اسم ( noun )
• (1) تعریف: the state or condition of being present.
• متضاد: absence
• مشابه: attendance, existence, occurrence, subsistence
• متضاد: absence
• مشابه: attendance, existence, occurrence, subsistence
- Your presence at every meeting is required.
[ترجمه گوگل] حضور شما در هر جلسه الزامی است
[ترجمه ترگمان] حضور شما در هر جلسه لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حضور شما در هر جلسه لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was so quiet that I was not aware of his presence until he coughed.
[ترجمه گوگل] آنقدر ساکت بود که تا سرفه نکرد از حضورش خبر نداشتم
[ترجمه ترگمان] آنقدر ساکت بود که از حضور او تا زمانی که سرفه می کرد خبر نداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آنقدر ساکت بود که از حضور او تا زمانی که سرفه می کرد خبر نداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a condition of close proximity in time and space.
• مشابه: closeness, company, midst, proximity, vicinity
• مشابه: closeness, company, midst, proximity, vicinity
- You must bow in the presence of the king.
[ترجمه گوگل] شما باید در حضور پادشاه تعظیم کنید
[ترجمه ترگمان] تو باید در حضور شاه تعظیم کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تو باید در حضور شاه تعظیم کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a person's projection of poise or self-assurance.
• مشابه: bearing, carriage, confidence, demeanor, poise, self-assurance
• مشابه: bearing, carriage, confidence, demeanor, poise, self-assurance
- The young girl's presence, in addition to her talent, greatly impressed the audience.
[ترجمه گوگل] حضور این دختر جوان علاوه بر استعدادش، تماشاگران را به شدت تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان] حضور دختر جوان، علاوه بر استعداد او، به شدت شنوندگان را تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حضور دختر جوان، علاوه بر استعداد او، به شدت شنوندگان را تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a supernatural influence felt to be near.
• مشابه: force, ghost, phantom, specter, spirit
• مشابه: force, ghost, phantom, specter, spirit
- He did not believe in ghosts; nevertheless he felt a presence in the house that he could not explain.
[ترجمه محسن] او به ارواح اعتقاد نداشت با وجود این احساس یک وجود نامریی در خانه را میکرد که نمیتوانست توضیح دهد|
[ترجمه گوگل] او به ارواح اعتقاد نداشت با این حال او در خانه احساس حضور می کرد که نمی توانست توضیح دهد[ترجمه ترگمان] با وجود این به ارواح اعتقاد نداشت، با وجود این حضور در خانه را احساس می کرد که نمی توانست توضیح دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a country's influence in another country, esp. as shown by military or economic activity.
• مشابه: forces, influence, occupation
• مشابه: forces, influence, occupation
- The protesters demonstrated against the foreign nation's continued presence in the region.
[ترجمه گوگل] معترضان علیه تداوم حضور ملت بیگانه در منطقه تظاهرات کردند
[ترجمه ترگمان] معترضان در مقابل حضور ادامه دار ملت خارجی در منطقه تظاهرات کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] معترضان در مقابل حضور ادامه دار ملت خارجی در منطقه تظاهرات کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید