thieving.
[ترجمه کوروش] او بخاطر دله دزدی اخراج شد
|
[ترجمه مریم مزدایی] Petty به معنی جزئی، در اینجا ترجمه ی کورش ، دله دزدی ، درست است و بهتر از آن ، آفتابه دزدی است.
|
[ترجمه گوگل]او گونی را برای دزدی خرد گرفت
[ترجمه ترگمان]اون کیسه رو به خاطر دزدی کوچیک گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. He hefted a sack of wheat to see how heavy it was.
[ترجمه گوگل]او یک گونی گندم سنگین کرد تا ببیند چقدر سنگین است
[ترجمه ترگمان]کیسه گندم را برداشت تا ببیند چقدر سنگین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Coal used to cost 3 shillings a sack.
[ترجمه گوگل]زغال سنگ قبلاً برای هر گونی 3 شیلینگ قیمت داشت
[ترجمه ترگمان]زغال سنگ به قیمت ۳ شیلینگ هزینه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The poor old sod got the sack yesterday.
[ترجمه گوگل]چال پیر بیچاره گونی را دیروز گرفت
[ترجمه ترگمان]آن پیرمرد بیچاره، همین دیروز کیسه را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیک (اسم)
sack, skin, goatskin, pigskin, wineskin, hog skin, mussuek, mussuk, waterskin, water bag, water bottle

خیگ (اسم)
sack, skin, goatskin, pigskin, wineskin, hog skin, mussuek, mussuk, waterskin, water bag, water bottle

گونی (اسم)
sack, gunny, sacking

غارتگری (اسم)
robbery, incursion, ransack, sack, pillage, plunder, sacking, marauding, plundering, pillaging

پیراهن گشاد و کوتاه (اسم)
sack

شراب سفید پر الکل و تلخ (اسم)
sack

کیسه (اسم)
bourse, bladder, bag, sac, sack, pouch, cyst, cod, bagging, bung, capsule, theca, sinus, purse

ساک (اسم)
bag, sack, rucksack

جوال (اسم)
bag, sack

یغما (اسم)
spoil, ravage, sack, booty, pillage, plunder, despoliation

غارت کردن (فعل)
rob, despoil, harry, ravage, ransack, sack, harrow, raven, pillage, plunder, pirate, loot, foray, maraud, spoliate, reave

لخت کردن (فعل)
rob, pluck, harry, ransack, sack, strip, skin, rake up, fleece, rifle

بیغما بردن (فعل)
sack

اخراج کردن یا شدن (فعل)
sack

در کیسه ریختن (فعل)
sack

تخصصی

[نساجی] پیراهن گشاد و کوتاه - گونی - جوال - کیسه

انگلیسی به انگلیسی

• large burlap or canvas bag; backpack or other bag; dismissal from employment; instance of plundering, pillage; style of loose-fitting dress; type of white wine; amount of material that fills one sack
dismiss from employment, fire; plunder, pillage; put in a sack, pack into a bag
a sack is a large bag made of rough material. sacks are used to carry or store goods.
a sack is also a large bag made of strong brown paper that people carry their food shopping in when they leave a shop or market; used in american english.
if your employers sack you from your job, they say that you can no longer work for them, often because your work is not good enough.
if you get the sack or are given the sack, your employer sacks you.
if an army or other group of people sacks a building or town, they destroy it and take away anything of value.

پیشنهاد کاربران

sack ( bed ) . When did you hit the sack last night?
تخت خواب
اخراج شدن از کار ( غیر رسمی )
اخراج شدن از کار ( محاوره غیر رسمی )
1 -
the sack
Mainly US informal
bed
عمدتاً انگلیسی امریکایی، غیر رسمی
تختخواب
hit the sack It's late - I'm going to hit the sack ( = go to bed ) .
in the sack /He came home and found Judy and Brad in the sack ( = in bed ) together.
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
mainly US informal
in the sack
If someone is good/bad in the sack, they are sexually skilled/not sexually skilled
عمدتاً انگلیسی امریکایی، غیر رسمی
اگر کسی در تختخواب خوب/بد باشد، از نظر جنسی ماهر است/از نظر جنسی ماهر نیست.
sabel used to say she was only with him because he was so good in the sack.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/sack
کیسه ی رحم، کیسه ای که نوزاد درون اون قرار می گیره و هنگام زایمان همراه باهاش خارج می شه
You can be sacked on the spot for stealing.
شما می توانید در محل ( فورا ) به دلیل دزدی اخراج شوید.
Romp in the sack
Sexual activity without emotional commitment
In the sack = in bed
I bet she’s great in the sack
اخراج
Sack the village
روستا را ازبین بردن
گونی ، کیسه
( Daddy got us two sacks of peanuts ( 60 kg
بابا دو کیسه بادام زمینی ( 60 کیلوگرم ) برای ما گرفت.
کیسه ( as a noun )
To get fired
به زبان غیر رسمی اخراج شدن از کار
کیسه کردن
put into a sack or sacks
a small part of his wheat had been sacked = مقدار کمی از گندمش کیسه شده بود
اخراج شدن یا کردن
When someone gets the sack or is given the sack, they are told to leave their job
They’ve never actually given anyone the sack
He got the sack for stealing
She claimed she’d been threatened with the sack
He got the sack from his last job
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس