recall

/ˈriːˌkɒl//rɪˈkɔːl/

معنی: بیاد اوردن، فرا خواندن، بخاطر آوردن، معزول کردن
معانی دیگر: فراخواندن (به ویژه در مورد کالای نقص دار که توسط تولید کننده برای اصلاح فراخوانده می شود)، فراخوان کردن، به یاد آوردن یا داشتن، به خاطر آوردن، پس گرفتن، لغو کردن، (شعر قدیم) نوجان کردن، احیا کردن، احضار، به یاد آوری، به خاطر آوری، حافظه، یاده، وژم، (ارتش - به ویژه با طبل یا شیپور) به صف فراخواندن، به اردو فراخواندن، احضار کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: recalls, recalling, recalled
(1) تعریف: to bring to mind; remember.
مترادف: recollect, remember
مشابه: evoke, hark back, place, recognize, reminisce, retrieve, review, think

- I see him often, but I can never recall his name.
[ترجمه A.A] من اغلب می بینمش اما اصلا اسمش را بخاطر نمیارم
|
[ترجمه گوگل] من او را اغلب می بینم، اما هرگز نام او را به خاطر نمی آورم
[ترجمه ترگمان] اغلب او را می بینم، اما نمی توانم اسمش را به یاد بیاورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Do you recall the time we went to the beach to watch the sunrise?
[ترجمه زینب سرآمد] آیا زمانی را که به ساحل رفتیم تا طلوع خورشید را تماشا کنیم به یاد داری؟
|
[ترجمه گوگل] یادت هست چه زمانی برای تماشای طلوع خورشید به ساحل رفتیم؟
[ترجمه ترگمان] یادته وقتی رفتیم ساحل تا طلوع خورشید رو ببینیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I don't recall giving you permission to do that.
[ترجمه A.A] به یاد ندارم بهت قول داده باشم که آن کار را انجام میدم
|
[ترجمه گوگل] من به خاطر ندارم که به شما اجازه این کار را داده باشم
[ترجمه ترگمان] به یاد ندارم اجازه این کار را به تو داده باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He recalls seeing the document, but he can't find it right now.
[ترجمه گوگل] او به یاد می آورد که سند را دیده است، اما در حال حاضر نمی تواند آن را پیدا کند
[ترجمه ترگمان] او این سند را به خاطر می آورد، اما الان نمی تواند آن را پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She suddenly recalled that she had an appointment that afternoon.
[ترجمه علی فتح اللهی] نمیتونم به یاد بیارم عینکم را کجا جا گذاشتم
|
[ترجمه گوگل] او ناگهان به یاد آورد که بعدازظهر یک قرار ملاقات داشته است
[ترجمه ترگمان] ناگهان به یاد آورد که آن روز بعد از ظهر ملاقاتی داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I can't recall where I left my glasses.
[ترجمه نیلوفر] صثابخکنب صثبصیبنصگجثبمنص ثبص ثص ل
|
[ترجمه مجید] به خاطر نمی آورم عینکم را کجا گذاشته ام
|
[ترجمه Sodia] من یادم نمیاد که عینکم را کجا جاگذاشتم.
|
[ترجمه گوگل] یادم نیست عینکم را کجا گذاشتم
[ترجمه ترگمان] یادم نمی اید که glasses را کجا گذاشته ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He can't recall how to open the safe.
[ترجمه هلی] او نمیتواند به یاد بیاورد چگونه گاوصندوق را باز کند
|
[ترجمه گوگل] او نمی تواند به یاد بیاورد که چگونه گاوصندوق را باز کند
[ترجمه ترگمان] اون یادش نمیاد چطور گاوصندوق رو باز کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to return; call back.
مشابه: reactivate, rescind, revive, revoke, summon, take back

- She was sent out of the meeting, but she was recalled within minutes.
[ترجمه علی] او از جلسه بیرون فرستاده شد، اما پس از دقایقی به او دستور بازگشت داده شد
|
[ترجمه گوگل] او از جلسه بیرون فرستاده شد، اما در عرض چند دقیقه از او فراخوانده شد
[ترجمه ترگمان] او از جلسه بیرون فرستاده شد، اما در عرض چند دقیقه به یاد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The witness was recalled to the stand.
[ترجمه گوگل] شاهد به جایگاه فراخوانده شد
[ترجمه ترگمان] شاهد به جایگاه شهود احضار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The soldier had been discharged but was later recalled to active duty.
[ترجمه علی] سرباز مرخص شده بود، اما بعدا به خدمت فراخوانده شد
|
[ترجمه گوگل] این سرباز مرخص شده بود اما بعداً به خدمت فراخوانده شد
[ترجمه ترگمان] سرباز از زندان اخراج شده بود اما بعدها به عنوان وظیفه فعال خوانده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of a manufacturer, to call for faulty products to be returned to the factory.
مشابه: take back

- The factory recalled the defective tires.
[ترجمه علی] کارخانه برای برگرداندن تایرهای معیوب فراخوان داد
|
[ترجمه گوگل] کارخانه لاستیک های معیوب را فراخوانی کرد
[ترجمه ترگمان] کارخانه لاستیک معیوب را به خاطر می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: recallable (adj.)
(1) تعریف: the act of remembering or recollecting.
مترادف: memory, recollection
مشابه: remembrance

- His recall of recent events is becoming poor.
[ترجمه گوگل] یادآوری وقایع اخیر او در حال ضعیف شدن است
[ترجمه ترگمان] خاطرات او از رویداده ای اخیر فقیر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a mechanism by which government officials can be removed from office by the voters.

- Disgruntled citizens called for a recall of the mayor.
[ترجمه گوگل] شهروندان ناراضی خواستار فراخوان شهردار شدند
[ترجمه ترگمان] شهروندان Disgruntled خواستار تجدید خاطره شهردار شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an instance of taking back; cancellation.

- The company reluctantly issued a recall of the products.
[ترجمه علی] کارخانه با بی میلی دستور فراخوان تولیدات خود را صادر کرد
|
[ترجمه گوگل] این شرکت با اکراه فراخوانی از محصولات صادر کرد
[ترجمه ترگمان] این شرکت با بی میلی یکی از این محصولات را به یاد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The recall of the vehicles came as a shock to owners.
[ترجمه گوگل] فراخوان خودروها برای مالکان شوک وارد شد
[ترجمه ترگمان] یادآوری وسایل نقلیه به عنوان شوکی به صاحبان وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. i recall that during my childhood days . . .
به یاد دارم که در ایام طفولیت . . .

2. i recall that during the days of my youth, as often happens and you know . . .
به یاد دارم که در ایام جوانی چنانکه افتد و دانی . . .

3. i can't recall his name
نمی توانم نام او را به یاد بیاورم.

