صفت ( adjective )
حالات: ruder, rudest
مشتقات: rudely (adv.), rudeness (n.)
حالات: ruder, rudest
مشتقات: rudely (adv.), rudeness (n.)
• (1) تعریف: unmannerly or impolite.
• مترادف: crude, discourteous, disrespectful, ill-bred, impertinent, impolite, impudent, insolent, unceremonious, uncivil, uncouth, ungracious, unmannered, unmannerly
• متضاد: chivalrous, civil, civilized, couth, gentlemanly, gracious, polite
• مشابه: boorish, coarse, fresh, gauche, gross, inconsiderate, inelegant, rough, short, smart, tactless, vulgar, wise
• مترادف: crude, discourteous, disrespectful, ill-bred, impertinent, impolite, impudent, insolent, unceremonious, uncivil, uncouth, ungracious, unmannered, unmannerly
• متضاد: chivalrous, civil, civilized, couth, gentlemanly, gracious, polite
• مشابه: boorish, coarse, fresh, gauche, gross, inconsiderate, inelegant, rough, short, smart, tactless, vulgar, wise
- She considered it rude for people to interrupt while she was talking.
[ترجمه پرستو] اون اینو بی ادبی میدونست که موقع صحبت کردن، کسی حرفش را قطع کند.|
[ترجمه گوگل] او بی ادبی می دانست که مردم هنگام صحبت کردن صحبت می کنند[ترجمه ترگمان] به نظر او این بود که در حین حرف زدن حرفش را قطع کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The cocktail waitress often had to put up with rude comments from customers.
[ترجمه ب ت چ] پیشخدمت کوکتل اغلب مجبور بود نظرات بی ادبانه مشتریان را مطرح کند|
[ترجمه FS] پیشخدمت اغلب مجبور بود نظرات بی ادبانه مشتریان را تحمل کند|
[ترجمه زینب سرآمد] پیشخدمت مهمانی اغلب مجبور بود با نظرات بی ادبانه مشتریان کنار بیاید.|
[ترجمه گوگل] پیشخدمت کوکتل اغلب مجبور بود نظرات بی ادبانه مشتریان را تحمل کند[ترجمه ترگمان] پیشخدمت کوکتل اغلب مجبور بود نظرات بی ادبانه مشتریان را مطرح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The men relaxed, enjoying their beer and telling rude jokes.
[ترجمه Eli] مردان استراحت کردند، آنها از نوشیدن آبجو و گفتن جوک های بی مزه لذت میبرند|
[ترجمه ناشناس] آشغال بازی|
[ترجمه شیما] مردها استراحت می کردند آها از نوشیدن آبجو گفتن لطیفه های بیمزه لذت میبردند|
[ترجمه گوگل] مردها آسوده شدند، از آبجوشان لذت می بردند و جوک های بی ادبانه می گفتند[ترجمه ترگمان] مردها از آبجو لذت می بردند و از آبجو لذت می بردند و شوخی های rude می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: primitive or simple.
• مترادف: crude, primitive, simple
• مشابه: boorish, rough, rough-and-ready, unsophisticated
• مترادف: crude, primitive, simple
• مشابه: boorish, rough, rough-and-ready, unsophisticated
- They made a rude shelter out of tree branches.
[ترجمه mahsa] انها از شاخه های درخت ، جان پناهی ساده ساختند|
[ترجمه گوگل] از شاخه های درخت پناهگاهی بی ادب درست کردند[ترجمه ترگمان] از شاخه های درخت پناه گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: harsh or rough.
• مترادف: harsh, rough, severe, violent
• مشابه: boorish, fierce, furious, tempestuous, turbulent
• مترادف: harsh, rough, severe, violent
• مشابه: boorish, fierce, furious, tempestuous, turbulent
- a rude wind
[ترجمه پرنده] سلام|
[ترجمه گوگل] یک باد بی ادب[ترجمه ترگمان] باد تندی می وزید،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: violent and unexpected.
• مترادف: jolting, shocking, startling
• مشابه: jarring
• مترادف: jolting, shocking, startling
• مشابه: jarring
- a rude awakening
[ترجمه گوگل] یک بیداری بی ادبانه
[ترجمه ترگمان] بیداری تندی بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیداری تندی بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: imprecise; approximate.
• مترادف: approximate, crude, proximate, rough
• مشابه: gross, imprecise, inexact, vague
• مترادف: approximate, crude, proximate, rough
• مشابه: gross, imprecise, inexact, vague
- a rude estimate of expenses
[ترجمه گوگل] تخمین بی ادبانه هزینه ها
[ترجمه ترگمان] یک تخمین زننده از هزینه ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک تخمین زننده از هزینه ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید