صفت ( adjective )
حالات: prettier, prettiest
حالات: prettier, prettiest
• : تعریف: pleasing or attractive to the senses, esp. the eyes or ears.
• مترادف: attractive, becoming, handsome
• متضاد: plain, ugly, unattractive, unpretty
• مشابه: alluring, appealing, beauteous, beautiful, comely, delightful, engaging, fair, good-looking, gorgeous, lovely, nice, pleasant, pleasing, sightly, stunning
• مترادف: attractive, becoming, handsome
• متضاد: plain, ugly, unattractive, unpretty
• مشابه: alluring, appealing, beauteous, beautiful, comely, delightful, engaging, fair, good-looking, gorgeous, lovely, nice, pleasant, pleasing, sightly, stunning
- Your daughter is a pretty girl.
[ترجمه MAX] دختر شما یک دختر خوشگل است.|
[ترجمه Art] دختر شما هست یک دختر زیبا و بانمک|
[ترجمه اعطم] دختر شما زیباست.|
[ترجمه ] دختر شما دختر زیبایی ایت|
[ترجمه ahmad] دختر شما، دختری زیباست|
[ترجمه گوگل] دختر شما دختر زیبایی است[ترجمه ترگمان] دختر تو دختر قشنگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There is a pretty view from the hotel balcony.
[ترجمه Maryam] از بالکن هتل نمای زیبایی دیده میشود|
[ترجمه Masoume] از بالکن هتل نمای زیبایی دیدی میشود|
[ترجمه Parsa] بالکن هتل منظره زیبایی دارد|
[ترجمه گوگل] از بالکن هتل منظره زیبایی وجود دارد[ترجمه ترگمان] از بالکن هتل منظره زیبایی دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This song has a pretty melody.
[ترجمه گوگل] این آهنگ ملودی زیبایی داره
[ترجمه ترگمان] این آهنگ ملودی زیبایی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این آهنگ ملودی زیبایی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: pretties
حالات: pretties
• : تعریف: a person or thing that is attractive to the senses.
• مشابه: decoration, ornament
• مشابه: decoration, ornament
قید ( adverb )
• (1) تعریف: moderately or fairly.
• مترادف: fairly, moderately, passably
• مشابه: kind of, rather, really, somewhat
• مترادف: fairly, moderately, passably
• مشابه: kind of, rather, really, somewhat
- On second thought, I think you should wear your warmer coat; it is pretty cold today.
[ترجمه گوگل] در فکر دوم، من فکر می کنم شما باید کت گرمتر خود را بپوشید امروز خیلی سرده
[ترجمه ترگمان] به نظر من، فکر می کنم باید لباس warmer بپوشی، امروز هوا خیلی سرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به نظر من، فکر می کنم باید لباس warmer بپوشی، امروز هوا خیلی سرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The exam was pretty hard, actually, but I think I did all right.
[ترجمه Nafas] امتحان تا حدی سخت بود . اما فکر کنم من درست انجامش دادم|
[ترجمه .......] امتحان معمولی سخت بود اما من فکر کنم درست انجام دادم|
[ترجمه گوگل] امتحان خیلی سخت بود، در واقع، اما فکر می کنم همه چیز را خوب انجام دادم[ترجمه ترگمان] امتحان خیلی سخت بود، ولی فکر می کنم همه چیز درست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm not the best player in the world, but I'm pretty good.
[ترجمه ایلقار] من بهترین بازیکن در دنیا نیستم اما تا حدی خوبم|
[ترجمه گوگل] من بهترین بازیکن دنیا نیستم اما خیلی خوبم[ترجمه ترگمان] من بهترین بازیکن دنیا نیستم، اما من خوبم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: very; quite.
• مترادف: awfully, considerably, extremely, quite, very
• مشابه: fairly, rather, really, somewhat
• مترادف: awfully, considerably, extremely, quite, very
• مشابه: fairly, rather, really, somewhat
- It snowed pretty hard.
[ترجمه mahdi heydari] برف نسبتا سنگینی ( بیشتر از حد انتظار - قابل ملاحظه ) بارید|
[ترجمه گوگل] برف خیلی سختی بارید[ترجمه ترگمان] برف تندی می بارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pretties, prettying, prettied
مشتقات: prettily (adv.), prettiness (n.)
حالات: pretties, prettying, prettied
مشتقات: prettily (adv.), prettiness (n.)
• : تعریف: to enhance the appearance of (something) by making it pretty (sometimes fol. by up).
• مترادف: beautify, prettify
• مشابه: adorn, decorate, embellish, enhance, spruce
• مترادف: beautify, prettify
• مشابه: adorn, decorate, embellish, enhance, spruce