4. You don't happen to recall his name, do you?
[ترجمه zeynab] شمانمیتوانیدنام ان را بیادبیاورید. اینطورنیس
|
[ترجمه گوگل]اتفاقا اسمش را به خاطر نمی آورید، نه؟
[ترجمه ترگمان]تو که نمی خوای اسمش رو به یاد بیاری، مگه نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Recall the misery of the past and contrast it with the happiness of today.
[ترجمه گوگل]بدبختی گذشته را به یاد آورید و آن را با شادی امروز مقایسه کنید
[ترجمه ترگمان]بدبختی گذشته را به خاطر بیاورید و آن را با سعادت امروز مقایسه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We demand that you recall your army from our border.
[ترجمه علی] ما خواستار آن هستیم که شما ارتش خود را از مرزهای ما فرابخوانید
|
[ترجمه گوگل]ما از شما می خواهیم که ارتش خود را از مرز ما فرا بگیرید
[ترجمه ترگمان]ما خواستار آن هستیم که شما ارتش خود را از مرزه ای خود به یاد بیاورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Recall the broken then do not put toge.
[ترجمه گوگل]شکسته ها را به یاد بیاورید و سپس آن را به هم نزنید
[ترجمه ترگمان]آن زمان درهم شکسته را به خاطر بیاورید و آن را کنار بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Love is like sea with lots of waves,I recall the sailing boat when I am old. Nobody will remember all of you like me.
[ترجمه گوگل]عشق مثل دریاست با امواج زیاد، وقتی پیر شدم قایق بادبانی را به یاد می‌آورم هیچ کس مثل من همه شما را به یاد نخواهد آورد
[ترجمه ترگمان]عشق مثل دریا با موجی از امواج است، وقتی که پیر هستم قایق را به یاد می آورم هیچ کس مثل من تو را به یاد نخواهد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If I recall correctly, he lives in Luton.
[ترجمه گوگل]اگر درست به خاطر بیاورم، او در لوتون زندگی می کند
[ترجمه ترگمان]اگر درست به یاد بیاورم، او در سال Luton زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I well recall walking the five miles to school every morning.
[ترجمه گوگل]خوب به یاد می‌آورم که هر روز صبح پنج مایل تا مدرسه را پیاده‌روی می‌کردم
[ترجمه ترگمان]به یاد می آورم که هر روز پنج مایل را به مدرسه می رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She could not recall his name.
[ترجمه گوگل]نام او را به خاطر نمی آورد
[ترجمه ترگمان]نمی توانست اسمش را به یاد بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I can't recall meeting her before.
[ترجمه گوگل]یادم نمیاد قبلا باهاش ​​ملاقات کرده باشم
[ترجمه ترگمان]یادم نمی اید قبلا با او آشنا شده باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I can stay to recall, only then has disconsolate.
[ترجمه گوگل]من می توانم بمانم به یاد بیاورم، تنها پس از آن ناامید است
[ترجمه ترگمان]من فقط می توانم بمانم تا به یاد بیاورم، فقط در آن موقع ناراحت به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As you may recall, he was in the army then.
[ترجمه گوگل]همانطور که به یاد دارید، او در آن زمان در ارتش بود
[ترجمه ترگمان]همان طور که ممکن است به یاد داشته باشید، او در ارتش بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیاد اوردن (فعل)
bethink, recall, remind

فرا خواندن (فعل)
muster, summon, evoke, call, draft, recall

بخاطر آوردن (فعل)
call up, mind, recall, remember, recollect, reminisce

معزول کردن (فعل)
discharge, dismiss, eject, recall

تخصصی

[کامپیوتر] فراخوانی
[حقوق] احضار کردن، فراخواندن، به خاطر آوردن، یادآوری کردن، پس گرفتن، معزول کردن (از طریق مراجعه به آراء عمومی)

انگلیسی به انگلیسی

• remembrance, recollection, memory; annulment, revocation, cancellation; act of bringing back, act of calling back
remember, recollect; call back, bring back; revoke, annul, cancel
when you recall something, you remember it.
your recall is your ability to remember things.
if one person recalls an incident or another person's words while they are making a speech, they remind their audience of it.
if you are recalled to a place, you are ordered to return there.

پیشنهاد کاربران

کلمه Recall نسبت به remember به یادآوری دقیق تر و نیازمند تلاش بیشتر اشاره داره و رسمی تره.
Remember or remind
به یاد آوردن، به جا آوردن ( کسی )
1. فراخواندن. احضار کردن 2. به یاد آوردن 3. پس گرفتن. لغو کردن 4. احضار. فراخوانی 5. ( به ) یادآوری
مثال:
recall when we delivered you from Pharaoh’s clan
و به یاد آورید زمانی که ما شما را از طایفه فرعون نجات دادیم.
�وَإِذْ نَجَّیْنَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ�
به یاد آوردن - به خاطر آوردن
✨ You sit there, talking nonsense.
Let them speak.
Do you mean that. . . ?
No, but why was this department formed?
Who suggested the new building?
Who cares!
...
[مشاهده متن کامل]

This man thinks he was the only one. . .
Excuse me, do you recall that afternoon when. . .
I'm sorry but it was me who suggested. . .
For twelve years I've had my patients in that damp basement.
I've had enough.
I've repeated endlessly, let's get together here.
You see, he keeps interrupting.
ای بابا. . . همه تون نشستید، با هم چرت و پرت میگید.
خب بقیه هم آدمن.
منظورتون اینه که. . . ؟
نه جانم. . . نه جانم، مگه از اول این بخش رو چه نیتی ساخته شده؟
کیٖ پیشنهادش داده؟
هر کی داده، داده!
این آقای دکتر هم خیال میکنه که فقط ایشون بوده. . .
اجازه بدید. . . اجازه بدید، آقای دکتر خاطرتون هست اون روز عصر کیٖ بود وقتی. . .
به خدا من بودم. . من بودم که این پیشنهاد دادم. . .
دوازده ساله تو اون زیرزمین نمناک مریضام خوابوندم.
دیگه خسته شدم آقا.
دکتر، من بارها بهتون گفتم، بیاید. . . بیاید اینجا بشینید حرفاتونو بزنید.
آقای دکتر می بینید، باز پرید تو حرف من.

بازخوانی
مثال: I can't recall where I left my keys.
من به یاد نمی آورم که کلیدهایم را کجا گذاشته ام.
باید خاطر نشان کرد که . . .
همانطور که قبلا گفته شد، . . .
در صنعت غذا این واژه برابر فراخوانی محصولات تولید شده یک کارخانه به علت تردید در سلامت محصول تولید شده نهایی و پخش شده در بازار معنی شده.
در متون روانشناسی:
بازیابی ، بازشناسی به یادآوری
تفاوت Recall و Remember:
Remember به هر دو معنای به یاد سپردن و به یاد آوردن هست و در اون تلاش میشه که چیزی رو در حافظتون نگه دارین ولی . . .
Recall به معنی به یاد آوردن هست و در اون تلاش میشه از اطلاعات توی حافظه چیزی رو فراخوانی کنیم.
...
[مشاهده متن کامل]

تفاوت در اینه که Recall یه تلاش عامدانه و آگاهانس تا چیزیو یادمون بیاد اما Remember هم میتونه به طور عمدی باشه و هم اینکه یهو بدون تلاش برای به یاد آوردن، یادمون بیاد.

recall: به یاد آوردن
احضاریه
در حسابداری به معنی مطالبه
تداعی کردن
به خاطر آوردن یک رویداد یا خاطره در ذهن
در یادگیری عمیق، خصوصا شناسایی اشیا که فرمول صحت ( accuracy ) کاربردی ندارد. از فرمول Recall استفاده می شود. که طبق رابطه آن در می یابیم معنی recall را می توان صحت نام گذاری نمود. همچنین در یادگیری عمیق همواره دو معیاری Precision و Recall پشت هم می ایند و نشان از دقت و صحت الگوریتم می دهند.
...
[مشاهده متن کامل]

Precision : دقت
Recall : صحت
accuracy : صحت و درستی

مرور کردن
[آمار] یادآوری
yo do recall my last conversation
=
تو یادته در آخرین گفتگوی من
recall=یادته, به یاد میاری
recall
Remember
cast your mind back to something
recall ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: برکناری
تعریف: برکنار کردن یک فرد انتخاب شده از منصبش، پیش از پایان دورۀ مقرر، با برگزاری انتخابات مجدد
در سیاست به معنای �بازخواست� مقام مسئول هم هست که می تواند از طریق انتخابات به برکناری او منجر شود.
برکناری
recall election: انتخابات برکناری
فراخون
Remind: یاد آوری کردن
Remember=Recall : به یاد آوردن_به خاطر آوردن
بازیابی
And that many officers are being recalled, those who have left the service during Taliban rule.
و از بسیاری از افسرانی که در زمان حکومت طالبان خدمت را ترک کردند خواسته شده است که دوباره برگردند
خاطرنشان کردن
( کالای معیوب ) جمع کردن
به یاد آوردن
مثال: We've met but I can't recall you
ما قبللً همدیگرو دیدم اما من شمارو بیاد نمیارم.
Recalling memories
میشه اینجا "مرور خاطرات" معنی ش کرد؟
در آبادیس هم به این معنی اشاره شده
به عنوان فراخوان محصول براى تعمیر و رفع نقص
به یاد آوردن و گفتن، بازگوییِ چیزی که به خاطر آورده شده
به یاد اوردن
فرا خواندن
recall, call, summon, evoke, draft, muster
بخاطر آوردن
remember, recall, mind, recollect, reminisce, call up
بیاد اوردن
recall, bethink, remind
معزول کردن
eject, discharge, dismiss, recall
بازخوانی
یاد آوری کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس